دکتری توسعه کشاورزی، فعّال فرهنگی اجتماعی، یادداشتنویس! کانال تلگرام: https://t.me/notesofvahidehsani
ایران؛ آبستن گفتگو!
.
ایران؛ جامعهای بی گفتگو
در جامعۀ ما، «گفتگو» حضور و نقشآفرینی چندانی ندارد و به جای آن، با «ستیز و تعارض» مواجه هستیم. چرا چنین است؟! کدام طرف تعارض است که از گفتگو فرار میکند و اجازه نمیدهد گفتگو محوریت پیدا کند تا مسائل از طریق آن حل شوند؟!
بیشتر معترضان بهویژه کسانی که به خیابان آمدند یا از اعتراضات خیابانی و اعتصابات حمایت کردند، حکومت و طرفدارانش را و در مقابل، حکومت و بیشتر طرفدارانش نیز گروه اوّل را گفتگوگریز و حتّی گفتگوستیز میدانند.
اینها میگویند «اگر آنها اهل گفتگو بودند، به خیابان نمیآمدند و نظم عمومی را به هم نمیزدند یا از چنین کارهایی حمایت نمیکردند» و در مقابل، آنها میگویند «این گفتگوناپذیری حکومت و طرفدارانش و بستن راه گفتگو توسّط آنان بوده که جز اعتراض خیابانی راهی برای ما باقی نگذاشته است».
به نظرم، اصولاً این نوع مواجهه با مسئله غلط است و از درک اشتباه وضعیت ناشی میشود. از گفتۀ اعضای هر دو گروه میتوان فهمید که وضعیت را چگونه میبینند و صورتبندی میکنند.
معترضان چنین میبینند که گویی خودشان کاملاً اهل گفتگو هستند امّا در مقابل، حکومت دستش را روی دکمۀ «جلوگیری از گفتگو» گذاشته است و کافیست دستش را بردارد تا گفتگو محوریت پیدا کند و نزاع پایان یابد. آنها نتیجه میگیرند که اگرچه حکومت و طرفدارانش در ظاهر خود را اهل گفتگو نشان میدهند و معترضان را به خاطر فرار از گفتگو نقد میکنند، امّا در واقع، گفتگو را به زیان خود میبینند و از آن جلوگیری میکنند.
حکومت و طرفدارانش نیز چنین میبینند که گویی خودشان کاملاً اهل گفتگو هستند، برای آن آمادگی کامل دارند، شرایطش را فراهم کردهاند (لااقل مانعتراشی نکردهاند) و از آن استقبال میکنند، امّا با وجود همۀ اینها، عدّهای به جای اینکه سر میز گفتگو و مذاکره بیایند، به خیابان میروند و نظم عمومی و امنیت را تهدید میکنند. آنها نتیجه میگیرند که اگرچه معترضان در ظاهر خود را اهل گفتگو نشان میدهند، تقاضای آن را از حکومت دارند و حکومت را به خاطر بستن راه گفتگو نقد میکنند، امّا در واقع، حرف حسابی برای گفتن ندارند، گفتگو را به زیان خود میبینند و از آن جلوگیری یا فرار میکنند.
هر دو گروه بالا در اشکالی که به گروه مقابل وارد میکنند محق هستند! یعنی این هر دو گروه لااقل به همان اندازهای که محق هستند در اشتباه هم هستند.
ایران؛ جامعهای پیشاگفتگو
هر دو نگرش بالا، اگرچه در ظاهر مخالف و متّضاد هم هستند، امّا به شکل یکسان و مشابهی، از پیشفرضی اشتباه دربارۀ وضعیت موجود ناشی میشوند و آن اینکه «در ایران گفتگو وجود داشته است امّا گروه مقابل بساط آن را برچیده است» یا «گفتگو خیلی ساده و راحت میتوانست/میتواند برقرار شود و جای نزاع را بگیرد، صرفاً اگر گروه مقابل از آن جلوگیری نمیکرد/نکند».
