این من نیز/ منکر میشود مرا/ من کو؟/ مرا خبر نیست/ اگر مرا بینی/ سلام برسان...
تاریخ گور به گور شده
به یاد می آورم استادی را که می گفت، اگر می خواهید کتابی هرگز خوانده نشود آن را بخشی از برنامه ی درسی قرار دهید!
ببینید نه با یه منتقد سیاسی طرفین نه با یه تحلیلگر اجتماعی. من فقط یه دانش آموز فلک زده ی بدبختم که از ساعت چهارعصر شروع کرده به خوندن تاریخ معاصر و هنوز درس اولش که ده تا صفحه است رو نتونسته تموم کنه. در نتیجه فاز وطن دوستی و پاسداری از تاریخ و دفاع از سیستم آموزشی برندارید لطفا. این حرف رو از زبون کسی دارید میشنوید که چون شنبه از چهارتا درسِ تاریخ امتحان داره، وقت نکرده به درس های اختصاصی برسه و کلی عقب افتاده؛ با چشمای پف کرده از گریه، سردرد وحشتناک و استرس فراوون. از اونجا هم که حرفای این زبون بسته به هیچ جا نمیرسه تصمیم گرفته یه استراحت به خودش بده و بیاد اینجا دو کلوم حرف حساب بزنه.
من از اون آدم ها نیستم که میگن فارسی چه ربطی به پزشکی داره یا ریاضی چه به درد وکالت میخوره؛ اما میشه یکی به من بگه تاریخ معاصر واقعا وسط درس های رشته ی تجربی چیکار میکنه؟ به چه هدفی؟ سودش چیه؟ آهااا. الان یه سری میان میگن ما مردم این کشوریم، ایران وطن ماست، باید در مورد تاریخ خودمون بدونیم، اگه در مورد تاریخ بدونیم خیلی از مشکلات حال رو میتونیم حل و از مشکلات اینده جلوگیری کنیم! خلاصه از اینجور حرف های ارزشی و آرمانی. بهتون بر نخوره ولی همه ی این استدلال ها یا دلایل مشابهی که تو ذهنتونه، همش از رو معدست، همش از رو خوشی و فانتزی فکر کردنه. عاقا منم میدونم که هر فردی باید در مورد تاریخ کشورش بدونه و حتی به تاریخ علاقه دارم؛ اما فقط به دونستنش نه امتحان دادن، اونم از ۲۵۶ تا صفحه و ۲۶ تا درس! بزارید در مورد چند موضوع براتون غر غر کنم:
امیدوارم همتون با من متفق باشید که سیستم آموزشی کشور ما از ریشه و بن غلطه. اصلا یه جنایت بزرگ در حق فرزندان این کشوره. اگه واقعا اون دنیا و حساب کتابی وجود داشته باشه، هرگز کاظم قلم چی و دار و دسته ی طراحش، طراحان لاشی کنکور، اون مسئول منگلی که تمرگیده سرجاش هیچ کاری نمیکنه فقط واسه خودش قانون جدید تصویب میکنه، اون تصیح کننده ای که ممکنه از امتحان نهاییم بیخود و بی جهت نمره کم کنه چون عقده ایه، خلاصه هیچ کدوم از دست اندر کاران مافیای این سیستم رو حلال نمیکنم. به قول این آدمای بیچاره ای که زورشون به هیچ چیز و هیچ کس نمیرسه، حوالشون به ابلفضل...
