ایستگاهِ اول: شما بهترین درمانگرِ خودتان هستید!

توی پست قبل، متوجه شدیم صرفا ما نیستیم که گاهی اوقات علی رغم عالی بودن تمام شرایطمون، همچنان هرازگاهی غم‌توی چشم‌های سیاهمون لونه کرده و علاوه‌بر دکتر لپرا(نویسنده‌ی کتاب نجات از هزارتو) حدود هزاران نفر دیگه از سراسر دنیا هم دقیقا احوالات این چنینی ما رو تجربه می‌کنن.
همچنین متوجه ارتباط بین جسم، روان و ذهن شدیم و به همین دلیل توی ایستگاه اول از کتابِ نجات‌از هزارتو، قراره بیشتر به این موارد بپردازیم  همراهی شما در کامنت‌های وبلاگ و کانال تلگرام بنده مربوط به این کتاب، موجب دلگرمی و افتخار من هست.

احتمالا این سناریو براتون آشناست که تصمیم گرفتید از همین امروز یا شنبه‌ی موعود، ورزش کنید، تغذیه‌ی سالم‌تری داشته باشید، از رابطه‌ی عاطفی سمی خارج بشید و یا به هر طریق دیگه‌ای در جهت بهبود زندگی خودتون قدم بردارید.

اما مسئله این‌جاست که چرا اغلب این برنامه‌ها یا عملی نمیشن و یا به گوهر مقصود نمی‌رسن؟

این طور مواقع ذهن‌ما شروع به ساختن داستان‌های متقاعد‌کننده‌ می‌کنه تا مارو به مسیر آشنای قبلی خودش برگردونه. اساس تکامل مغزِ ما بر مبنای 《بقا》 پایه گذاری  شده و در صورت شروع یک هدف یا مسیر ناآشنا، این پروسه برای مغز به صورت یک تهدید در خلاف جهت بقا، قلم‌داد میشه. به مرور بدن هم وارد بازی ذهن میشه، در نتیجه احساس خستگی مفرط و یا سنگین شدن بدن رو لمس می‌کنیم و درست در همین لحظه که لبِ مرزِ تسلیم شدن هستیم،  پس زمینه ذهنمون شاملِ پیغام: ((تو کافی نیستی!)) هستش... .

اغلب مراجعان دکتر لپرا هم با این مسائل دست و پنجه نرم می‌کردن، یا نمی‌تونستن تغییری ایجاد کنن و یا بعد از مدتی، از ادامه این مسیر، قطع امید می‌کردن و از اصلاح 《گیر کردن》 برای توضیح حالشون در اون مقطع زمانی استفاده می‌کردن.

نویسنده خطاب به افرادی که جلسات درمانی و حرف منتور‌ها رو یک وحی منزل می‌دونن و در صورت میسر نشدن زندگی خودشون بر مبنای حرف روان‌درمانگر و... احساس دلسردی نسبت به ایجاد تحول دد زندگیشون دارن، گفتن:


جلسات روان درمانی یا چند دوره‌ی متحول کننده فقط می‌تواند شمارا بخشی از مسیر درمان شدن پیش ببرد. برای اینکه واقعا تغییر پایدار ایجاد کنید، باید هر روز خودتان را در معرض انتخاب‌های جدید قرار دهید. برای اینکه به سلامت روان دست پیدا کنید، باید در تمام روزها، یک مشارکت‌کننده‌ی فعال در مسیر درمان خود باشید.

در چنین خانواده‌ای، نادیده گرفتن تمامی احساسات، ناگهان به صورت یک طوفان بروز می‌کرده و به همین دلیل نویسنده طی مقطع سنی به مشروب روی آورده و بعد از آگاهی مادر از این مسئله، با پیامِ: در صورت ادامه‌ی این کار من از دستت سکته می‌کنم و میمیرم از جانب ایشون مواجه شده و چنین پیامی علاوه‌بر تروماهای گوناگون دوران کودکی، آثار مستقیم و غیر مستقیم  بدی روی روان دکتر لپرا باقی گذاشته...

ایشون روش‌های گوناگون روان‌درمانی رو اعم از: استاندارد طلایی، روابط بین فردی و... را مطالعه و امتحان کردن تا در نهایت مواجه شدن با اهمیت نقش ناخودآگاهِ مراجعین در گیر کردنشون در چرخه‌های تکرار شونده به تکامل فلسفه‌ی کل‌نگرانه رو آوردن.

با علم به این سبک روانشناسی، متوجه شدن چرخه‌های احساسی هم می‌تونن مثل مواد و تجرببات خاصی اعم از الکل و رابطه‌ی جنسی، اعتیاد آور باشن و در راستای مطالعه‌ی اعتیاد متوحه شدن که رابطه‌ی غیر قابل انکاری بین بدن و ذهن برقراره و سیستم عصبی، نقش مرکزی در سلامت روان ما داره(در سایر بخش‌های کتاب، این موضوع مفصل مطالعه خواهد‌ شد)

تک‌تک مراجعان ایشون علاوه‌بر علائم مربوط به روان، دارای علائم جسمی اعم از سندروم روده‌ی تحریک پذیر تا یبوست بودن و این موارد ایشون رو به فکر انداخت که چرا آمار بیماری‌های خود مراقبتی در این مراجعین تا حد زیادی بالا هست و چرا اون‌ها همیشه احساس ترس و عدم امنیت داشتن؟
ارتباط ذهن، بدن و روان
به یک لیمو فکر کنید، اون رو برش بزنید و آبی که هنگام برش ازش چکه می‌کنه رو تماشا کنید ک علاوه بر بوییدنش اون رو در دهانتون بگذارید، احتمال زیاد آب دهانتون راه افتاده؛ شما بدون اینکه کتاب رو کنار بگذارید، متوجه‌ی ارتباط بین ذهن و بدن شدید!

