«يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ»
آیینه و چند، رخ! | یادداشتی بر سریال تمامرخ - محمود معظمی
تمامرخ آیینهای بسوی... بسوی چی؟ مسلما نه تمامِ یک رخ.
تمامرخ یعنی چه؟ یعنی تمام اینْ رخ؟ تمام این سیستم؟ تمام این فضا؟ یا تمام این قضیه؟ شاید هم تمام این جامعه؟
تمام این رخ چیست؟ شیبانی پولدار، خانواده او (۲ دختر و ٢ داماد، یک پسر)، خانواده پیمان، خانواده ناهید، شرکت دانشبنیان، واردات دارو، کمکهای بَشَردوستانه بشرکُشها، جاسوس فرانسوی، سرباز اسیر (احتمالا کشتهشده) آمریکایی، دیپلمات آمریکایی (واقعا؟)، عروسی آقازاده (دختری که قصد مهاجرت دارد)، دکتر اخّاذ (درگیر خانهدار شدن، با بازی دیدنی رحیم نوروزی)، چقدر گوناگون شد این رخ! به علاوه نیروهای امنیتی. ٢، ٣ تا جفای فیلم (سریال) به نیروهای امنیتی را بگوییم:
- ١. خباثت: نشان دادن نیروهای امنیتی، نزدیک به یک کلیشه رایج راجب آنها، کلیشهای که در آثار دهههای هفتاد و هشتاد سینمای ایران هم بود. مأمورانی اعصاب قورتداده، جدی، عصبانی، بیاخلاق و تند و پرخاشگر؛ اینها جفای به مأموران امنیتی ما و ارائه تصویری دافعهانگیز از آنها است. لااقل سناریو و فیلم (سریال) را طوری بچینید که این پرخاش و تندی، به جدی بودن و متمرکز بودن روی کار (سوژه) برسد و نشان از، قدرت و هیبت مأموران ما داشتهباشند (نه چیز دیگر).
- ٢. افاده: در آوردن ادای هالیوود و آمریکاییها؛ در واقع مأمور ما زورش نه در اسلحه در دستش، که در "ایمان و عملش" است. چرا در تیتراژ فیلم، اوج هیمنه مأمور ما را، کشیدن یک ماشه از اسلحه تصویر میکنید؟ مگر او جیمز باند است؟ تصویری ارائه شود که یک موی گندیده او را، به ١٠٠ جیمز باند ندهیم.
این افادهها در اجرا گاهی مسخره هم میشوند؛ فیالمثل در صحنههای اکشن. تصویر سرباز امام زمان (عج) را هم مخدوش، و به تصویر سرباز امپریالیست مزدور تبدیل میکنند.
- ٣. حماقت؟: وای بر کسی که اعمال و مناسک دینی، رفتارهای مذهبی و شعائر دین را، جوری جلوه دهد که خندهدار، مسخره یا چرت به نظر برسند.
- ۴. اخلاق: اخلاقیگری الکی وقتی با پرخاش و عصبانیت که بعنوان عامل دوم گفتیم، جمع میشود؛ در واقع نمیتواند بشود.
در جایی میگویند که جلوی مرد اخّاذ را نگیریم تا پرونده هوا نرود! یعنی که وسط عملیات ویژه، ما باید حواسمان به اصول پیشپا افتاده اخلاقی باشد (که در واقع اخلاقی نیستند). اگر پرونده هوا نمیرفت چه؟ ما باید همه معادلات را به هم میزدیم، تا یک وقت خدایی نکرده، حقی از دکتر (پیمان) ناحق و قرآن خدا، غلط نشود؟ سبحان الله!
حتما اگر مرد امنیتی ما، وسط مأموریت خارجه اجباراً به عمل حرامی دست بزند یا در شرایط گناه قرار بگیرد، باید عملیات را تعطیل کنیم و به اجرای حدودی دینی (به ظاهر دینی) بپردازیم؟ اخلاق را چرا به سطح آداب و رسوم تنزل، و تصویری عقب افتاده و ناکارآمد از آن میسازید؟
۵. ادای دین: سعی در ادای ِ دِین به شهدا و جانبازان و جانفدایانی که عِرقی بهشان ندارید، نداشتهباشید. با عکس شهید و چند پوستر از حاج قاسم، عروسک دختر شهید و تسبیح جانماز خود شهید، چیزی در نمیآید. یکم به بطن بروید و ما را، در ظاهر و عقب افتاده و متحجّر، نشان ندهید (اببخشید، معذرت میخواهم: اُسکل نشان ندهید ما را!).
