مدیریت محصول چیزیه که ۸ سال اخیر من رو درگیر خودش کرده! البته که هنوز کلی چیز برای کشف کردن دارم چون عاشق سفر کردن هستم.
راه های شکست دادن محصول خود به عنوان مدیر محصول
تست نکردن محصول خود
درگیریهای یک مدیر محصول در طول روز آنقدر زیاد می شود که گاهی به روزمرگی می رسد. روزمرگی که می تواند بسیار خطرآفرین باشد. یکی از خطرات این موضوع اعتماد بیجا و بیش از حد به آنچه طراحی و پیاده سازی شده است. مدیران محصولی که در دام روزمرگی افتادهاند در دید خود همه چیز را خوب و مناسب میبینند چراکه یکی از فاکتورهای بسیار مهم که زمان است همیشه در حال فشار آوردن به آنهاست. چون زمان زیادی در اختیار ندارند مجبور میشوند هر چیزی که به حد قابل قبول میرسد را بپذیرند و اجازه انتشار دهند. در این حین محصول خود را فقط در محیط کار و فضای کار خود تست کردهاند. بهعنوان مثال شما مدیر محصول یک اپلیکیشن در زمینه پرداخت هستید. تمام استفاده شما از اپلیکیشن در زمانی است که در دفتر خود نشستهاید و همه چیز آرام است. هیچ ایده ای برای انتقال وجه زیر باران ندارید. هیچ ایده ای برای خرید شارژ برای سیم کارت خود پس از اتمام شارژ سیم کارت خود ندارید. همه این ها به خاطر این است که تنها به تست محصول در حالتی که در دفتر خود نشستهاید و چای می نوشید بسنده کردهاید.
اگر بخواهم مثال واضح تری بزنم علاقه دارم به استارتاپ بیدود اشاره کنم. بیدود استارتاپی است در زمینه هوای پاک. بیدود دوچرخههایی برای شما در نقاط مختلف شهر تهران قرار داده است و شما میتوانید با استفاده از اپلیکیشن آن، یکی از دوچرخهها را انتخاب و از حالت قفل بیرون آورده و مسیر خود را طی کنید. برای من دوچرخهسواری ورزشی است که یک سال گذشته خود را صرف آن کرده و روزانه مسیرهای مختلف تهران را دوچرخه سواری میکنم. تهران شهری است با اختلاف ارتفاع فاحش بین نقاط مختلف آن. این یعنی جابجایی میان نقاط مختلف شهر نیازمند طی کردن مسیرهای شیب دار و گاها با شیب زیاد است. اگر دوچرخهسواری کرده باشید اولین چیزی که به ذهن شما می رسد استفاده از دنده های دوچرخه برای بالا رفتن از شیب می باشد. چراکه بدون دنده سبک بالا رفتن از شیب غیرممکن و خسته کننده است. یکی دیگر از مواردی از بیدود که به آن ایراد وارد است اندازه دوچرخه ها است. این دوچرخه ها برای افراد با قد بلندتر از ۱۷۰ نامناسب است. فاصله میان چرخ ها و سایز بدنه برای افراد عادی نامناسب است. متوسط قد در ایرلن بالاتر از ۱۷۰ است و این موضوع به وضوح در طراحی محصول نادیده گرفته شده است. نمیدانم شاید مدیرمحصول بیدود یا تیم اجرایی از این موضوع بی خبر بودهاند که چنین دوچرخههایی را بکار گرفتهاند یا اینکه تنها چند کیلومتر با این دوچرخه ها در تهران دوچرخهسواری کردهاند. چراکه کافی بود مدیر محصول بیدود چند ساعت در مسیرهای مختلف تهران با این دوچرخه ها جابجا شود و این موارد را به راحتی متوجه شود.
اینجاست که باید یکی از اصل های مدیریت محصول را گوشزد کرد. خودتان به عنوان صاحب آن محصول باید از محصول خود استفاده کنید. چراکه تا زمانیکه خودتان آن هم در شرایط واقعی از محصول خودتان استفاده نکنید، گریبانگیر این مشکلات خواهید شد. امیدوارم بیدود برای حل این مشکلات راه حل هایی مناسب پیدا کند و مانع از شکست محصول خود شود. البته همیشه نتیجه شکست نیست، نتیجه می تواند عدم رشد کافی یا رشد با سرعت بسیار کم باشد.