فرهنگ‌های شرقی و بومی، هزاران سال است که ارتباط بین ذهن، بدن و روان(هر چیزی که ماورای ما باشد) را به طور کامل درک کرده و به کار می‌گیرند.
طب رایج غربی، سال‌ها این ارتباط را غیر علمی می‌دانست. در قرن هفدهم، مفهوم 《دوگانه‌‌ی ذهن و بدن》 که بر جدایی این دو تاکید داشت، توسط رنه دکارت، فیلسوف فرانسوی بنا نهاده شد.

وقتی علائم بیماری بروز می‌کند  پزشک از طریق جراحی و یا تحویز دارو سعی در حذف و یا کاهش علائم دارد. به جای گوش دادن به صدای بدن، به دنبال ساکت کردن صدای آن هستیم!


وقتی تلاش می‌کنیم علائم را سرکوب کنیم، معمولا آسیب‌های جدیدی به خود وارد می‌کنیم. روشی که در آن باید انسان را به عنوان مجموعه‌ای به هم‌پیوسته و مرتبط درمان کند، کنار زده می‌شود و به جای آن، از روشی استفاده می‌شود که علائم بیماری را را مدیریت می‌کند و نتیجه آن شک‌گیری یک دور باطل از وابستگی دارو است. چیزی که من به آن مدل 《چسب زخمی》 می‌گویم؛ مدلی که بر روی درمان علائم تمرکز دارد و هرگز به دلایل ریشه‌‌ای آن‌ها توجه نمی‌کند.


علم روان‌پزشکی، زمانی علم روان یا روح نام داشت اما امروزه به طور کلافه‌کننده‌ای بر بیولوژیک انسان متمرکزه شده:


احتمال اینکه از شما درباره‌ی سابقه بیماری روانی در خانواده‌تان از شما سوال شود و داروی ضد افسردگی برایتان تجویز شود، بیشتر از این است که درباره‌ی تروما‌های دوران کودکی‌تان سوال شده و درباره‌ی تغذیه و سبک زندگی جدید، به شما آموزش داده شود.


حوزه روان پزشکی، پروتکل DSM_۵ که توسط انجمن روان‌پزشکی آمریکا تدوین شده است را به طور کامل پذیرفته است. به طور کلی، در این راهنما، یک 《اختلال》، منشا ژنتیکی یا ارگانیک دارد، نه محیطی و کسب کردنی. وقتی ژنتیک را علت اختلال خود بدانیم  به طور طبیعی بیماری را بخشی از آنی که هستیم تصور می‌کنیم. در این صورت، وقتی بیماری در ما تشخیص داده می‌شود، انگیزه‌ای برای تغییر نداریم یا تلاش نمی‌کنیم که به جست و جوی دلایل ریشه‌ای آن بپردازیم؛ پس به خودمان برچسب می‌زنیم: 《من همین‌طوری هستم》.

بر اساس این نظریه که بیماری‌ها دلایل ژنتیکی دارن، ژن‌های‌ ما در زمان تولدمان تعیین می‌شن و ما صرفا بر اساس شانس یا بدشانسی، محکوم به داشتن یه بیماری خاص هستیم یا اینکه از اون بیماری معاف میشیم. جبر ژنتیکی، نقش زمینه خانوادگی، تروماها، عادت‌ها یا سایر عوامل محیطی در نظر گرفته نمیشه. توی این فضا، برای سلامتی جسمی و روانی خود مشارکت فعالی ندارین؛ چرا باید داشته باشیم؟ وقتی همه چیز از قبل تعیین شده، نیازی یه هدر دادن وقت و انرژی نداریم.
ما فقط نمود فیزیکی یک سری کد ژنتیکی نیستیم، بلکه محصول تعداد قابل توجهی از تعاملاتیم که بعضی از آنها برامون قابل کنترل و بعضی خارج از کنترل هستن. وقتی ما پی می‌بریم که سرنوشتمان توسط ژنتیک تعیین نمیشه، می‌توانیم مالک سلامتی خود شویم. علم به این مسئله، به ما اجازه می‌دهد که ببینم چطور قبلا حق انتخاب نداشتیم، ولی حالا این قدرت را داریم که تغییرات واقعی و پایداری را در خود ایجاد کنیم.

ما خود را در تغییر ناتوان می‌دانیم؛ چرا که تمام حقایق درباره وجود انسان به ما گفته نشده است.

ادامه‌ی پارتِ اول در پست‌ بعدی...

جهت اطلاع از تاریخ‌انتشار خلاصه فصول بعدی کتاب و تمارین هر فصل، از کانال تلگرام بنده بازدید کنید، یک فنجان روزمرگی لبریز از کتاب‌، پادکست، موسیقی و... در تلگرام مشتاق دیدار با نگاه گرم شماست🌿💫