من دهه شصتیم؛ لیسانسم مهندسی کامپیوتره ،۵ سال فریلنسر بودم و ۱۰ سال کارمند و ۵ساله که سفالگرم. اینجا میخوام راحت و بی نقاب بنویسم؛ پیج اینستام: parnian.travel
رانندگی نقطه عطف زندگی من
رانندگی نقطه عطف زندگی من بود. چون من داشتم به عنوان یک زن در دنیای مردانه کسب تجربه می کردم. پارکینگ اداره دو سه تا ستون داشت که یکیش برای ادم تازه کاری مثل من خیلی بد بود . روزهای اول پیرمرد نگهبان میومد میگفت بزار من ماشینتو پارک کنم ، اما من هیچوقت سوییچ روبه کسی ندادم تا کمکم کنه !!! دو بار ماشینم مالید به ستون اما اخرش یاد گرفتم??
با ماشین شخصی هم کارم خیلی راحت نشد، چون صبحهای زود ساعت چهار و نیم باید از خواب بلند میشدم و برای اینکه تو ترافیک نرم و پارکینگ خالی باشه ، ساعت پنج و نیم می رسیدم اداره و تا ساعت هشت صبح که شروع کار بود یا داخل ماشینم میخوابیدم و یا. میرفتم پارک نزدیک اداره ورزش میکردم…
کم کم ترسم از رانندگی ریخت و یه موقعهایی با ماشینم تو جاده های خارج شهر هم سفر میرفتم .
رانندگی به من قدرت و اعتماد بنفس داد و تا امروز هیچ وقت ، سوییچ رو به کسی ندادم که کمکم کنه!!! حتی به پدرم ….
مطلبی دیگر از این انتشارات
یک مرداد دیگر هم مرد...
مطلبی دیگر از این انتشارات
یک آرزو،یک هنر!
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش ۷۵ روز سختی ۴/۷۵ و «گوربه»