گوش ندادن به حرف مشتری
محصول خود را وارد بازار کردهاید. معمولا کاربران اولیه شما آنهایی هستند که میخواهند از همه چیز سر دربیاورند و با سرویس ها و محصولات جدید آشنا شوند. به نوعی همیشه دوست دارند جزو اولین کسانی باشند که از یک محصول یا سرویس جدید باخبر می شوند و آن محصول را تجربه میکنند. محصول شما را مورد استفاده قرار می دهند و نظراتشان را از راههای مختلفی که در اختیار آنها قرار دادهاید فارغ از اینکه هیچ هدف خاصی داشته باشند در اختیار شما قرار می دهند. شنیدن و گوش دادن به نظرات آنها اولین کاری است که باید انجام دهید. شاید کاری ساده به نظر برسد اما در واقع اینگونه نیست. شنیدن صدای کاربران پیش نیازهایی دارد که باید قبل از ورود به بازار به آنها اندیشیده باشید. ساده ترین مورد آماده کردن و بوجود آوردن راه های مختلفی است که میخواهید نظرات کاربران را بشنوید. منظور از شنیدن نظرات کاربران تنها خواندن نظراتی که در مارکت های مختلف، فرومهای مختلف، شبکه های اجتماعی یا فرم نظرات وب سایت یا اپلیکیشن شما نیست. این موارد اولین و ساده ترین روش ها و البته پر استفاده ترین روش برای شنیدن صدای کاربران است. البته یکی از موضوعاتی که باید به آن توجه داشته باشید این است که همه کاربران نظرشان را به شما منتقل نمیکنند و درواقع اقدامی برای به اشتراک گذاشتن نظر خود نمیکنند.
کاربران تصمیم میگیرند. در دنیای امروزه که تنوع محصولات و سرویس ها فراوان است، اجازه انتخاب فراوانی به کاربران داده شده است. از دست دادن مشتری خیلی سریع و راحت تر از آنچه فکر کنید اتفاق می افتد. کافی است در چند مرحله بخصوص در اولین ارتباط با کاربر نتوانید ارتباط خوبی با وی برقرار کنید، احتمال اینکه کاربر شما را رها کند بسیار زیاد است. اما چه راههایی برای گوش دادن به مشتری وجود دارد؟ ساده ترین و عملا دم دست ترین راه گوش دادن به مشتری مطالعه نظراتی است که کاربران شما در مارکت ها (اگر محصول شما اپلیکیشن است) یا فرم های تماس با ما وب سایت (اگر محصول شما تحت وب است) برای شما ارسال می کنند. این دسته از کاربران آنهایی هستند که احتمالا محصول شما برایشان اهمیت داشته که نظر خود را ارسال کردند. خواندن نظرات روش دریافت نظر از سمت کاربر است. اما روش دیگری نیز برای مشاهده رفتار کاربران وجود دارد که گاها می تواند راهگشاتر از روش قبلی است. کافی است از ابزارهای آنالیز رفتار کاربران استفاده کنید. این ابزارها اطلاعات دقیقی از تعامل کاربر با بخش های مختلف محصول شما را در اختیار شما قرار میدهند. با آنالیز داده های این ابزارها به راحتی متوجه می شوید که کاربران شما از چه بخش های از محصول خوششان میآید یا از چه بخش هایی بدشان میآید. در مییابید که کاربران در چه مرحله ای از انجام فعالیت های خود قبل از اینکه به هدف مورد نظر شما از نظر کسب و کاری یا محصولی برسند، محصول را رها میکنند یا دست از ادامه مسیر می کشند. متوجه می شوید که کاربران ورودی از کانال های مختلف به کدام بخش از محصول تمایل بیشتری دارند و بیشتر استفاده میکنند. اینها همگی صدای نهفته کاربران محصول شماست که گاها به آنها بیتوجهی می شود درصورتیکه سرشار از یافته ها و آموزه های کاربردی برای شما هستند. یافتههایی که گاها میتوانند مسیر محصول شما را دستخوش تغییر قرار دهند.
پس به صدای کاربران خود گوش کنید. هم صدای آشکار و هم صدای نهفتهشان را.
