چرا مردم کتاب نمی‎خوانند؟


خُب بهتر است به عنوان مقدمه این سؤال را از خودمان بپرسیم: چرا باید کتاب بخوانند؟

و قبل از پاسخ به سؤال قبل، یک سؤال دیگر لازم بود از خودمان بپرسیم: خُب حالا ما که کتاب خواندیم چه اتفاق شگرفی برایمان افتاد که کتاب نخواندن مردم، برایمان مهم است؟

و برای رسیدن به پاسخِ بهتر، یک سؤال دیگر می‎پرسم: اصلاً ما خودمان کی هستیم که این سؤالات را می‎پرسیم؟

می‏‎بینید؟ قضیه خیلی پیچیده است. حتی جای سؤالات بیشتری هم هست. ممکن است حتی شما دوست عزیزی که دارید این متن را می‎خوانید سؤالات مهمتری بپرسید؛ آنقدر زیاد که نهایتاً به این سؤال برسیم که: چرا پیاز گران است؟

پس بهتر است به همان سؤالات اول بسنده کنیم تا اشکمان بابت دو جلد کتاب و دوتا پیاز درنیامده!

اما سؤال آخر که باید اول مطرح می‎شد: اصلاً ما خودمان کی هستیم؟

جواب: ما خودمان، خودمان هستیم. مایی که مثل بقیه مردم شهر زندگی می‎کنیم. سوار اتوبوس می‎شویم. توی مترو له می‎شویم و از گرانی‎ها ناراحتیم! اما به هردلیلی، کتاب خواندن یکی از عادت‎های زندگی ماست. حالا اینکه این عادت از کی شروع شده و الآن چند وقت است که مبتلا به این عادت شده‎ایم و شدت و ضعف آن چقدر است، اصلاً مهم نیست. مهم این است که الآن به کتاب‎خوانی عادت داریم و احتمالاً در آینده هم با این عادتِ خوب زندگی را ادامه می‎دهیم.


و اما سؤال دوم: ما که کتاب خواندیم چه اتفاق شگرفی برایمان افتاد که کتاب نخواندن مردم، برایمان مهم است؟

باید با احتیاط بیشتری به این سؤال پاسخ بدهم و بگویم شاید این جوابها نیاز به راستی آزمایی داشته باشند اما لااقل آمار حسی به احتمال زیاد تاییدشان می‎کند. آنهایی که کتاب می‎خوانند به حقوق دیگران بیشتر احترام می‎گذارند؛ وقتی سوار ماشین هستند جان عابر پیاده برایشان مهم است؛ دیگران آنها را بیشتر دوست دارند و آرامش بیشتری دارند.

به این‎ها مطالب زیاد دیگری هم می‎شود اضافه کرد که آن مطالب با شما.

و اما سؤال سوم: چرا مردم باید کتاب بخوانند؟

می‎گویم: برای این‎که کمی آرامتر بشوند و کمتر نزاع کنند و بیشتر به هم رحم کنند و خلاصه انسانیت را از دیوارنویسی و شعارها به سطح زندگی عادی بیاورند و سپس کمی دانش افزایی کنند و مهارت‎های خود را بالا ببرند و ارزشهای جدیدی برای خود خلق کنند.

به اینها مطالب زیاد دیگری هم می‎شود اضافه کرد که آن مطالب با شما

و اما اینکه چرا مردم کتاب نمی‎خوانند؟

پاسخ به این سؤال سخت است. اصلاً آمدیم و جواب را پیدا کردیم. جز اینکه تاسف بخوریم و یک آه بکشیم، چه حاصلی دارد؟ در عوض سؤال را می‎شود جور دیگری پرسید. مثلاً اینکه: حالا چه‎کار کنیم که مردم کتاب بخوانند؟ و می‎شود خیلی کوتاه به این سؤال جواب داد. لازم نیست وقت را تلف کنیم!

این‎جوری خیلی بهتر شد. می‎توان بهتر و بیشتر فکر کرد و از الگوی بارش فکری استفاده کرد. الآن دنبال راه حل هستیم و نه محکوم کردن و دنبال مقصر گشتن. الآن دیگر دنبال تماشای اعدام "سلطانِ کتاب نخواندن" نیستیم. الآن فقط می‎خواهیم راهکار ارائه کنیم.

قبل از هرچیز بگویم: به نظرم طرح‎هایی مثل "کتاب رایگان" و "یکی بخر دوتا ببر" و "کتاب با نون اضافه" و "طرح جهادی کتاب بخون پیتزا بخور" و نهایتا "ستاد مبارزه با کتاب نخواندن" به هیچ دردی نمی‎خورند!

کتاب به هرحال یک کالاست. یک کالای فرهنگی یا آموزشی. باید برای این کالا بازارسازی کرد و این بازارسازی نه کار دولت است و نه سایر نهادهای حکومتی. این کار، کار صنف کتابفروشان و ناشران و نویسندگان و طراحان و ... است.

آنها نباید یک گوشه کز کنند و غمگین و افسرده، از بازار تمنا کنند که بیایید کتاب ما را بخرید. بلکه باید خود را به دانش بازاریابی مسلط کنند و بر آن اساس حرکت کنند.


مهم است که دانش "Book Marketing" را بیاموزند و آن را عملیاتی کنند. وقتی قدم در این راه گذاشته شود، به زودی نتایج خوبی را می‎توان ملاحظه کرد. چنین دانشی متوقف به خرید یک مغازه گران کتابفروشی نیست و شاید با چنین دانشی می‎توان کتاب را قبل از تولید و نوشته شدن، بهتر فروخت! این دانش فقط مختص ناشران نیست بلکه فروشندگان کتاب و نویسندگان و طراحان و صاحبان ایده و ... را نیز شامل می‎شود.

مهم این است که بدانیم: برای توسعه بازار کتاب، نیاز به دانشی عمیقتر از گمانه‎زنی‎های همیشگی داریم.

دوست دارم در این باره مطالب بیشتری ارائه کنم.