این در حالی است که به نظرم، باید بپذیریم که در این بستر تاریخی-فرهنگی-اجتماعی-سیاسی، گفتگو هنوز متولّد نشده است و اتّفاقاً، ریشۀ تمام این تضادها، تقابلها و نزاعها، به «نبود گفتگو در این خاک و اقلیم» بر میگردد. به عبارت دیگر، اگر میبینید که گروه مقابل شما (چه حکومت و طرفدارانش باشند و چه معترضان) در جهت نادیدهانگاری، محدودسازی یا حذف شما گام برمیدارد و در این راه به رفتارهایی بسیار عجیب و غیراخلاقی دست میزند، علّتش پلیدبودن او نیست بلکه این است که گفتگو هنوز متولد نشده است و در شرایط پیشاگفتگو به سر میبریم.
معترضان در شرایطی خود را اهل گفتگو میدانند و از طرف مقابل به خاطر جلوگیری از آن گلایه میکنند که اگر حکومت میز گفتگو را برپا کند، در آنجا نیز حرفی جز «حذف حکومت و طرفدارانش» ندارند. درخواست معترضان از حکومت برای برپایی میز گفتگو به معنای آن است که «به ما امکان بدهید که به جای اینکه مجبور باشیم از طریق شورش حذف شما را دنبال کنیم، خیلی شیک و مجلسی پای میز مذاکره و گفتگو بیاییم و بگوییم که "شما نباشید"»! ممکن است معترضان بگویند که «نه! ما فقط از حکومت درخواست داریم که فلانتغییر و بهمانتغییر را انجام دهد و اتّفاقاً طی سالهای متمادی و از طریق شرکت در انتخابات و غیره، همین تغییرات جزئی را دنبال کردهایم»، امّا این «فلانتغییر و بهمانتغییر» از دید حکومت و طرفدارانش دقیقاً به معنای حذف کامل آنها و تمام ارزشهایشان است.
در مقابل، حکومت نیز در شرایطی خود را اهل گفتگو میداند و از طرف مقابل به خاطر نیامدن پای میز گفتگو گلایه میکند که بر سر راه «آزادی بیان و پسازبیان» موانع زیادی قرار داده و طرف مقابل را با روشهای مختلفی از اثرگذاری در ساحتهای مختلف جامعه و حتّی ابراز وجود حذف کرده است [۱]. احتمالاً حکومت و طرفدارانش پاسخ میدهند که «نه! ما خواهان حذف طرف مقابل نیستیم، ما فقط میخواهیم که فلان و بهمان رعایت شوند»، امّا این «رعایتشدن فلان و بهمان»، آن هم بر اساس فهم و تفسیر حکومت، از دید طرف مقابل دقیقاً به معنای نادیدهانگاری و حذف کامل آنهاست.
ماهیت گفتگو
«گفتگو» خیلی بیش از آنکه «روش» باشد، «رویکرد» و «نوع مواجههای» است که از نگرش و مبنای فلسفی-اجتماعی خاصّی نشأت میگیرد. در جامعۀ ما، «گفتگو» صرفاً به عنوان یک روش دیده میشود؛ روشی مدرن، باکلاس و کمهزینهتر برای حذف طرف مقابل! این در حالی است که مطابق توضیح دکتر محمّدمهدی مجاهدی، گفتگو اصولاً درست از نقطهای آغاز میشود که طرفین ماجرا به جای اینکه یکدیگر را «دشمن» بدانند و خواهان حذف «دیگری» باشند، همدیگر را به عنوان «هممسئله»ی خود ببینند (یا لااقل یک طرف ماجرا به طرف مقابل چنین نگاهی داشته باشد)، مانند کشتیسوارانی که کشتی آنها سوراخ شده است[۲].
بنابراین، «گفتگو» و «نزاع و ستیز» هیچگاه با یکدیگر وجود پیدا نمیکنند؛ این توصیه که «نزاع حذفیتان را از طریق گفتگو حل کنید»، عبارتی «خودمتناقض» است.