گوش دادن به حرف مشتری
در قسمت قبل درباره اینکه چطور گوش ندادن به صدای مشتری می تواند عامل شکست محصول شما شود نکاتی ذکر شد. در این بخش طرف مقابل موضوع قبل هستیم. یعنی اینکه چگونه گوش دادن به حرف مشتری می تواند عاملی برای شکست محصول شما شود. بنیانگذار شرکت فورد میگفت اگر از مردم میپرسیدم که چه چیزی میخواهند احتمالا میگفتند ما اسب های سریعتری میخواهیم. اسبهایی که تندتر بدوند. و هیچگاه نمیگفتند ماشین میخواهند. درحقیقت مشتری هیچ گاه نمیداند که چه چیزی میخواهد. وی تنها میداند که به دنبال یک راه حل جدید است. تازه وقتی که راه حلی جدید پیش روی وی قرار میدهی باز هم دچار شک و تردید است. مدیران محصول زیادی را دیدهام که آنقدر به نظرات و پیشنهادات کاربران خود اهمیت میدهند و سریعا اقدام به پیاده سازی میکنند. پیش خود هم فکر میکنند که برای کاربران خود ارزش قائل شدهاند. درصورتیکه همیشه اینطور نیست. درخواست های بسیار زیادی از سمت کاربران به شما میرسد. درخواستهایی که ممکن است کوچک و بزرگ باشند. چند نکته در بررسی و اهمیت دادن به این درخواستها وجود دارد که باید مورد توجه قرار داد. به محض انتشار محصول خود در بازار، محلی برای نگهداری درخواستها و نظرات کاربران داشته باشید. در نگهداری این درخواست ها از کلیدواژه های قابل فهم استفاده کنید که پیدا کردن انها برای شما سادهتر باشد. نیازی نیست موارد تکراری را بنویسید، اما ستونی به نام تعداد درخواست مشابه داشته باشید و در آن تعداد دفعاتی که یک مورد در درخواست های کاربران تکرار شده را بنویسید. با این کار به راحتی می توانید تعداد دفعاتی که یک موضوع خاص توسط کاربران درخواست شده است را متوجه شده و اولویت بندی دقیقتری انجام دهید.
یکی از ویژگیهایی که هر مدیر محصول باید در خود تقویت کند، انتخاب نکردن است. مدیر محصول خوب سخت بله می گوید. بله را فقط به چیزی میگویید که از پیاده سازی و اولویت و اهمیت بالای آن اطمینان بسیار بالایی دارد. هرچند که در برخی موارد مجبور می شود به فرضیات و حدسیات خود تکیه کند چراکه یا اطلاعات و داده های کافی برای تصمیمگیری ندارد یا اینکه نتوانسته است این داده ها را در مدت موجود گردآوری کند.
سخت بله گفتن یعنی توانایی نه گفتن به درخواستهایی که از سوی مدیران ارشد، صاحبان کسب و کار، هیات مدیره شرکت و حتی مشتریان میآید. از آنجایی که تعداد کاربران و مشتریان شما به وضوح بسیار بالاتر از دیگر طرف های شما است قاعدتا باید وزن بیشتری در تصمیم گیری های خود به آنها اختصاص دهید. البته بازهم میگویم مرز باریکی میان گوش دادن و گوش ندادن به مشتریان است. باید پس از اینکه درخواستهای آنها را مورد بررسی و اولویت بندی قرار دادید، باز هم در انتخاب برای پیاده سازی شک داشته باشید و مورد امتحان قرار دهید.
