هنوز هم دوستت دارم
حال ، رفته ام
و دور شده ام
خیلی دور...
به پشت سر نگاه میکنم
نگاهی که هنوز هم پراست از امید
امید به گذشته
به بازگشت
به تو
من هنوز هم ...
گونه هایم داغ میشوند
داغ دلم چشمه ی جوشان اشک میشود و گونه های خشک سرما زده ام را آبیاری میکند
پاهایم اما انگار نه انگار
گویی رسالتی جز رفتن ندارند
به خودم می آیم و نگاهم را از راه طولانی پشت سر باز میگیرم
گریه ام شدت میگیرد
من هنوز هم...
نباید متوقف شوم
باید بروم
یادم نبود در حال فرار هستم
فرار از خاطراتت که به سرعت در تعقیبم هستند تا مرا اسیر خود کنند
هرگاه آهسته میروم صدای قدم هایشان نزدیک تر میشود
گاهی اما به اختیار می ایستم
میایستم تا به من برسند
گویی با تمام وجود خودم را در میانشان می افکنم
دلیلش را میدانم...
من هنوز هم دوستت دارم
نویسنده: محمد مسعود
مطلبی دیگر از این انتشارات
آبی
مطلبی دیگر در همین موضوع
مه گنوغ اسمتم
بر اساس علایق شما
در تکاپوی فهمیدن و زیستن