به نظرم، ویژگی اصلی «گفتگوی جدّی و واقعی» این است که میان طرفین اصلی ماجرا و برای اتّخاذ تصمیماتی در راستای حلّ مسائل مشترک صورت بگیرد.
«تضاد دولت و ملّت»؛ جزء جداییناپذیر جامعۀ بیگفتگو
بستر پیشاگفتگو تعارضزاست؛ فارغ از کیستی حاکمان و کیستی مردم، «تضاد دولت و ملّت» ویژگی جداییناپذیر جامعۀ بیگفتگوست.
در بستر تاریخی-فرهنگی-اجتماعیِ بیگفتگو، ازیکسو، هر نظام سیاسی و حکومتی که شکل بگیرد، فارغ از کیستی حاکمان، به سمت «تمرکز بر امنیت و بقای خود» آن هم از طریق «محدودکردن اکثریت مردم» (که جز آن راهی نمیبیند) سوق پیدا میکند و ازسویدیگر، فارغ از کیستی مردم، اکثریت آنها برای رهاشدن از محدودیتهای فزایندۀ نظام سیاسی به «تقابل با حکومت» (که جز آن راهی نمیبینند) میل پیدا میکنند.
در جامعهای بیگفتگو و «نخبهکُش» [۳]، این توقّع و انتظار از نخبگان سیاسی که به جای تمرکز بر امنیت و بقای خویش، باب گفتگو را باز و صلاح عمومی را دنبال کنند، هر چند محال نیست امّا توقّع و انتظاری بسیار سنگین و غیرواقعبینانه است. به همین ترتیب، در جامعۀ پیشاگفتگو، این توقّع و انتظار از تودۀ مردم که در مواجهه با نظام سیاسیای که در چنین بستری شکل گرفته است، به جای تقابل، مسیر تعامل و مطالبهگری مدنی (در چارچوب قوانین) را در پیش بگیرند، هرچند محال نیست، امّا توقّع و انتظاری بسیار سنگین و غیرواقعبینانه است.
با وجود تمام این چالشها، زمانی میتوانیم بگوییم «گفتگو در جامعۀ ما ایجاد شده است» که میان دولت (حکومت) و ملّت (اکثریت مردم) شکل بگیرد؛ حذف دولت به امید جایگزینی دولتی گفتگومدار یا حذف اکثریت معترض به امید رفع مشکلات صرفاً با مشارکت اقلیت همراه، ایران را از مواجهه با مسئلۀ اصلی (پیداش گفتگو) دور میکند.
پیشاگفتگو؛ پیشاخیلیچیزهایدیگر
تمام آنچه دربارۀ «گفتگو» بیان شد (و در ادامه بیان میشود)، دربارۀ برخی مفاهیم دیگر هم موضوعیت دارد، مفاهیمی که با «گفتگو» درهمتنیدهاند، مانند «منافع مشترک» (منافع ملّی)، «بهرسمیتشناختن دیگری»، «امر اجتماعی» (در مقابل مسائل سیاسی که همهچیز و همهجا را فراگرفته است)، «همکاری مثبت» (در همکاری منفی، افراد و گروهها صرفاً به خاطر وجود یک دشمن مشترک یا اهداف تخریبی با هم همکاری میکنند و بهمحض حذف دشمن مشترک یا موفقیت در تخریب، چند پاره میشوند و به جان همدیگر میافتند) و غیره.
در جامعۀ ما، مشابه گفتگو، «منافع مشترک» نیز صرفاً پتکی است که هر یک از طرفین نزاع بر سر دیگری میکوبد (دیگری را به فداکردن آن در پای منافع شخصی و گروهی متّهم میکند)، در حالی که این مفهوم هنوز در جامعۀ ما زاده نشده است.
در جامعۀ پیشاگفتگو، دندهعقبگرفتن معادل است با حذفشدن و ازاینرو، جایی برای آن نیست.
گفتگو در ایران؛ محال یا ممکن؟!
