توحتی نمیتونی دنیای منو تصور کنی چه برسه،درکش کنی...
خیانت والدین به فرزند...
سلام دوستان از آنجایی که دست به قلم به دلیل کمبود اراده محکم و جایگزین آن با اراده کاهل و کمبود موضوع نمیرفت امروز عزم را جذب کرده ایم تا یک متن در کمال فهم مفهوم یک موضوع دیگر باز کنیم..
القصه که زبان گوینده آقای دلقک است و نگارش دهنده سامی است.
در این روزها که همه در خانه نشسته در هیاهوی دنیای بیرون شرکت میکندمن از لحاظ به قول معروف پوست کلفتی به بیرون خانه رفته و سراغی از دوست شفیق خود گرفته بوده ام.
بعدازتعارف های روتین آبکی و الکی ایرانی ها مسئله را بازور و مشقت به سمت فلسفه کشانیده تا بتوانم ازدشمن شفیق خود یعنی موضوع نداشتن راحت شوم.
بدین گونه قصه را شروع کردیم اما تنها به غصه رسید فرجام ما.
+پرسیدم نظرت در مورد تربیت کودکان چیست؟
_با آهی که گفتم حتما خیلی بهش بر خورد ادامه داد کودکان خیلی مظلومانه کشته میشونددر میان پدرمادر ها.
گفتم کشته؟مگه چی میشه؟
با آهی دیگر شروع کرد کودکان از موقع که در شکم مادرش به چرخش در میاید یعنی 0تا1 سالگی تربیت خود را آغاز میکند.
آنها طوطی وار از پدر و مادر خود یاد میگیرند اولین منبع تربیت خانواده است.
دومی مدرسه.
سومی جامعه.
میشه بیخیال شی؟
گفتم چرا؟
گفت فکرکردن به این موضوع خیلی ناراحت میشم.
گفتم خواهش میکنم بگو حداقل یک نفر شاید نجات پیدا کند.
ادامه داد کودکان مثل مزرعه است که دانه هایش افکار پدر و مادرش است...
دانه هایش مدرسه و علم است.وهمچنین جامعه آن...
تلویزیون آن است نمیدانم آد های معروف آن است.
هر چیزی که قابل الگو باشد دانه ی مزرعه پاک کودکان است.
اشتباه نکن دانش دانه است نه علم.
اما همه علم را مقدس میدانند هی..
باور های اشتباه،عقاید مضخرف،تعصب های بیخودی وکلی چیز آبکی علم آبکی همه از بالا بالا ها میاد این پایین همینه که جامعه سخت تغییر میکند...و همینه که میتونه هیچوقت تغییر نکنه.
اما انقلاب هرکشوری برای تغییر جوانان آن است..
وگرنه کار پیران فقط کلنگ زدن زمین سابق است همین و بس.
اصلا به قول استاد معظمی ما مسئله جوانان نداریم همه گردن پیران است.
اما به لطف مدرسه و دانشگاه نیمه مقدس ما این جوانان را میان اعتیاد شب نگاره(مواد،الکل و..)،غم(مشکلات ازدواح،سربازی،و خیلی چیزهای دیگر...) روز نگاره میبینیم عزیزم.
انقلاب(جوانان) نیز به فنا میرود...هیچکس هم ککش نمیگزد.
حال کودک ما بعد از طول و تفصیر این داستان اگر به فکر فرو رود و یک جرقه ای بشود آن جرقه میتواند یک فرد روشن فکر باشد یک استاد دانشگاه دانا باشد یک فیلم یک جمله و یا غایت غم باشد که بفهمد بابا زندگی این نیست.
پرسید ازم زندگی پیکار است یا بازی؟
بدون تامل جواب دادم پیکار است مشخص است.
با تاسف سری تکان داد ببین این همون خیانت مادر و پدرتو به توست.
عزیزکم زندگی پیکار نیست زندگی بازی است بازی را میتوان با خوشگذرانی انجام داد میتوان با بدبختی انجام داد اما پیکار فقط خشم و احساس بد است گلکم.
زندگی سراسر خشم است؟آیا میتوانی در جنگ بخندی وقتی همه جا خون و مرده پر شده است؟
زندگی بازی عقاید و باور و ادراک است.
آنچه پولدار را در امان از اقتصاد حبابی میکند پولش نیست طرز ادراک اوست که اورا نگه میدارد.
در پایان نیز گفت کاشکی پدر مادر ما قبل ازاینکه خود را نساخته خود معنی زندگی را نفهمیده پیوند عشق نزنند.
چون کودک هرچه شود محصول تو و جامعه توست در واقع جامعه نیز تک عنصری پیش نیست آن عنصر مردم و تک تک آنان است.
مشکلات از ماست که بر ماست دولتمند ما از مریخ که نیامده از همین جاست آن دزد از اروپا نیست آن خواننده امیر تتلو از اروپا نیست آن آن آن و هزاران آن از خودمان و محصول خودمان است.
کشاورز نمی گوید ای بابا محصول من رو همسایه چشم زده خراب شده که....
پدر مادر گرامی خواهش میکنم خواهش میکنم فرزند خود را از خیانت قشنگ خود در امان بدارید.
موضوع معارفه شده به خودی خود تلخ بود و من نیز قلمم را تلخ تر کرده ام از همین جهت از خواننده گرامی عذر خواهی میکنم.
دیگر متن در خط این مطلب:
مطلبی دیگر از این انتشارات
او استاد پنچ دقیقه ای است
مطلبی دیگر از این انتشارات
خدا راه نجات...
مطلبی دیگر از این انتشارات
رنج قسمتی از زندگی؟