پنج تا درس اختصاصی تجربی، زیست و شیمی و فیزیک و ریاضی و زمین شناسی، به اندازه ی کافی سخت و نامعقول هست. اون وقت چهارتا درس دیگه، دینی و فارسی و عربی و انگلیسی هم بهش اضافه کردن تا این نامعقول بودن رو به اوج سختی و پیچیدگی برسونن. ما هنوز این نه تا درس رو هضم نکرده بودیم که اومدن امتحانات هر سه پایه رو نهایی کردن. اون وقت واسه ما یازدهمی ها، تاریخ و انسان و محیط زیست هم شد قوز بالا قوز! اونم تاریخ معاصر! اعصاب خردکن ترین و نکبت ترین موضوعی که میشه در موردش مطالعه کرد. و همین اوضاع رو بدتر میکنه. چون علاقه ای وجود نداره، خوندنش برای دانش آموزان تجربی، شکنجه ی روحیه. این انسان و محیط حتی از اون هم مزخرف تره! باورتون میشه قطرش از کتاب فیزیکمون بیشتره؟ یه مطلبی رو که تو دو خط میشده بگی، انقدر با بازی با کلمات طول و تفسیرش داده که سر آدم گیج میره. همه فکر میکنن دانش اموزا بخاطر پزشکی و پز و کلاس میان رشته ی تجربی اما حقیقت اینه که بخش زیادی از این دانش آموزا به این دلیل تجربی رو انتخاب میکنن چون از حفظیات متنفرن! از من آمار و ارقام دقیق نخواید. براساس استدلال استقرایی این حرف رو میزنم. منی که رفتم تجربی، به این معنیه که رفتم زیست رو بفهمم، رفتم که تابع و قضیه تالس پدرم رو در بیاره، رفتم که با مسائل پیچیده و نکته دار شیمی و فیزیک دست و پنجه نرم کنم و آخرش هم به جواب نرسم. اشتباه نکنید؛ این یه خواسته ی قلبی نیست. یه خواسته ی اجباریه که سیستم آموزشی غلط من رو بهش محکوم کرده. خب هیچ استعدادی تو هنر نداری، ریاضیتم که خوب نیست، اوه از حفظیات هم متنفری، پس برو تجربی! سیستم آموزشی میگه که تجربی برای فهمیدن، ریاضی برای حل کردن، انسانی برای حفظ کردن.(قاعده ی کلی) اون وقت ناعادلانه نیست که دانش آموز خدا زده ی تجربی که از حفظیات فرار کرده ناگهان با هر سه اینها رو به رو بشه؟ به علاوه، وقتی هرچقدر تلاش کنه و بااستعداد باشه، بازم حتی نمیتونه از پس همون پنج تا اختصاصی هم بر بیاد، خیلی پست فطرتانه نیست که به دلایل سیاسی و حکومتی چندتا بار دیگه هم بزارن رو شونش؟
دلایل سیاسی و حکومتی؟ اره. یه کتاب مسخره، با فونت، ویرایش و محتوای مسخره تر. او را یاری رسانید! خب نمی تونی مثل آدمیزاد بنویسی به او کمک کرد؟ حتما باید از رای متممی استفاده کنی؟ میدونید جالب چیه؟ قبلا که نهایی نبود امتحان پایانی فقط از نیمه ی دوم کتاب گرفته میشده اما الان که نهاییه ما باید کل کتاب، ریز به ریزش رو مثل یه درس اختصاصی بخونیم! اصلا نمیشد بتمرگید سرجاتون؟ حتما باید یه ده هزارتایی قرارداد ننگین می بستین؟ حتما باید یه صد هزارتایی آیت الله دخالت میکردن؟ به من چه که فلان عن آقای قاجار چه عنی خورد؟ به من چه کاترین کبیر کدوم خریه؟ چرا لطفعلی و فتحعلی باید اسماشون انقدر بهم شبیه باشه؟ دقت کردین که درواقع هیچ کاری نکردن؟ مثل انجام کار توی فیزیک. یه پاره خط رو در نظر بگیرید؛ نقطه ی اولش صفره یعنی ساکن. در طول پاره خط کلی پرپیچ و تاب و پستی بلندی به وجود میاد. اما در نهایت دوباره به همون صفر می رسیم، به همون حالت سکون. انگار هیچ کاری انجام نشده. دوره ی قاجارم همینه. تهشم که حکومت افتاد دست پهلوی ها و روز از نو و روزی از نو. البته در باطن میدونم که اینجوری نیست. ممکن بود رخ ندادن یکی از اون اتفاقات باعث بشه که ما الان اینجا نباشیم.
