کاملا رندوم

ساعت الان ۶:۴۱ دقیقه شبه (میگن شب؟ بعد غروب خورشید؟ الان شبه جدی؟) و فردا امتحان فارسی دارم.

قرار بود امروز درس بخونم. ولی نخوندم. نمیدونم چند بار این قول هایی که به خودم میدم که دیگه درس میخونم رو تکرار کردم. پنجشنبه و جمعه رو نسبتا خوب خوندم. ولی اون هم از نظرم کمه. ۸ ساعت کمه؟ نمیدونم

مدرسه واقعا ازم انرژی میگیره. هیچی یاد نمیگیرم. معلما فاز اینو دارن که خیلی حالیشونه ولی من هر چیزی که بلدم از کلاسای آنلاینه نه تدریس اونا. سخت میگیرن که باید بیاید مدرسه. چه فرقی به حالم داره؟ بعد مدرسه واقعا دوست دارم سرم رو بکوبم تو دیوار ولی خب نباید سرم رو بکوبم تو دیوار چون میمیرم. حوصله درس خوندن ندارم. فقط آخر هفته ها که خونم درس میخونم.

اره این هفته نسبت به هفته قبل خیلی بیشتر خوندم. ولی کافیه؟ فکر نکنم.

تابستون رو که همه داشتن میخوندن من هیچی نخوندم تقریبا. الان تو باتلاق تاریخ و جغرافیا و منطق فلسفه گیر کردم. نقطه قوتم؟ احتمالا جامعه و فنون؟ قسمت عروض مخصوصا؟ ولی همونارم درست حسابی نمیخونم. امتحان نهایی چه مصیبتی بود؟ کاش میشد مدرسه نرم. ولی اگه نمیرفتم درس میخوندم؟ اونجوری که باید؟ نمیدونم

به هر حال الان یه درس فارسیم مونده. ترجمه های چرت و پرت معلم مدرسه‌رم ننوشتم. حوصله‌شو ندارم. امتحان زبانم دارم. از معلم عربیم متنفرم. خیلی متنفرم.

کاش بفهمم دارم چیکار میکنم و داره چه اتفاقی میوفته.