اجازه دهید با یک مثال موضوع را کمی باز کنم. یکی از استارتاپهایی که در دو سال گذشته در آنها بعنوان مشاور محصول فعالیت داشتم استارتاپ لامینور است. لامینور محلی برای آموزش گیتار و انتشار آکورد آهنگ های مختلف می باشد.لامینور بزرگترین سایت آکورد فارسی است. لامینور پس از مدتی فعالیت به مرجعی برای پیدا کردن آکوردهای گیتار تبدیل شد و روزانه چند ده هزار کاربر از آن استفاده میکنند. با زیاد شدن کاربرانی که از این محصول استفاده میکردند درخواست های زیادی از سمت کاربران برای ما ارسال میشد. درخواستهایی که هرکدام حرف از قابلیت های کاملا جدید و متفاوت می زدند. قابلیتهایی که گاه کوچک بودند یا حتی بزرگ. تیم محصول با دیدن درخواست ها وسوسه می شد که قابلیت های کوچک را هرچه سریعتر پیاده سازی کرده و در اختیار کاربر قرار دهد. از آن وسوسههایی که هر تیمی به آن دچار میشود. همیشه داشتن تیم فنی این وسوسه انگیزی را وارد تیم های محصول میکند. اما ما در لامینور یک اصل را همیسه رعایت میکردیم. اینکه بله گفتن به یک قابلبت جدید در محصول نیازمند کمترین شک در واقعی بودن آن نیازمندی می باشد. همیشه قبل از توسعه یک قابلیت جدید باید تستهایی انجام شود و نیاز أن را واقعا مورد بررسی قرار دهیم سپس اقدام به پیاده سازی در کوچکترین ابعاد کنیم. یکی از درخواستهایی که در یک دوره زمانی زیاد به سمت ما می آمد، امکان ذخیره آکوردها بصورت فایل pdf قابل پرینت بود. از آنجاییکه تعداد درخواستهایی که برای این قابلیت جدید می آمد در مقایسه با تعدا کاربرانی که در طول روز از سرویس لامینور استفاده میکردند بسیار ناچیز بود و از آن طرف هم ساختار اکوردهای گیتار که هم شامل آکورد بود و هم شامل متن نیاز به توسعه فنی داشت و از سوی دیگر منابع تیم محدود بود تصمیم گرفتیم با یکMVP این قابلیت را تست کنیم. کاری که کردیم این بود که دکمه ای به شکل پرینت در انتهای هر آکورد قرار دادیم. حال زمان بررسی رفتار کاربران بود. کاربر با زدن این دکمه نمیتوانست آکورد را پرینت بگیرد تنها با یک پیغام مواجه میشد که بزودی امکان پرینت گرفتن از آکوردها فعال می شود و از طریق شبکه های اجتماعی به شما اطلاع رسانی می شود. نتایج باورنکردنی بود. میزان کلیک روی این دکمه بسیار بالا بود. فهمیدیم که درصد بالایی از کاربران از این قابلیت استفاده خواهند کرد. از آنجاییکه توسعه فنی کمی زمان بر بود تصمیم گرفتیم از این موقعیت استفاده بیشتری کنیم. یکی از فعالیت های بازاریابی لامینور فروش بوسیله ایمیل بود. کاربر با زدن روی دکمه پرینت بجای پیغام قبلی با یک فرم تک موردی که آدرس ایمیل بود مواجه میشد. به کاربر میگفتیم برای اینکه از زمان فعال شدن این قابلیت مطلع شوید ایمیل خود را وارد کنید. نتیجه شگفت انگیز بود. روزی بالای ۱۰۰ آدرس ایمیل عضو خبرنامه ما می شد. بالاخره توسعه قابلیت پرینت به اتمام رسید و بر روی وب سایت قرار گرفت. همچنان قانع نبودیم و بدنبال استفاده بیشتر از این فرصت بودیم. به کاربران گفته میشد برای استفاده از این قابلیت بایستی عضو شوند. با همین بازی ساده نرخ عضویت در لامینور تا اندازه باورنکردنی افزایش پیدا کرد.
پس از مدتی که از فعالیت لامینور گذشت متوجه نیاز آموزش گیتار شدیم که نتیجه آن منجر به آغاز آکادمی لامینور به هدف آموزش گیتار شد. آکادمی لامینور مرجعی برای یادگیری گیتار بصورت ویدیویی است.
اما چرا این مثال ذکر شد؟ گوش دادن به حرف مشتری باید دلیل و مدرک اثبات کننده ای از اینکه واقعا مشتری نیازش را احساس کرده و در صورت در اختیار داشتن آن قابلیت در وهله اول مشکلش حل شده و در ادامه از آن قابلیت استفاده میکند کاری شایسته است. در غیر اینصورت پاسخ به درخواستهایی که اولا مشکل تعداد زیادی از مشتریان را حل نمیکند و مشتریان در طول زمان از آن استفاده نمیکنند کار بیهودهای است و جز وقت تلف کردن نیست. نکته مهم این است که درخواستها را بشنویم، گردآوری کنیم و هرکدام که دفعات درخواست بیشتری در مقایسه با بقیه داشت را مورد بررسی از دو جنبه حل مشکل و استفاده مداوم در صورت در اختیار گذاشتن آن بکنیم. در این صورت است که گوش دادن به درخواست های کاربران کاری اثربخش می شود.
