کنکور نوشت ۴

به نام خالق خوشه های طلایی گندم

آذر۱۴۰۲

این روزا خیلی حال و هوای عجیبی دارم یه لحظاتی بمب انرژی میشم و یه ساعاتی از زندگی میبرم.

حس می کنم از نظر ذهنی یکم خسته شدم چون جدیدا فقط دنبال راه حلی برای فرار از درس خوندنم.بابام میگه استراحت کن انرژیت برگرده مشاورم میگه نه.البته من به صلاحیت خودم استراحت می کنم زیااااد😁

خیلی کارا هست که دوست دارم براشون عادت بسازم اما نمیشه.می خوام روتین پوستیمو دوباره شروع کنم،روزی یک صفحه قرآن بخونم خاطره بنویسم،روی روابط اجتماعیم کار کنم،منظم شکرگزاری کنم و... اما الان حتی نمیرسم برم حمام 🤭🤕😬

یا یه نظمی بدم به اینجا
یا یه نظمی بدم به اینجا


البته از خیلی چیزا هم راضی هستم. انتخاب کلاس آنلاین واقعا هوشمندانه بود.با هزینه ای هم اندازه یا حتی کمتر از کلاس حضوری با دبیرای معمولی مشهد الان با دبیرای برتر ایران کلاس دارم تازه وقت رفت و آمدمم هدر نمیره و کیفیت کلاسا بینظیره و حتی بعدا هم دوباره بهشون دسترسی دارم چی از این بهتر می خوام؟

یه نکته ی مثبت دیگه سحرخیزیه که کاملا درون من نهادینه شده و هر روز ۵ صبح بیدار میشم حتی قبل اذان!!!البته بعضی چهار شنبه ها خواب میمونم تا ۶ یا یه ربع به ۶ اونم بخاطر کلاس شب قبلشه من سه شنبه ها اکثرا تا ۱۲ شب کلاس دارم!!!

یه بار روی کتاب جامعه شنماسیم خوابم برد سابقه نداشت
یه بار روی کتاب جامعه شنماسیم خوابم برد سابقه نداشت

کلاس ریاضیم خیلی خوبه و از خودم عصبانیم که نمیتونم پا به پاش برم.حس می کنم به هر چیزی یه نوک زدم و رد شدم و این وحشتناکه.

یه شب استادمون که خیلی بهش غر زدن چرا مارو تا ۱۲ نگه میداری گفت برای چی می خواید زود بخوابید می ترسید پوستتون خراب بشه؟پ

من اونجا تو چت گفتم نه ما کنکوری هستیم باید زود بیدار بشیم.

قدرت خدا بین ۴۰۰۰ تا کامنت کامنت منو دید اسممو بلند خوند و گفت تو کنکورییی شب دیر بخواب صبح زود پاشو.من باید شاکی باسم.الان مدیر کلاسینو بهم فحش میده،ادمین کلاس فحش میده،قدرت(دربان)بهم فحش میده،خانمم فحش میده تو که دیگه حق نداری فحش بدی!!!

من در افق محو شده بودم.

استاد غلط کردم
استاد غلط کردم


کلاس عربیمم اگه یادتون باشه یه گوشه هایی ازش تعریف کردم و یه چیز سم جدید گفت حالا شاید خالی میبنده ولی خیلی برگ ریزونه،گفت سر کلاسش چت دوطرفه بوده پسره به یه دختری تیکه انداخته استاد هم رفته آدرس خونه ی پسررو پیدا کرده رفته دم خونشون گفته مزاحم دختر من شدین!!!

برگای شما هم داره میریزه؟؟؟


حالا که بحث دبیره یه غر هم برای شما بزنم.

دبیر ادبیاتمون دکترا داره اما سواد نداره یعنی اصلا تعطیل آدم میمونه این چجوری ۲۰ سال فارسی درس داده هیچی بلد نیست؟

بچه ها هم فقط چون می خنده و وقت استراحت میده چسبیدن بهش و دبیر فارسی دیگه مون که مثل سعدیه رو فقط بخاطر خشک بودن طرد کردن.

وای خانمِ تاریخ(!) این بشر وحشتناکه.وارد کلاس میشه یه دور درس جدیدو از کل کلاس میپرسه یه دور درس میده یه دور میگه حالا همه باهممم آدم حالت تهوع می گیره بخدا از اول سال ما هنوز درگیر ناظم الاسلام کرمانی هستیم.

