کنکور نوشت۲...

۱۴۰۲.۵.۳۰

این روزا حالم بارونیه حال خودم بد نیست اما یه دوست خوبی دارم که مدت هاست داره درد می کشه.مدت ها درد کشیده و بامن خندیده،مدت ها درد کشیده و پا به پای من دویده من چی؟من تنها نفهمیدم،نه تنها کاری براش نکردم که حتی گاهی بهش زخم زدم.آره من نتونستم براش دوست خوبی باشم.

و حالا که بعد مدت ها اسیب پذیر ترین چهره اشو بهم نشون داده حتی نمیدونم بهش چی بگم که حالش خوب بشه.اون خیلی خوبه من خیلی بدم.متاسفم دوست(!)مطمئن باش دعا می کنم مشکلت حل بشه...


1402.5.31
  • مهتاب میگه کنکور دانشگاه فرهنگیان از سال دیگه قراره از کنکور عادی جدا بشه.رفتم تو اینترنت سرچ کردم هنوز هیچیش معلوم نیست واقعا گاهی حس می کنم مسئولین منتظرن من به مقطع حساس تحصیلی برسم سریع یه کار عجیب بکنن.

امسال کل کادر مدرسمون عوض شد،کلاس هفتم که می خواستم برم تا فروردین برای سمپاد و فرزانگان شل کن سفت کن راه انداختن که قراره جمع بشه اما نشد،همون سال مصلی نژاد(بهترین مدارس دولتی مشهد)دانش اموز هفتمی نگرفت،ورودی دهمم سر پیک کرونا آزمونش یک ماه عقب افتاد.

چی می تونم بگم؟فقط خداروشکر...میتونست بد ترم باشه...


  • امروز کلاس ریاضی هم داشتم و استادمون گفت با کانون قلمچی صحبت کرده ازمونو برای شاگرداش با 3.800 ثبت نام کنه و من در افق ها محو شدم که ما حدود 7 تومن دادیم برا ازمون تازه سرمون منت هم گزاشتن که کلی تخفیف دادیم:/

منم با اینکه شاگردشم چون قبلا ثبت نام کردم نمیتونم کاریش بکنم:)

خدارو شکر....میتونست بیشترم باشه...

1402.6.1
  • امروز نشسته بودم زیر میزم روی زمین،بستنی می خوردم و به این فکر می کردم که چطوری لا با فعل ماضی فعل نهی ساخته؟که یهو چشمم افتاد به تاریخ...
چوب بستنی هم در تصویر موجوده هر کی پیداش کنه افرین بر او باد...
چوب بستنی هم در تصویر موجوده هر کی پیداش کنه افرین بر او باد...

امروز اولین روز شهریوره.پر احساسات عجیب شدم.

اخرین تابستونی که من محصلم داره تموم میشه،اخرین سال تحصیلی داره شروع میشه...

یکم دلم گرفت و از خودم پرسیدم:حدیث تکرار غریبانه ی روز هایت چگونه گذشت....

هیچ وقت اینقدر تابستون مفیدی نداشتم،هیچ وقت اینقدر تابستون دوست داشتنی نبوده.تا حالا اینقدر طول روز درس نخونده بودم اولین و اخرین باری که خیلی اتفاقا دارن میوفتن و تموم میشن.

البته شهریور علاوه بر اینکه پیک اتمام تابستونه یه پیام کوچولوی دیگه هم داره.دارم یه سال بزرگ تر میشم...این پستو روز تولدم میخونم و الان به حدیث 7 روز دیگه که یک سال از من بزرگ تره تبریک میگم.میدونم امسال می ترکونی و سال دیگه روز تولدت میدونی همونجایی میری که باید بری.

تا اشکم در نیومده این بخشم تموم می کنم...

پ ن.چند روز پیش بعد مدت ها اومدم تختمو گرد گیری کردم.باورم نمیشد این همه خاک بتونه رو یه سطح بشینه دسماله سفیدم خاکستری شده بود.اون روز اولین روزی بود که رسما فهمیدم من یه کنکوریم...


