خُرده‌خلاقیت‌ها! (۱۰)

مقدمه:

بعد از سال‌‎ها برگشتم سر کارهای ذوقی که دلم حسابی برایشان لک زده بود. تمام چیزهایی که توی این چند سال، از جاهای مختلف، جمع کرده بودم را ریختم روی نایلون و شروع کردم به تخیّل و دست به کار شدم. کار اول را که اسمش هم گذاشتم «شیطان در کرانه!» را در زیر می‎‌بینید.

لطفاً از پرسیدن این سوال‎‌ها خودداری کنید:

این چی هستش؟

چه مفهومی دارد؟!

ترکیباتش چیست؟

چگونه سرهم شده؟

علّت نامگذاری‌‎اش چیست؟!

به پسرم گفتم عکس این کار را بگیر و بگذار توی دیوار می‌خواهم بفروشمش. گفت تو که کارهایت را هیچ‌وقت نمی‌فروختی؟! گفتم آن ممه را لولو خورد! گفت چند قیمت بگذارم؟ گفتم بگذار صد میلیون تومان. ولی «مزایده» هم به آن اضافه کن تا هر کس پیشنهاد بالاتری داد بدهم به او! خداییش پسر همراهی است ولی خُب بهش حق دادم که در اینجا، کمی تعجب کند. ولی با این توضیحات، قانعش کردم:

«جکسون پولاک» قلم‌مو را تا ته دسته‌اش توی قوطی رنگ فرو می‌کرد و می‌پاشید روی بوم و بعد هم به قیمت گزاف به مردم می‌فروخت! «پیرو مانزونی»، توی ۹۰ قوطی کنسرو رید و بر روی تک تک آنها به سه زبان زنده دنیا نوشت «گُوه هنرمند!» و هر قوطی را به قیمت طلای هم وزن آن به بازار عرضه کرد. اگر ریدن هنر است و کنسرو کردن آن، کارِ هنری، پس من لئوناردو داوینچی قرن هستم! من هم به خودم حق می‌دهم برای هنر اصیل، مفهومی، سورئال و بی‌مانند خودم (نچایی یک وقت!)، صد میلیون قیمت بگذارم و کمتر از این قیمت هم ندهم. اگر کسی پیدا شد که بخرد، خُب بخرد و حالش را ببرد. اگر هم پیدا نشد، می‌ماند پیش خودم که ارزشش را می‌دانم. خدا را شکر یک لقمه نان هم می‌رسد که محتاج پول حاصل از فروش آثارم نباشم. توی همین ویرگول خودمان، نقاشی داریم که فقط چیزهای شبیه به کلّه‌ی مثلاً آدمیزاد و گاهی هم آدمیزاد می‌کشد. کلّه‌هایی که می‌کشد همگی از دم شبیه به کلّه‌ی منگوله گوش میرزا هستند. ولی خُب خداییش خوب مورد استقبال قرار می‌گیرند و همین منگوله گوش میرزاها را هم دارد به قیمت خوبی می‌فرو (فرو!) شد. بعد که می‌گویم خدا روزی‌رسان است می‌گویند پس چرا این‌قدر فقیر داریم؟! خُب کشیدن منگوله گوش میرزا که دیگر کاری ندارد! فقط باید اعتماد به سقف (!) داشته باشید تا بتوانید همین منگوله‌ها را به قیمت خوبی به مردم بفروشید. البته اسم هم خیلی مهم است. روی هر کلّه‌ای که از منگوله گوش میرزا می‌کشید باید یک اسم شاعرانه و پرطمطراقی بگذارید. اگر یک داستان احساسی جگرسوز هم برایش بنویسید که دیگر نور علی نور است و نانتان توی روغن!
ای کاش می‌شد به راحتی «سنت مایکل» در نقاشی «رافائل»، بر شیطان غلبه کرد:
 Saint Michael Vanquishing Satan 1503 painting by Raphael (Museum: Department of Paintings of the Louvre)
Saint Michael Vanquishing Satan 1503 painting by Raphael (Museum: Department of Paintings of the Louvre)


ببخشید یک سوال داشتم: احتمالاً شما فشار پای شیطان را بر گرده‌ی خود احساس نمی‌کنید؟! نه! خُب، خیالم راحت شد! خوش به حالتان!

  • منتظر آثار هنری بعدی دست‌‎انداز باشید! (البته به شریط حیات و سقط نشدن)
دو یادداشت پیشین:
https://vrgl.ir/HskgH
https://vrgl.ir/VJoGh
حُسن ختام:

حضرت علی علیه‎‌السلام در خطبه‎‌ی قاصعه (بزرگترین خطبه‌ی نهج البلاغه در نکوهش متکبّران و فخرفروشان):

وَلاَ تُشْوِی أَحَداً لاَ عَالِماً لِعِلْمِهِ وَلاَ مُقِلّاً فِی طِمْرِهِ‌؛ دام تكبّر شیطان به كسى ترحم نخواهد كرد، نه عالم به خاطر علم و دانشش و نه درویش به لحاظ جامه‌ی كهنه و فرسوده‌اش.