اندر دل من درون و بیرون همه اوست

بله عاشق گربه هام:)
بله عاشق گربه هام:)

جوری که پاییز تا اینجا گذشته، نه که بد بوده باشه فقط صرفا اون چیزی که من میخوام نبوده

و کاش برای این اختلالِ بدقلقِ،overthink یه درمان موثرتری وجود داشت، یهو به خودت میای میبینی چندین ساعته زل زدی به دیوار و فکرات اونقدر بی انتهان که توانایی تمرکز روی هیچ کدومشون رو نداری...

حدودا یک هفته از تولدم میگذره، میتونم بگم اگه شرایط طبق میلم پیش میرفت، از بهترین و قشنگترین تولدای عمرم بود، ولی میدونی؟یه چیزی سرجاش نبود و نیست...نه که چیزی خوشحالم نکنه، نه! فقط مطمئنم هرچقد که سر چیزی خوشحال بشم، دلم جای دیگست...و ازهمه بدتر اینکه بعضی بازه های زندگی نیازمند سکوته!اینکه نتونی با کسی درست درد و دل کنی و حرف بزنی، خب میدونی؟ خیلی آزاردهنده اس

دردو دل خوبه، وزنه های دل آدم سبک تر میشه، ولی ترحم آدمارو دوست ندارم، یه جورایی سنگین ترت میکنه و حس میکنی اکسیژن ذهنیت کم شده.مخصوصا وقتی از هدفات برای این قشر عزیزِ ترحم کننده میگی، جوری ترحم میکنن که به خودتو هدفت شک کنی، حالا چه اون هدف رشته کنکورت باشه چه فتح ماه!

بارها شنیدم که چرا وقتی این همه شکست میخوری، بازم تلاش میکنی؟ رها کن شاید اصلا در صلاح تو نیست و با یه لبخند مونالیزایی!: خب میدونی؟ خدا به هرکسی تواناییشو نداده!

جوابم به همه این گرامیان این جمله از چخوف عزیز بوده:پیروزی های چشمگیری ندارم اما می توانم با شکستهایی که زنده از آن ها بیرون آمده ام غافلگیرت کنم...آره! به نظر من هرکسی توانایی و روحیه پذیرش شکست رو نداره. هرچقدر از اتفاقات ناامید کننده اخیر، ناراحت باشم؛ از یه چیزی خوشحالم و اونم اینکه: من همشونو با موفقیت پشت سر گذاشتم

و مطمئنم اینبار بعد از این تلاش، سربلند بیرون میام، هرچند کسی که شکست هم میخوره در حالیکه تلاششو کرده، سربلنده(حداقل پیش خودش)

و آره خب! اندر دل من درون بیرون همه اوست، من واسه هدفم دارم چیزایی میشنوم که نباید، رفتارایی میبینم که نباید ولی چه کنم؟

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم

پ.ن: امشب یه جمله ناامید کننده شنیدم، امیدوارم با کلاممون ریشه امید کسیو نابود نکنیم.