چرا شروع نمیکنم؟

کاش مزارم را به این شکل زینت بدهید.
کاش مزارم را به این شکل زینت بدهید.

هنوزم که هنوزست اقدامی برای آغاز نداشته ام و مسیر سخت، در شروع نکردن کلافه ام کرده.
بعد از آخرین آزمون نفرین شده تا روز کلاس هایم برنامه خوب پیش می رفت و نمی دانم، با آغاز ماه محرم، نظم زندگی و تلاش سالم هم بر من حرام شد.
خب زمان می برد تا به شکل جدید زندگی حرام شده ام عادت کنم..
بعد آن طرد شدم، ترک شدم، زنده ماندم؛ بعد از آن همه چیز جور دیگری سخت شد.
آمدم باز هم کنار بیایم تا که دیدم رویا های بزرگم در جدال دو راهی قرار گفتند و من از راه و بی راه و چند راه ها می ترسم..
مدت ها برنامه ریخته بودم، اکنون شغل و درس تضاد شده،این را نمی خواهم..
فکر می کنم؛
با خودم میگویم مبادا که شانه خالی کرده باشم، یادم آمد که هنوز شانه ای بلند نکرده ام.
ضعف چیره شده و اشک.
نگفتم به شما؟ غدد اشکی ام خشک شده مستعد عفونت است، تازه اگر بخواهم گریه کنم خون می چکد.
منع شده ام..حتی از گریستن.
با سرسام، و ورم و درد سر آغاز می کنم و شروع نکرده پس می زم.. کنکور تابو و درد عجیب و ناشناخته ایست که من هنوز برایش شروع نکرده ام.
حتی اکنون بیشتر به خواب فکر میکنم و اصل عدم بقا..
بگذریم.. خلاصه ای بی ادبیات در شرح روز های درس نخواندن برای کنکورم بیش نیست....
شرح روز های مطرودی از همه جا! شرح آخرین تابستان نوجوانی.
شرح من که غم سیالی بیش نیست...-