مدیر پروژه، توسعه دهنده و برنامه نویس (عاشق اوپن سورس)
تجربه کاربری، رابط کاربری نیست!
قرار کلی مثال بزنیم و تجربه کاربری را به یک شکل دیگه بهش نگاه کنیم و خودمون به این سوال پاسخ دهیم که تجربه کاربری چه اهمیتی دارد:
وقتی واژه UI/UX رو به کار می بریم یعنی تجربه کاربری (UX) رو در کنار رابط کاربری (UI) میگذاریم داریم از مولفه های تجربه کاربری بر روی رابط کاربری صحبت میکنیم وگرنه خود UX شامل موارد بیشتری در جنبه های مختلف یک کسب و کار میشه اما برای رسیدن به یک رابط کاربری خوب نیاز است که ابتدا به شناخت درستی از مشتری و درک نیازهای او برسیم یعنی ما باید مولفه های اساسی تجربه کاربری را به خوبی درک کرده باشیم و بعد می توانیم در رابط کاربری از آن بهره مند شویم.
بهترین راه درک تجربه کاربری این است که ما خود را در شرایط کاربر قرار دهیم و از نگاه او تماشا کنیم اهمیت این موضوع را در افراد موفق میتوان پیدا کرد اکثر موفقیت ها در کسب وکارها از دغدغه و مشکلاتی بیرون آمده اند که در زندگی روزمره آنها حاصل شده است برای مثال فردریک مازلا زمانی به فکر راه اندازی بلابلاکار (BlaBlaCar) افتاد که خودش نتوانست کریسمس را در کنار خانواده اش بگذراند در حالی که از قطار جا مانده بود یا در اختراعات بشر و ایده های خلاقانه کوچک و بزرگ آنها می توان اهمیت این موضوع را به عینه دید برای مثال تا به حال فکر کرده اید وسایلی که ممکن ما روزمره از آنها استفاده کنید چگونه بوجود آمده اند اینکه عینک طبی را چه کسی ممکن اختراع کرده باشه یا ویلچر، چوب سلفی و هزاران مورد دیگه اما میتوان گفت مطمئنا آنها را کسانی ساخته اند که خود به طریقی این مشکل را لمس کرده اند یا احساس نیاز برای آن داشته اند.
بگذارید با یک مثال ساده دیگر این موضوع را توضیح دهم فرض کنید پدر بزرگ شما آلزامیر دارد و چندبار برای شما دردسر درست شده و شما می ترسید یک روز که سرتان به کار خودتان باشد راه خانه را گم کند یا برود بیرون دیگر نتواند به خانه برگردد شما در ابتدا سعی می کنید دنبال راهکار بگردید مثلا اینکه یک کاغذ شماره موبایل در جیب او بگذارید یا یک گوشی موبایل ساده برای او بخرید و شماره خود را در آن ذخیره کنید یا یک مچ بند برای دریافت موقعیت به دست او ببندید پس شما مشکلی دارید که باید کاری برای آن کنید حالا هر کدوم که تجربه بهتری به شما بدهد و خیال شما را راحتر کند را مطمئنا انتخاب میکنید این یعنی هر کدام تجربه کاربری بهتری برای شما به ارمغان بیاورد حس رضایت در شما بوجود می آید.
اما نکته مهم دیگر این است که همیشه تجربه کاربری از روی نیاز بوجود نمیاد گاهی اصلا نیاز به آنرا درک نمی کنید ولی وقتی از آن استفاده می کنید دیگر حس میکنید بدون آن تا الان چکار میکردید؟! معمولا این کاری است که تکنولوژی در زندگی ما می کند و چنین حسی در ما بوجود می آورد اما باید بگم زیاد جای نگرانی نیست تجربه کاربری مولفه هایی دارد که با درک درست از آن میتوانیم به یک چارچوب مشخص و قابل اندازه گیری برسیم.
