فشار درس ، یا فشار خون ، مسئله این است

این منم نه اینکه منما نه خود خود منم قطعا تصورم سال اول دبیرستان این طوری نبود ، خیلی شیرین تر بود ، دلچسب تر بود ، مثلا رشته مورد علاقمو انتخاب کردم ، شما تصور کن اگه یه رشته ای بود که دوستش نداشتم چب میشد٫:

سال اول دبیرستان ، دارم از هجیم بودن درسا آب میرم ، بعد از هر امتحان دلم میخواد خودمو و برگه رو پرت کنم سطل آشغال اون حس رضایت قبل وجود نداره ، نمره های نامطلوب به فراوانی دیده میشه ، احساس نفهمیدن درسا قشنگ حس میشه ، دلم میخواد گریه کنم ، آفکورس که کلی هم گریه کردم ولی خب ، خسته شدم دلم یه تابستون بین درسی میخواد ، دارم لهه میشم ، معلم یه چیز درس میده یه چیز دیگه امتحان میگیره ، احساس میکنم هرچی که میخونم بی فایده است ، البته که کلی هم غر میزنم هم تو خونه یه ریز تو گوش مامان هم تو قلم و کاغذ زشت بود اینجا چیزی ننویسم ، از معلم ها بهتره چیزی نگم 😶

معلم فارسیمون خیلی باحاله انگار نه انگار فارسی درس تخصصی مونه ، بهمون معنی شعر نمیگه ، به قول خودش واضحه دیگه چیشو میخوای بنویسی/: شیطونه میگه تو برگه امتحانم براش بنویسم واضحه دیگه چیشو میخوای بهم نمره بدی

معلم منطقمون هم امروز انگار میخواست انتقام جویی بکنه انقدر که امتحان سخت بود و خارج از کتاب

نمیدونم والا ، امیدوارم بخیر بگذره

پیشنهادی ، انتقادی ، راهنمایی ، اگه دارید من میشنوم 💗