روزی که آرزو هدف میشه

شاید اسمی که انتخاب کردم خیلی کلیشه ای باشه، شاید که نه حتما کلیشه ای، حقیقتا حکایت این چند روز خودمه با هزار آرزو و قصه ای که همیشه توی سرم بود اما الان داره به وقوع می پیوندد.
این تابستان نه خبری از کتابخونه و کتاب تست کنکور هست نه خبری از انتظار لحظه به لحظه برای رتبه کنکور و انتخاب رشته، حالا دیگه دانشجو ام منتظرم شهریور بشه امتحان ترم دوم رو بدم.
این تابستون پر از لحظات عرق ریختن توی باشگاه برام، پر از لحظات غرق شدن توی کتاب و انگلیسی خوندن، لحظاتی که ابروهام هفت و هشتی میشه تا بتونم کلمات زبان سومم رو درست بیان کنم.
و حالا رویای چهار پنج ساله ام که بعد از کلی انتظار کشیدن نوبتش شد خودش رو به صفحه یک روزگار نشون بده، تلاشم عجیب امروزم برای خواندن نوت ها برای درست ضرب گرفتن و حفظ کردن جای هر نوت روی دفتر پنج خط.
اگر ماشین زمان بود سوارش می شدم می رفتم دو سال پیش به خودم که در شلخته ترین و عصبی ترین شکل ممکن پشت میز نشسته ام پاسخنامه و کتاب تست و برگه تست زدن و چک نویس همه با هم جلوم بازه، می گفتم دو سال دیگه حالت بهتر میشه، خوب نمیشی ولی بهتر میشی، همونجا چندتا مشت و لگد نوش جان می کردم.
همه اش همین نیست پادکست درست کردم، یک تیم جمع کردم از آدمایی که میخوان پیشرفت کنن، دارم سعی می کنم از زیر زمین اطلاعات پیدا کنم، فیلم دیدم، من تو سال های کنکور هم خیلی فیلم دیدم ولی الان خیلی خیلی فیلم دیدم.
تابستان هنوز تموم نشده منم هنوز خیلی کارها برای انجام دادن دارم.
به قول یک سریالی دنیا به تمام هجده ساله ها بدهکاره، راستش من دیگه هجده ساله نیستم ولی دارم سعی می کنم بدهیم رو بگیرم.
و
مطلبی دیگر از این انتشارات
یک عدد کنکوری
مطلبی دیگر از این انتشارات
در آستانه
مطلبی دیگر از این انتشارات
روز نوشت های یک پشت کنکور (قسمت آخر)