از واقعیتهای بالا چنین برداشت میشود که «گفتگو در ایران محال است» زیرا در بستری تعارضزا و پیشاگفتگو با دو گروه متعارض مواجهیم که اوّلاً، فاقد مهارتهای گفتگو و ثانیاً، دارای دو دیدگاه مانعةالجمع هستند! (صعب روزی، بوالعجب کاری، پریشان عالمی)
چنین نیست؛ این نوشدارویی که جامعۀ ما فاقد آن بوده و هست، میتواند در این بستر و اقلیم نیز «زاده» (یا خلق) شود [۴] و اتّفاقاً، در شرایط فعلی، ایران به شکل امیدبخشی و شاید بیشاز هر زمان دیگری در تاریخ این سرزمین، آبستن گفتگو است.
«آبستن گفتگو بودن» ایران به معنای آن نیست که شرایط ملتهب فعلی لزوماً به «خلق» گفتگو منجر شود؛ جامعۀ ما لااقل به هماناندازه، مستعد تکرار چرخههای تاریخی خود (انقلاب، جنگ داخلی، تجزیه، هرجومرج، کودتا، انسداد سیاسی و ...) نیز هست و اینکه از دل این شرایط چه چیزی زاده میشود، به نوع و میزان کنشگری (یا انفعال) تکتک ما بستگی بالایی دارد.
بنابراین، اگر واقعا گفتگو برایمان مهم است، به جای یافتن مقصر عدم وجودش، باید برای «خلق»، «برآمدن» یا «زایش» آن تلاش و سعی کنیم که قابلههای خوبی باشیم. در این راستا، میانهها (وسطبازان) نقش (و شاید مسئولیت) بیشتری دارند.
توضیح و تفصیل این مهم را به یادداشتهای آتی موکول میکنم (به شرط بقا و به امید خدا).
پانویسها
[۱] این مهم را به تفصیل در یادداشتی باعنوان «مانع اصلی گفتگو؛ خشونت جاری حکومت بر جامعه» توضیح دادهام.
[۲] پیشنهاد میکنم حتماً مصاحبۀ روزنامۀ هممیهن را با دکتر «محمّدمهدی مجاهدی» که با عنوان «اشتراک در مبانی شرط گفتگو نیست» منتشر شده است مطالعه بفرمایید. او در این مصاحبه به نقد و ردّ دیدگاه استاد ملکیان پرداخته است که استدلال کرده بود «چون حکومت با مردم مبانی مشترک ندارد، گفتگو میان آنها امکانپذیر نیست».
[۳] رجوع کنید به کتاب «جامعهشناسی نخبهکُشی در ایران» اثر اندیشمند فقید «علی رضاقلی».
[۴] در یادداشتی باعنوان «جامعۀ تودهوار؛ پروانه شو، پروانه شو!»، جامعۀ تودهوار را به «کرم»ی تشبیه کردهام که چون بال ندارد، «پرواز» (گفتگو با حکومت، توسعه، کنترل مدنیِ قدرت و ...) برایش محال است، امّا همین جامعه، اگر فرایند خاصّی را طی کند و به «پروانه» تبدیل شود، صاحب بال میگردد و بهسادگی پرواز میکند.
به امید اینکه شرایط ملتهب و فشارهای موجود به زادهشدن و پیدایش گفتگو بینجامد،
به امید فردایی بهتر،
به امید ایرانی آباد.
همچنین ببینید:
دانشگاههای ما «بیگفتگو» صاحب «برنامۀ راهبردی» شدهاند!
سایر یادداشتهایم را میتوانید از طریق لینکهای زیر ببینید:
صفحهام در اینستاگرام (عجالتاً فعّال نیست)
صفحهام در ریسرچگیت (مقالههای علمی-دانشگاهی)
مطلبی دیگر از این انتشارات
گفتگو میکنم، پس هستم! (۳) بهروزرسانی ۱
مطلبی دیگر از این انتشارات
گفتگو میکنم، پس هستم! (۴)
مطلبی دیگر از این انتشارات
گفتگوی دیالوژیک مردم-مردم