در ذهنِ آغازگر قابلیت ها فراوان اند، در ذهنِ آزموده ناچیز.
کتاب گوش دادنی یا کتاب خوندنی؟!
خیلی به نظرم سخته که بخوای کتابو گوش کنی.
مگه میشه کتاب رو گوش داد ؟!
به نظرم یکی از سخت ترین کارای دنیا و ناجالب همین کتابای گوش دادنیه.
وقتی یکی از دوستانم میگه که برات یه کتاب می فرستم که بخونی با خوشحالی تمام بهش نگاه می کنم و تمام تصورم اینه الان از توی کوله پشتیش اون کتاب نازنین رو برام در میاره و میگه بیا همونی که راجع بهش حرف زدیم.
به دستاش نگاه می کنم همینطور که از کنار بدنش دستشو بلند می کنه و می بره توی کوله پشتیش چشمای منم باهاش حرکت می کنه و ذوق دیدن اون کتاب منو چنان هیجان زده می کنه که نگوووو.
دستش رو برد توی کیفش ... یه تکون ریزی داد ... چشمای من ملتمسانه نگاه میکنه... میگم خدایا با خودش آورده باشه ... از تو کوله پشتیش کلی گشت و یهو موبایلشو در آورد .... من گفتم خب ایرادی نداره الان هماهنگ می کنه یه آقای پیک خوش برخورد برای من یه بسته میاره و من با ذوق اون بسته باز میکنم و میبینم که کتاب رو فرستاده ... همینطور که تو دنیای خودم بودم و یهو یه صدای " دینگ " یه صدای " دینگ " دیگه منو برد سمت گوشیم و بلافاصله گفت: "رسید؟"
برام کتاب فرستاد همون طور که خودش گفته بود ولی کتاب گوش دادنی نه خوندنی!
به نظرم باید کتاب رو لمس کرد، بو کرد و یا اصلا خورد.
باید کنار کتاب هر حسی که داری بنویسی هر حسی که همون لحظه با خوندش بهت دست میده مخصوص همون موقعس دیگه تکرار نمیشه دیگه نمیتونی برگردی دوباره بخونی بگی حالا بزار حسمو بگم.
باید همون موقع بنویسی.
خیلی ها هستن که با این کار من موافق نیستن ولی من این کارو دوست دارم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتاب نیمه تاریک وجود؛ اثری تأثیرگذار از دبی فورد
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتاب خواندن یا کتاب شنیدن ؟ مسئله این است ؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
سیر مطالعاتی برای اخته کردنِ ذهنِ گستاخ و تردیدگر!