بنگر زِ هجرت چون شدم سرگشته چون گردون شدم!:)
|غرغرنوشت¹
واقعاً حوصلهیِ مقدمهچینی ندارم و مستقیم میرم سرِ اصلِ مطلب:)
من در طولِ تابستون دهم، ⅔یازدهم و ½دوازدهم رو خوندم. نمیدونم میزان مطلبی که خوندم کافی بوده یا نه... یا حتی نمیدونم باید نسبت به چی این میزان رو بسنجم. الان آبانماهه! آذر، دِی، بهمن، اسفند، فروردین و کنکور:) 5ماه تا کنکورم مونده. آزمونا دارن فصل2 فیزیک دوازدهم(دینامیک) رو آزمون میگیرن، من هنوز تو فصل اولش(حرکت شناسی) ایراد دارم. قلمچی و ماز از الکتروشیمی(فصل2 شیمی دوازدهم) سوال میدن، من تو فصل1 موندم... به شدت از فقرِ ریاضی رنج میبرم. 2روز دیگه جمعهست و آزمون دارم. بودجهبندیِ زیست دهم، همهیِ کتابه و من فصلایِ اول رو که 3 یا 4 هفتهیِ پیش خوندم، یادم نیست!:) تنها چیزی که میاد تو ذهنم اینه که دیگه دیر شده و من از همه جاموندم و عقب افتادم و تنها راهِ ممکن برام اینه که سالِ دیگهم بمونم پشتِ کنکور و باتوجه به به فضایِ خونهمون، این مثه یه عذاااابه برام:) درکل تو شرایطِ عادی میتونم خودمو کنترل کنم و امید و انگیزهمو نابود نکنم؛ ولی هجومِ این افکار وقتایی که میرم مدرسه، به اوجِ خودش میرسه. از جوِ حاکم تو مدرسهمون به شدت بیزارم.(ما کلاً مدرسه نمیریم، از اولِ مهر تا الان برای 2تا امتحان رفتیم.) تایم مطالعهم بینِ 10تا12 ساعته. ولی دیروز تو افسردگی به سر بردم و باعث شد 3ساعت بخونم و این فقط باعث شد اوضاع بدتر بشه و از برنامه عقب بیفتم. ترازام پایینه. درصدا تو قعرِ جدولن. رتبههام اَسَفناکن. همه ازم ناامیدن و من با یه کوله بار از سرخوردگی زندگیمو میگذرونم:))
|عسل کوچولو(=
مطلبی دیگر از این انتشارات
وقتی انتخاب رشته میشه آش رشته[۱]🧑🏻🍳🤸🏻
مطلبی دیگر از این انتشارات
اندر احوالات کنکور اردیبهشت و کنکور تیر من
مطلبی دیگر از این انتشارات
|غرغرنوشت²