در نتیجه در تجربه کاربری باید تلاش کنید کاربر را بشناسید و فرایند را برای او ساده کنید و به او حس خوشایند دهید. برای مثال فرض کنید یک تابلو زیبا توجه شما را به خود جلب می کند و سپس با کلی هزینه آن را تهیه می کنید و حالا که میخواهید او را نصب کنید متوجه می شوید جایی برای نگه داشتن آن روی میخ تعبیه نشده است سپس با کلی دردسر و ترفند این تابلو را به روی دیوار قرار میدهید اما ممکن ساعت ها یا شاید روز ها به افتادن یا شکستنش فکر کنید و ذهن شما را به خودش مشغول کند و آشفته بشوید، پس حالا فکر کنید اگر شما فروشنده باشید برای این مشکل راهکاری پیدا می کردید؟! حتماً چون خودتان این اتفاق ناخوشایند را تجربه کرده اید.
پس گاهی وقت ها در تجربه کاربری لازم است خودتان را جای فرد مقابل بگذارید.
یک مثال دیگر چرا گوشی های لمسی قبل از آیفون نتوانستند به خوبی خود را معرفی کنند و به موفقیت آیفون بدل شوند پاسخ ساده است تجربه کاربری! در دیگر گوشی ها فقط تکنولوژی لمسی در آنها به کار رفته بود و برتری تکنولوژی بر روی تجربه کاربری سایه گرفته بود در حالی که در آیفون اپل این گونه نبود ابتدا فهمیدند مشتری چه نیاز دارند بعد از این تکنولوژی در آیفون به شکل درست استفاده کردند اینکه برای کار کردن با گوشی نیاز به یک مداد جانبی نباشه اینکه با انگشت بتوانید به سادگی یک قلم کار کنید و مواردی که خودتون میتونید با یک جستجو ساده دلایلش را پیدا کنید.
تجربه کاربری به خودی خود اهمیت پیدا نمی کند اما زمانی اهمیت آنرا درک می کنیم که تجربه کاربری را در کنار چیزهای مختلف قرار می دهیم.
برای مثال آخر فرض کنید شما می خواهید یک تصویر پس زمینه برای ویندوز (دسکتاپ) بسازید شما می دانید قرار است آیکون هایی بر روی صفحه باشد که تصویر شما در زیر آن قرار میگیرد و این آیکون ها معمولا در سمت چپ صفحه قرار میگیرند و همینطور قسمت پایین Taskbar رو خواهیم داشت و نسبت تصویر مناسب برای اکثر مانیتور ها 16:9 می باشد و کلی عوامل دیگر که شما با کار با سیستم عامل ویندوز آنها را درک کرده اید و تجربیاتی که دیگران در صحبت های عادی با شما یا در شبکه های اجتماعی به صورت های مختلف به اشتراک گذاشته اند به شما کمک می کند که یک تجربه منحصر به فرد از کار خود را ارائه بدهید و یک تصویر مناسب با در نظر گیری تجربه کاربری بسازید.
همه این مثال ها را گفتیم که اهمیت تجربه کاربری را به خوبی درک کنیم و بدانیم که تجربه کاربری، رابط کاربری نیست، تجربه کاربری را می توان در هر جایی به کار ببریم ممکن است ما به صورت ناخودآگاه از آن بهرمند شویم ولی اگر ما با مولفه های تجربه کاربری به طور کامل آشنا بشیم و دقیقا بدانیم تجربه کاربری چیست می توانیم این تجربه را بهبود بدیم و حس رضایت را افزایش دهیم.
حالا بنظر شما درک و یادگیری تجربه کاربری (UX) چه اهمیتی می تواند در کارهایی که انجام می دهیم داشته باشند؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
وقتی از جامع بودن محتوا حرف می زنیم، دقیقاً از چه حرف می زنیم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
طراحی بهتر صفحه 404
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا طراحی تجربه کاربری بهترین شغل دنیاست؟