کارخانه تولید قابلیت شدن
اغلب تیم های محصول با محصول خود به صورتی برخورد می کنند که گویا از ابتدا تا انتهای طول عمر محصول خود از تمامی چیزهایی که باید به کاربران بدهند آگاهی کامل دارند. در روزهای اول شروع به نوشتن لیست بلندی از قابلیت های مختلف میکنند و برنامه انتشار قابلیت ها را براساس میل خود جاگذاری می کنند. در این روش به دنبال این هستند که تا جای ممکن محصول خود را کامل بسازند که کاربر هرچه نیاز داشت یا به ذهنش رسید را داشته باشد. اینجاست که آن تیم به کارخانه تولید قابلیت تبدیل شده است. تیم محصول روی یک دور باطل افتاده است، دوری که انتها ندارد. تنها چیزی که اینجا اهمیت دارد، قابلیت های جدید محصول است و هیچ ارزش و اهمیتی برای کاربر واقعی محصول درنظر گرفته نشده است. شاید اصلا کاربر هیچ جایی در این بازی ندارد. هیچ اهمیتی به نظرات کاربران داده نمیشود. هیچ اهمیتی به دادهها و رفتار کاربران داده نمیشود. عملا هدف این تیم تولید محصولی با قابلیت های بیشتر و بیشتر است. در آخر محصولی داریم با کلی قابلیت بدون اینکه بدانیم واقعا کدامیک مناسب هستند و کدامیک نیستند. کاربران از کدام قابلیت بیشتر خوششان میآید و استفاده میکنند و کدامیک را دوست ندارند. موضوعی که در این روش تفکر مطرح است هزینه است. نه تنها هزینه مالی بلکه هزینه زمانی و روحی اعضای تیم شما. زمان تیم تنها صرف تولید قابلیت های جدید می شود بدون اینکه بدانند چقدر کاری که انجام می دهند اهمیت دارد و بر روی پیشرفت محصول ان ها تاثیر میگذارد. این یعنی از دست دادن روحیه تکتک اعضای تیم با گذشت زمان و در نهایت خسته شدن تیم. به عنوان مدیر محصول خیلی باید مراقب این موضوع باشید و افسار محصول خود را به دست بگیرید. زمان را از دست می دهید همچنین محصول خود را. محصولی تولید کردهاید که در بازار خود هیچ جایگاه درستی ندارد و کاربران نمیدانند که چرا باید محصول شما را انتخاب کنند.
ندانستن مقصد(جایگاه یابی)
همه مدیران محصول با تجربه و حرفه ای میگویند که یکی از ویژگی های برجسته مدیرمحصول توانایی نه گفتن ست. نه گفتن باید یکی از مهارت های نرم هر مدیرمحصول باشد. توانایی نه گفتن از ویژگی های بارز افراد موفق نیز به حساب میآید. اما نه گفتن بدون دلیل امکان پذیر نیست. مدیران شما درخواست قابلیتهای جدید می کنند و شما دو راه دارید. یا اینکه بپذیرید و قابلیت جدید را در محصول خود پیادهسازی کنید. یا اینکه با ارایه دلایل و مستندات کافی علت مخالفت خود با پیاده سازی آن را اعلام کنید و روی حرف خود بمانید. اما چرا مهم است که بتوانید نه بگویید؟
زمانیکه یک سفر را آغاز میکنید مقصد خود را مشخص کردهاید. از شهر مبدا بیرون می زنید. و وارد خروجی شهر می شوید. در طی مسیر خود خروجیها و تابلوهای جادههای مختلف را میبینید. خروجی هایی که هرکدام از آنها شما را به مقصد مختلفی هدایت میکنند.
اگر از قبل مقصد خود را مشخص نکرده باشید هیچوقت به مقصد نمیرسید و هر شهری میتواند مقصد شما به حساب بیاید. سوخت شما تمام میشود و مجبور میشوید دوباره سوخت تهیه کنید. حتی شاید تمام پولی که برای سفر کنار گذاشته بودید هم تمام شود.
اگر قبل از آغاز سفر مقصد خود را تعیین کرده باشید اما مسیر را بررسی و انتخاب نکرده باشید هم دچار مشکل می شوید. احتمالا به مقصد برسید اما اینکه با چه هزینه زمانی و مالی به مقصد می رسید معلوم نیست. اینکه چقدر مسیر اشتباه می روید معلوم نیست. چون مجبورید یا از دیگران بپرسید، یا به حدسیات و شم خود تکیه کنید.