«سرباز ما دینش را، در دفاع از میهن، هموطن و عزت ملت اسلامیاش یافته. او افقهای بالاتری از این چه که شما در تمامرخ ترسیم میکنید، دیده است و میبیند. او نه اُمّل است، نه اُسکل (البته میببخشید). جانبرکف و جانفدا است.»
ناشناس
در سینما وقتی از خوشساختی و جذابیت یک فیلم حرف میزنیم، در واقع داریم از تکنیک حرف میزنیم. این همان مزیتی ست که تمامرخ، نسبت به یک سینمای قوی ندارد ولی نسبت به باقی سریالها و آثار ما، دارد. خصوصا بازیهایی که با صدا میکند (افکت میدهد)، یا ٢، ٣ جایی که زومی میکند و حرکت دوربینی دارد. یکم صحنه و قابهای فیلم از آن کلیشههای رایج تلویزیون ما به دور است. بین سریال تلویزیونی و یک سریال نمایش خانگی قرار میگیرد و این نشان میدهد که کارگردان، به دنبال در انداختن طرحی نو است (در واقع ارائه، چون این طرح، از قبل در سینما وجود داشته و مصادیق فراوانی دارد). اما خب در این کار قوی نیست و ناکام میماند، اما باید قدر قدمهای روبهجلو را دانست. به شرطی که البته کارگردان و خالق اثر را مغرور نکند که: «فیلمَم اِل است و بِل است و...».
و بعد ای تمامرخ! تو چه در بسط داری؟ هان! این ترکیب ناهمگونت، چه گون دیگری دارد؟ تو که از تکنیک کمبهره بودهای و در طرح و ساخت، بزور سر پا ایستادهای، چه رنگی بر خودت زدی و چه آرایشی کردهای که، به چشم بیایی؟
قصه تمامرخ هرازگاهی جذاب مینماید، درست مینماید. از همان اول توانست چند سؤال برای ما ایجاد کند و چشم انتظار و نگران این آدمها بکند (شروع خوبی بود). که این پیمان چه میکند و این ناهید کیست؟ شروع خوبی بود ولی حالا در میانه، کار کمی از آبوتاب افتاده. البته هنوز میشود گفت که این سریال، حداقل در هر ٢ قسمتی، یک چیز تازه برای ما رو میکند. دست مخاطب خالی نمیماند و بهرهای از این سریال میبرد. در واقع چشمانتظار قصه بعد میماند. این از ٢، ٣ موقعیت داستان میآید و چند ظرافت زمخت(!) کارگردانی. ٢، ٣ چرخش و حرکت بد در کارگردانی و صحنه است که روی دلم مانده؛ یک جا هم که سفر به ترکیه بود و همان کاری که، هر ایرانیِ وطنپرستِ با عزّت، در برابر خارج و خارجی میکند (که البته از این فیلم انتظار نمیرود و بعید بود).
کل فیلم میشنویم که پیمان بد کرد و در حق همه، جفا کرد. هنوز معلوم نیست که این جفا چه بوده و چگونه و گفتن مکررش و تلخیها، دارد نخنما میشود و رنگ میبازد. هنوز معلوم نیست این فریبا کیست و چجور شخصیتی ست؟ دختران شیبانی واقعا... هیچی؛ خیلی جالب اند. هنوز نفهمیدیم واقعا ناهید کیست و چگونه است. یک رویش که خشن است در مقابل شیبانیها، و یک رویش که نرم و شکسته، در مقابل پدر و خانواده. چرا خانواده بازگشت او را لبیک نمیگوید و دخترش را، حالا که نباید، از خود میراند؟ و چقدر در این فیلم از پتانسیلهای رحیم نوروزی غافل شدهایم و او را، در سطح یک اخّاذی ساده (در دل یک ماجرای پیچیده)، نگه داشتهایم. آخرش هم که حتما به جرم این گناه کوچیک (کوچیک که میگویم چون هم خودش آسیب دیده و مال باخته، هم طرف مقابل، پیمان، قابل ترحم نیست) وسط این همه گناه بزرگ، باید تاوان سختی بدهد. بازی فوقالعاده این بازیگر، با تمام وجود (بدن) و خصوصا صورت و صدا، بیان و چشمهایی که دارد راستیاتش نگاه بنده را به این بازیگر و تواناییهای نهفته او جلب کرده؛ بنظرم که (رحیم نوروزی) چیزهای زیادی در چنته دارد و زمان بلوغ و شکوفاییاش است (در این سینما؟).