کلا هم روی من گیره.میرم ته کلاس میاد جای من جلو میشینم رو به روی منه.اون روز به یکی میگه عهد نامه ی ترکنچای رو بگو یکی امیرکبیر چه خدماتی داشت.بعد به من میگه نظام مالیاتی ایران را از نظر سباستین ولتر تحلیل کن😐حالا تحلیل می کنم اصرار داره نظر دیگه ای نداری؟گفتم نه ندارم کل کلاس ترکید از خنده.چیکار کنم خب از خودم نظر در بیارم؟


دیگه چی بگم؟!عهههه🤔

آهااان بزارید از شبا بگم بهتون.من حدود ۱۰ درسم تموم میشه و تو گویی بمب در اتاق ترکیده. هر کتابی بر میدارم همون کنارم میزارم آخر شب به خصوص روز تعصیل جمععععع میشه و نصف اتاق میشه کتاب.

راستی باورتون میشه الان توی آذر ماه تازه منابع مورد استفاده ی کنکور فرهنگیان معرفی شده؟😆قشنگ برنامه ریزی از وجنات کشور میریزه.مسئول محترم میزاشتی فرورودین اعلام می کردی ما یه ماهه جمعش می کردیم.


جدیدا هوا واقعا سرد شده تا دو روز پیش هوا همچینان اذیت می کرد.آب و هوای مشهد اینطوریه که صبح قطب شماله ظهر صحرای آفریقا عصر مدیترانه شب قطب جنوب و به تازگی ظهر ها هم سرد شده و دیگه لازم نیست اسکیمو بری با مایو برگردی.

پریشب یه باد عجیبی اومد کل خیابون شده بود برگ خیلی قشنگ بود😍😍

مترو
مترو


دیروز پریروز دیدم عارفه بی حوصله است دستشو کشیدم رفتیم وسط کلاس شروع کردیم به پریدن و دومبا دومبا خوندن و پریدن زنگ بعدی هم با نادیا رفتیم تو حیاط و سوار وسایل ورزشی در آوردیم این کشتی ما بود:


رفتیم با دزدان دریایی جنگیدیم از توفان ها گذر کردیم و وارد صحرا شدیم،مثل کابوی ها سوار اسب تندروی خودمون شدیم و نیل رو شکافتیم و با یوزارسیف دیدار کردیم.

تنها مشکلش این بود که هر کس رد می شد به حال دانشجویان آینده ی این مملکت افسوس می خورد.

برگای دوتا از بچه ها به قدری ریخته بود که باور نمی کردن من منم😉😆


بریم سراغ شکرگزاری:

خدایا شکرت بابت حس و حال مثبتم

خداروشکر که سالمم

خدایا شکرت که منو آفریدی

خدایا شکرت که بابام اینقدر باحال و خوبه

خدایا شکرت که جدیدا دارم تلاش می کنم با خواهرم دعوا نکنم تو عامل موفقیتمی

خدایا شکرت بابت اینکه درس من خوبه تو به ذهنم گیرایی میدی بدون تو فرق ضرب و تقسیمو هم نمیفهمم

خداروشکر دارم مسیرای جدید کشف می کنم

خداروشکر که زندگی هر روز لبخند میزنه

خدایا شکرت بابت آرامشی که به دل هامون میدی

شکرت بابت مهتاب دوست عزیزم که میدونم تو به زندگیم واردش کردی تا کلی چیز ازش یاد بگیرم

خدایا شکرت که داییم بلاخره ازدواج کرد😍

آخه چی بگم دیگه؟"اگر بخواهید نعمت هایش را بشمارید آنقدرررر زیاد است که نمی توانید"


عزیز ترینم تو بهم قدرت بده تا حریف زندگی بشم

تو به ذهنم و روحم توان بده که برای هدفم سخت تلاش کنم

به دلم نور ایمانو بتابون

کمک کن بتونم همنشین مناسب انتخاب کنم و ارتباط صحیحی با سایر افراد داشته باشم

بهم قدرت تشخیص حق از باطلو بده

کمک کن بتونم حق پذیر باشم و ذره ای تعصب در وجودم باقی نزار

ظهور موالای من رو نزدیک تر کن تا جهانی دلارام شود🤲


پ ن.ببینید کار خواهرم به کجا کشیده شده😱😒😶