محصول نیز همچون سفر است. سفری که در آن بدنبال رسیدن به یک مقصد هستید. مقصدی که می تواند چشم انداز و ماموریت محصول شما را دربر بگیرد. یکی از کارهایی که به عنوان مدیرمحصول باید انجام دهید، جایگاه یابی محصول شماست. جایگاه یابی یعنی مشخص نمودن اینکه محصول شما در کدام بخش از بازار رقابتی خود بازی می کند. کافی است کمی به محصولاتی که در بازار هستند (بخصوص محصولات در حوزه ای تی) دقت کنید، میبینید که تنوع قابلیت در برخی از آنها موج می زند. یکی از کارهای جالبی که میکنیم این است که به محصولات مختلف دقت میکنیم و پرسوناهای آن محصول را بر اساس ویژگی های محصول حدس میزنم. اغلب اوقات میبینم که تنوع پرسونای زیادی وجود دارد. تنوع پرسونا موضوع بد یا نادرستی نیست. اما در انتها به این موضوع میپردازم که اگر من مدیر محصول این محصول بودم در بازار چه جایگاهی برای محصول خود درنظر داشتم و مخاطبان واقعی محصول من چه افرادی هستند؟ به وضوح میبینم که به سختی می توان پاسخ این سوال را پیدا کرد. اگر لیست توضیحات انتشار این محصول را بررسی کنیم متوجه می شویم که در هر انتشار محصول به مسیر یا جهتی جدید متمایل شده است. این موضوع یعنی اینکه اگر از کاربران محصول بپرسید که ویژگی اصلی این محصول چیست، نمی توانند به راحتی تشخیص دهند. این یعنی هیچ حد و مرزی برای انتخاب قابلیت های محصول تعیین نشده است. تیم محصول به هر درخواست قابلیت جدیدی بله گفته است. این شیوه مدیریت محصول کار جذب مشتری را مشکل می کند. چرا که دقیقا مشخص نکردهاید که محصول را برای چه دسته افرادی توسعه دادهاید.
از شما به عنوان مدیر محصول انتظار می رود مراقب محصول و مسیری که در آن حرکت میکند باشید. بهتر بخواهم بگویم، افسار محصول خود را به دست بگیرید و برای ان مقصد تعیین کنید. البته این به این معنا نیست که هر جایگاهی از ابتدا مشخص کردید تا انتها همان خواهد ماند. ممکن است با گذشت زمان و شناخت بهتر از بازار و حوزه خود جایگاه محصول خود را در جایی مناسب تر دیدید. در اوایل کار این موضوع به همین صورت است. اما هرچه جلوتر می روید نرخ تغییر این موضوع کاهش پیدا کرده و به تثبیت می رسید. مهم این است که همیشه در ذهن خود جایگاه محصول خود را بشناسید.
بیخیال داده ها
یکی از منابع بی انتها و ارزشمند برای هر محصول فارغ از ابنکه در چه صنعتی قرار دارد دادههای موجود از آن محصول است. دادههایی که میزان استفاده کاربران محصول را نشان می دهند. دادههایی که نحوه استفاده و همچنین میزان سودآوری هر محصول را به ما گوشزد می کنند. اگر محصول شما دارای ۵ قابلیت کلیدی است اما کاربران تنها از دو قابلیت آن استفاده میکنند حتما ۳ قابلبت دیگر برای کاربران محصول قابلیتهای کلیدی به حساب نمیآیند. شاید از لحاظ معرفی نتوانسته باشید این قابلیتها را به درستی به کاربر خود بشناسانید.
چیزی که در نهایت مهم است فهمیدن میزان، نحوه و علت استفاده کردن یا نکردن کاربران از قابلیت های مختلف شماست. یکی از دام هایی که اکثر ما مدیران محصول در آن میافتیم، بی توجهی به دادههای ماست. بی توجهی به اینکه چه اتفاقی درون محصول رخ می دهد. بی توحهی به اینکه کدام قابلیت به اندازه هزینه ای که صرف تولید آن شد برای ما بازگشت سرمایه داشته یا خیر؟
صمیمانه مشتاق خواندن نظرات موافق و مخالف شما هستم. اگر تجربه مشابهی دارید یا نکته دیگری به ذهن شما میرسد در تکمیل این نوشته همراهی کنید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
21 قانون اصلی از طراحی UX (قسمت سوم)
مطلبی دیگر از این انتشارات
تفکر طراحی و Agile
مطلبی دیگر از این انتشارات
تجربه کاربری، رابط کاربری نیست!