تمامرخ را اگر به چند نیمرخ و سهرخ تقسیم کنیم: نیمرخ امنیتی کار که پنهان است و در حاشیه بوده (تا الآن و این ١٠ قسمت)، نیمرخ پیمان و مهاجرت و خانواده شیبانی، نیمرخ ٢ خانواده دوست و قدیمی در محلههای مردمی تهران، و چند رخ کوچک از درس و کنکور و پسر شیبانی (فرهاد) و آقا معلم عزادار و... یک سهرخ محو (از دور) از دختری که برای گرفتن حقش، با شیبانی ٧٠ ساله ازدواج میکند. علیالقاعده پتانسیل بالایی برای درهمتنیدگی و یک جا جمع شدن برای این رخها وجود دارد ولی در عمل، پرونده و کیس امنیتی پیچیده و چند لایه فیلم، در نمیآید. یعنی به اون مرحله نمیرسد. یکی از معایب در تمامرخ، نصفه بودن و نیمهتمام بودن است. به این معنا که هرازگاهی چیزهایی هست ولی کامل و تا نهایت، نیست. درد آقا معلم فیلم بعنوان یک موتور محرکه، به کجا میرسد؟ صرفا تلنگری به تحریم دارو میشود. حالا این معلم داغدار، نباید با پیمانی که در پازل تحریم دارویی دشمن شرکت میکند، درگیر شود؟ نباید انتقام مرگ همسر و فرزندش را، از او بگیرد؟ پسر شیبانی تا آخر فیلم درویر کنکور دادن است؟ و ناهید همینجا قضیهاش تمام شد و از این پس، فقط باید شاهد دعواهای خانوادگی (ارث و میراث) بین او و شیبانیها باشیم؟ داماد کلاهبردار خانواده کجا ست؟ او که پتانسیل زیادی دارد. فقط قرار است هرازگاهی، زهر بریزد و جیم شود؟ کیس امنیتی کار هم بعد از زمانی، تبدیل نشود به فقط تعقیبوگریز و شنود و غیره؟ آیا پیچیدگیها، لایهها و سناریوهای بعدی را شاهد هستیم؟
برای تمامرخ و تلویزیون ما، همین قدم خوب است. منتها همیشه ترس این وجود دارد که ستایش قدمهای نیکو، فرد را مغرور و از مسیر پیشرفت باز دارد. تمامرخ را نسبت به چند اثر و سریال قبلی آقای معظمی، شستهرفتهتر و تمیزتر میبینم. لکن ایرادات بنیادین آنها، در این هم وجود دارد. یا باید تکنیک سینمای آمریکا را کامل یاد گرفت و بعد از آن، به سختی و رنج صد ساله، مال خود کرد، یا باید بر همان ظرفیتهای سینمای خودمان و هنر نقالی و قصهگویی (حکایتنویسی) خودمان تکیه کرد و طرح نو در انداخت.
در هر صورت ما منتظر ادامه تمامرخ و باقی آثار این گروه (معظمیها) هستیم. بد نیست باقی عوامل سینما و تلویزیون هم، چون ایشان، دستی بر آتش بزنند (عیب ندارد، نمیسوزید! من تضمین میکنم!).
مطلبی دیگر از این انتشارات
موش خاکستری | یادداشتی بر فیلم گربه سیاه
مطلبی دیگر از این انتشارات
هواپیما بازی، یادداشتی بر سریال یاغی (قسمت 5)
مطلبی دیگر از این انتشارات
اتفاقات گنگ و نامعلوم، یادداشتی بر سریال Strange Things (فصل 4)