بیاید با هم دیگه صادق باشیم. چه سودی داره خوندن تاریخ معاصر، غیر از اینکه حکومت میخواد با این کارش جای پای خودش رو محکم کنه؟ اونم مثلا با شست و شوی مغزی محصل های جوان. حتما باید ایدئولوژی خودش رو تو بی ربط ترین رشته ی ممکن هم جا بکنه به یه صورتی. زکی خیال باطل. هیچ تاثیری هم نداره ها. بدتر از اون میان سریال میسازن در مورد دوره ی قاجار! من سریال جیران رو ندیدم؛ یعنی ننگم اومد که ببینم. این همه تاریخ غرورآمیز و پرافتخار داریم نادیدش میگیرن، اون وقت میان در مورد یه مرتیکه ی هوسباز که فهمیده ترین شخص کشور رو کشت، سریال عاشقانه میسازن! چند نفر مشنگ هم میان میگن وای ناصرالدین شاه چه گناه داشته!وای چه کراش بوده! طرف یکی از تر زننده گان قهار در کشور بوده ها!
فکر کنم تا الان سه بار پرسیدم?، واقعا خوندن تاریخ معاصر برای ما دانش آموزان رشته ی تجربی چه سود و بازدهی داره؟ تئوری نه ها، عملی. تئوری که همون حرفای از رو معدست. اما بازدهی عملیش؟ من میگم حتی منفیه. دانش آموز تجربی کتاب رو میخونه و از درس های اصل کاری عقب می افته. چون بخاطر نمره مجبوره. اما با خشم، نفرت و بغض میخونتش. در این بین کلی هم گور به گوری برای امپراتریس کتی و مک نیل تحریک کننده و سِبیل السلطنه و آیت الله تحصن کننده و... میفرسته. چون مطالعش بخاطر نمره بوده، دانسته هاش رو روی برگه ی امتحان بالا میاره. مغزش تهی میشه تا اگه اعصابی براش مونده بره سراغ بقیه ی درس ها. نمیدونم چطور از دانش آموزی که آینده اش به یه فرمول فیزیک وابسته است اما هرکار میکنه این فرمول تا سال کنکور یادش نمیمونه، انتظار دارن چرت و پرت های قاجار رو تا آخر عمر یادش بمونه! حتی اگه هم یادش بمونه، اونطور که سیستم آموزشی و حکومت توقع دارن نخواهد بود. شخص مذکور همیشه از این برهه از زندگیش با کینه و تمسخر یاد میکنه.
من نمیگم مطالعه ی تاریخ بده. اتفاقا منم از اونا هستم که میگه لازمه هرکس تاریخ کشور و ملتش رو به خوبی بشناسه. منتها هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. به علاوه تو کشوری که هیچ چیز سرجاش نیست، چطور حتما همین یه مورد باید رعایت بشه؟ مگه مثلا وقتی قانون میگه سوال کنکور باید فقط مختص کتاب باشه رعایت میشه که این موضوع رو با جون و دل رعایت میکنن؟ تو موقعیتی که بار درس های تخصصی داره زانوهای دانش آموز رو خم میکنه، فقط یه آدم روانی میتونه به دلایل ارزشی و جوگیرانه بگه که نههه حتما باید تاریخ با این حجم و قطر در کنارش خونده بشه! میخواید یه مثال براتون بزنم؟
خودتون رو جای آدمی فرض کنید که به یه نزول خور بیشرف بدهکاره و به سختی داره بدهیش رو پرداخت میکنه. فرد مذکور یه پراید لِه و درپیتی داره که جلوبندیش به شکل افتضاحی از بین رفته. حالا در این موقعیت که نزول خور بیشرف از هر طرف فشار وارد میکنه و تهدید میکنه، آیا کار درستیه که چاقو بزاریم زیر گلوی طرف که حتما همین الان در عین بی پولی برو پرایدت رو رو به راه کن؟؟؟ درحالی که خرج پراید بسیار زیاد و از توان فرد خارجه؟ خب قطعا روبه راه شدن پراید به نفع فرد هست اما الان؟ توی این موقعیت؟ تو این جا و مکان؟
پ.ن:
یکی از بچه های زرنگ کلاسمون، سر امتحان قبلی چون اسم یکی از قراردادها رو یادش نمیومد و هفتاد و پنج صدم هم نمره داشت، مثل بید میلرزید و نزدیک بود بغضش بشکنه...
مطلبی دیگر از این انتشارات
کنکور نوشت...
مطلبی دیگر از این انتشارات
احساساتی که در دوران کنکور تجربه کردم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
یک روز معمولی.