داستاننویس تماموقت، تجربهنویس (UX writer)، تبلیغنویس (کپیرایتر) پارهوقت | نوشتههای دیگرم در: Https://hmotahari.com
کتابخوانی و سه نوع مواجهه با کتاب
نوجوان بودم و سرم پُر شر و شور. شوقِ دیدن و خواندن ولم نمیکرد. اغلبِ دوستانم از خودم بزرگتر بودند و همگی ربطی به سینما یا فرهنگ داشتند. محمد (که این روزها خوشنشینِ ینگهدنیا شده) آن روزها مصاحبِ گفتگوهای سینماییام بود.
دربارهٔ فیلمهای مختلف گپ میزدیم. میدیدم از هر چه لذت بردهام، او نقدش میکند و میگوید: «فیلم نیست.» چیزی شبیهِ آنچه مسعودِ فراستی اغلب دربارهٔ فیلمهایِ امروزِ ایران میگوید. برایم عجیب بود. یک بار بهش گفتم آخر این چه وضعیست؟ چرا اینجور به فیلمها نگاه میکنی و مدام دربارهشان انقلت داری؟
بعدها همین نوعِ مواجهه بینِ من و کتابها پیش آمد. مواجههای که حالا دیگران من را مخاطبِ آن سؤال میکردند که: «چرا نقد؟» گاهی با مخاطبی که از یک کتاب لذت برده بود چنان جر و بحث میکردم تا به او ثابت کنم مثلاً فلان کتاب اصلاً قواعدِ رمان را ندارد و از این حیث خواندنش بیارزش است اما باید از این مرحله عبور میکردم.
در مواجهه با کتابها، سه سطح مخاطب وجود دارد:
۱. مخاطبانِ عام که برایِ لذت بردن کتاب میخوانند.
این گروه البته لزوماً جزء عوامِ مردم نیستند. در واقع، گروهِ اول جمعِ کثیری را در بر میگیرد. بخشی از آنها واقعاً افرادی هستند که برایِ وقتگذرانی و لذت بردن کتاب میخوانند اما بخشی هم هستند که احتمالاً سطحی از آگاهی را در فنی از فنون دارند. این گروه ممکن است کتابِ تخصصیِ رشتهٔ خود را با دقتِ یک منتقد بخوانند اما در مواجهه با کتابهایِ حوزههای دیگر مخاطبی منفعل و لذتبرنده باشند. در مجموع، افرادی که در این گروه قرار میگیرند سطحی از لذتِ کتابخوانی را درک میکنند که میشود با ارفاق به آن عنوانِ خوب داد. چرا؟ چون خواندنِ این گروه فعالانه نیست.
۲. مخاطبانِ اهلِ نظر که برایِ نقد کردن کتاب میخوانند
شاید تصور کنید این گروه سطحِ ممتازِ مطالعه را تجربه میکنند. این طور نیست. گروهِ دو در واقع کسانیاند که نقد کردن را بهتازگی آموختهاند یا نتوانستهاند پس از سالها از سطحِ نازلِ کتابخوانی عبور کنند. این گروه پر است از کسانی که کمترین و نازلترین لذتِ کتابخوانی را درک میکنند؛ گروهی که نه نقدشان به کارِ کسی میآید نه کتابخوانیشان به کارِ خودشان. در بهترین حالت، بخشی از افرادی که در این گروه قرار میگیرند میتوانند منتقدانِ خوبی باشند اما مواجههٔ آنها با کتاب مواجههٔ وسواسگونه و ایرادگیر است.
آنها کتاب را با عینکِ بدبینی میخوانند و بنابراین لذتی از این کار نمیبرند.
۳. مخاطبانِ اهلِ نظرِ لذتبرنده از کتاب
سطحِ ممتازِ کتابخوانی مخصوصِ این گروه است؛ گروهی که هم بر مسائلِ فنیِ کتاب مسلط است و هم راهِ آموختن از کتاب را با گاردِ نقد برایِ خود مسدود نکرده است. این گروه هم از کتاب لذت میبرند، هم چیز یاد میگیرند، هم اطلاعاتِ خود را شخم میزنند، هم بر کتاب حاشیه میزنند و نظراتِ خود را پیش میبرند.
نقد در این سطح از مطالعه ارتقا یافته است و از سطحِ ایرادهایِ دمِ دستی عبور کرده است. این نوع کتابخوانی کتابخوانیِ فعال است.
تصور میکنم بهترین حالت آن است که در کتابخوانی به سطحِ سوم برسیم؛ سطحِ ممتازی که با قرار گرفتن در شرایطِ آن دیگر هر کتاب را به هر شیوهای نمیخوانیم. برایِ ذائقهمان احترام قائل میشویم، وقتمان را ارزشگذاری میکنیم و بیدلیل کتاب نمیخوانیم.
آیا باید همۀ کتابها را کامل خواند؟ بهنظرم اگر جایی متوجه شدیم به جهانِ نویسنده و آن کتاب راه نداریم، دیگر لازم نیست ادامه بدهیم، حتی اگر بهزعمِ دیگران آن اثر شاهکار باشد.
لذتِ فعالانۀ کتابیخوانی محرک است و آدم را متوهم و متوقف نمیکند. ذهن را به پرسش وامیدارد و دروازۀ جهانهای فکری تازه را به رویمان باز میکند. ما در آن جهان باید حسابی بچرخیم و بجنگیم و عاشق شویم و یاد بگیریم و سوال بپرسیم و قضاوت کنیم و قضاوت بشویم و به مهلکه بیفتیم و...
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتاب نخواندن بهتر از کتابِ بد خواندن
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتاب جز از کل
مطلبی دیگر از این انتشارات
برشی از کتاب چگونه کتاب بخوانیم