این هفته اصلا قشنگ نبود.کلی به زور منو بردن بیرون تمرکز نداشتم و کلا تو یه دنیای دیگه بودم.با اینکه برنامه تموم شده حس می کنم هنوز تسلط ندارم با اینکه همه تستارو درست میزنم حس می کنم تستا زیادی ساده اس امیدی بهم هست؟


1402.6.3
  • امروز صبح که داشتم درس می خوندم یهو خواهرم گفت گوشتارو بزار اون ور.خیلی تعجب کردم گوشت چی؟این مگه این موقع صبح بیداره اصلا؟با ناله گفت در فرو ببند عه اون چیه؟و... از جام بلند شدم و بهش بالای تخت دو طبقه نگاه کردم.بچم تو خوابم داشت اشپزی می کرد و حرص می خورد اونقدر خندیدم از دستش...


  • عصر که اقصاد می خوندم گاهی به فکر فرو می رفتم این همه پیشنهاد به جهانیان و افشاگری؟وضع کشور خودمون...

از بعضی قسمتا عکس گرفتم که اگه ویرگول یاری کنه شما هم ببینید.

جالبه که کتاب من میگه طبق شاخص توسعه انسانی ایران 64 امین کشور و یه کشور توسعه یافته است(!)من نمی خوام خود زنی کنم ولی آخه این یکم عجیب نیست؟

یکی از معیار های اصلی توسعه انسانی رشد اقتصادیه که ما سال هاست تو تورم و رکودیم(دلیلشو کار ندارم بلاخره همه قبول داریم که هستیم)

تازه به فرض محالم که این درست باشه در واقعیت کار تحقیقات این شاخصارو کشورای غربی می کنن که همیشه با ایران زاویه دارن حتی یادمه یه بار اتفاقی وارد بخش تبعیض جنسیتی(یکی دیگه از معیار های توسعه انسانی) ویکی پدیا شدم رتبه ی ایران از تعداد کشورای عضو سازمان ملل هم بیشتر بود:/خدایی در این حد؟یعنی ما از کره ی شمالی و عربستان و افغانستان و... هم عقب تریم؟معلومه که نه.(تازه اگه معیار اونا معلوم باشه)

چرا تو کتابا همچین چیز غیر باوری می نویسید. همین چرت و پرتا باعث میشه نوجوون امروز به حرفای درستتونم شک کنه اقا ننویس خب مگه مجبوری؟

البته من دوسال پیش کلاس دهم بودم شاید امسال دیگه رتبه نزده باشن:)



1402.6.4
  • امروز خیلی بی حوصله ام اعصابم خرده حال ندارم درس بخونم درست و حسابی.
  • صبح کلاس عربیمو دیدم امروز استثنائا مثل آدم درس داد شاید تو پست بعدی یکم از ماجرا های کلاس عربی دردسر سازمو بگم براتون...زبان اکراینی رو یادم باشه حتما تعریف کنم.
  • صبح رفتم پیش مشاورم ولی حتی حوصله نداشتم مثل همیشه سوال پیچش کنم 4 تا سوالمو خودش خوند و جواب داد و با اینکه درست نفهمیدم حوصله نکردم بگم بیشتر توضیح بده.

برای روز تولدمم یه برنامه ی سنگین بهم هدیه داد بابت این ناراحت نشدم بعدا یادم بیاد به خودم افتخار می کنم.

  • وقتی اومدم خونه تصمیم گرفتم لاک بزنم.کلا دختر اهل لاکی نیستم خیلی برا همینم اونقدر حرفه ای نیستم اعصابم خرد شد.لاک قرمز آبیم و که با هم زدم جفتش غلیظ شده بودم درست پخش نمی شد مجبور شدم استون بریزم توش حتی الانم خیلی مرتب نشده ولی بازم خوبه.

می خواستم عکس ناخنای خودمو بزارم ولی نمیدونستم کار درستیه یا نه پس گفتم ولش کن...

  • داره باد میادو در اتاقمو محکم بهم می کوبه بهم ولی من حال ندارم یه چیزی بزارم پشت در.
    الان فاز فیلسوف مابانه هم برداشتم ولی سعی می کنم با فکر کردن به چیزای چرت و پرت جلوشو بگیرم این حال مزخرف باید هر ماه تکرار بشه و منم با اینکه میدونم چه مرگمه نمیتونم هیچ کاری بکنم.
و حتی شکلات داغمم سرد شد...
و حتی شکلات داغمم سرد شد...