مدیر محصول دیتا (همیشه در حال یادگیری) https://www.linkedin.com/in/nixon-alavinik/
۸ چیزی که در دو ماه اول به عنوان طراح UX در Google یاد گرفتم-ادامه
از آنجا که بخش اول این مقاله مورد استقبال عزیزان قرار گرفت، در نظر گرفتم بخش دوم آن را نیز ترجمه و در اختیار شما بزرگواران قرار بدم.
در صورتی که بخش اول این موضوع را مطالعه نکردید، بر روی این متن کلیک کنید.
در قسمت اول این موضوع، به سه مورد از این هشت مورد اشاره کردیم که عبارتند از :
۱-طراحی =! طراحی محصول (عدم برابری)
۲- گفتگو، گفتگو، گفتگو
۳- در جلسات، شفاف و کوتاه(خلاصه) باشید
ادامه :
۴- طرح ریزی (تقسیم بندی) در فازها
در مدرسه، ممکن است شما به این عادت کرده باشید که بعد از چندین بار تکرار، بهترین راه حل ممکن را پیدا کرده و طرح نهایی را ارایه کنید. در صورتی که در شرکتهای بزرگ، برنامه ریزی و تفکر در فازها مهم خواهد بود. چه مواردی را باید در یک محصول با کمترین کمینه قابل عرضه (MVP) در نظر بگیریم؟ فاز یک؟ فاز دو؟
برای یک محصول با میلیونها کاربر، انجام آزمایشات و جمع آوری داده بسیار مهم میشود، چراکه تغییر اندکی در استایل(ظاهر) میتواند به نتیجه عظیمی از تغییرات در انگیجمنت (Engagement) و تبدیل (Conversion) در یک اسکیل بالا شود. همچنین این مهم است که تغییرات را ایزوله (جداسازی و تفکیک) کنیم، طوری که دقیقا بدانید این ها چه تاثیراتی بر داده ها دارد.
برای مثال من در حال کار بر روی بازسازی(بازآفرینی) صفحه ای در اپلیکیشنمان (محصول یک) بر اساس صفحات مشابه در محصول مرتبط (محصول دو ) هستم و کمی اصلاحاتی که کاربران به آن نیاز دارند را انجام میدهم. من در ابتدای کار طرحی رو پیشنهاد کردم که منجر به تغییر نیمه از یک صفحه میشد. حتی اگر کل تیم هم آن رو دوست داشته، توانایی تغییرات لحظه ای و کامل آن وجود نداشت. دلیل آن این است که ما بصورت واقع بینانه، برای لانچ بعدی هدف اینست که صفحه موجود را در محصول دوم تکرار کنیم و آن را محصول خودمان بیاوریم و در این مرحله برخی مشکلات و باگها به ناچار بوجود خواهند آمد. اجرای طراحی مجدد رادیکاری نیم صفحه، وقتی که باگها هنوز وجود دارند میتونه داده های ما رو منفعل کند. فرض کنید ما کاهش انگیجمنت کاربر رو متوجه میشویم و از طرفی طرح رو هم تغییر داده ایم. در این حالت ما متوجه نمیشویم که این کاهش دلیلش طرح جدید هست یا باگهای قبلی. و این مهم هست.
فرض کنید ما کاهش انگیجمنت کاربر رو متوجه میشویم و از طرفی طرح رو هم تغییر داده ایم. در این حالت ما متوجه نمیشویم که این کاهش دلیلش طرح جدید هست یا باگهای قبلی. و این مهم هست.
به همین دلیل هست که من بک قدم به عقب برگشتم و دو نسخه از طرح را برای دو فاز مختلف پیشنهاد دادم. مسلما نسخه ای ایده آل وجود دارد که من در نظر دارم در نهایت به آن برسیم. سپس نسخه موقتی وجود دارد که تجربه کاربری را کمی بهبود میدهد اما نیازی به تشکیلات مجدد رادیکای آن صفحه نیست.
از آنجا که میدانیم در نهایت صفحه را طراحی مجدد میکنیم، من از این بابت که نسخه موقت خیلی سریع و راحت پیاده سازی میشه بطوریکه مهندسان ما کلی کار و زحمت نمیکشند برای طراحی که میدانیم در آینده قصد طراحی مجدد آن را داریم.
۵- فرآیند را فراموش نکنید
از وقتی عضو گوگل شدم، نسبت به زمانی که در مدرسه طراحی میکردم، من در زمینه های کاملا متفاوتی کار کردم عملا. آنقدر تمرکز بر یادگیری و چگونگی کار در شرکت میشدم که فرآیند طراحی را که قبلا با آن آشنا (مسلط)بودم فراموش کردم.
بنابر این من باید بطور مداوم، این مطلب رو که من متخصص تجربه ی کاربری هستم رو تکرار کنم. زمینه ای که ما به عنوان طراح کار میکنیم ممکن است تغییر کند، اما جوهره ی اصلی روند طراحی و طرز فکر طراح نباید تغییراتی کند. این نکته هم مهمه که با ایده های سطح پایینتر، کار شروع بشه تا فیدبکها از مردم جمع آوری بشه و تکرار این موارد انجام بشه تا نتیجه بخش بشه. این نکته هم مهمه که مقدار زیادی ایده ی طوفانی تولید کنیم بدون اینکه محدودیتهای تایم لاینی و نیازهای مهندسان را در نظر بگیریم که در نهایت این کمیت به کیفیت منتهی خواهد شد. این نکته هم مهمه که بپرسید چرا ریشه ی میشکل را پیدا کنید و با ظرافت از طریق طراحی آن را حل کنیم.
من هنوز هم بصورت روزانه در حال یادگرفتن هستم و تلاش میکنم که کشف کنیم که چه طراحی در این زمینه انجام بشه بهتره. دوست دارم در این مورد بیشتر بگم و در مورد تجربیات شما یاد بگیرم.
پیوستن به تیم جدید
۶- زودتر بازخورد(فیلدبک) بگیرید
چیزی که در اکثر کلاسهای طراحی درس داده میشه و پیشنهادات زیادی توسط دیگر بزرگان به تازه کاران طراحی شده، اینه که زودتر فید بک بگیرید. من میخوام دوباره تاکید کنم در مورد چرایی آن.
زمانی که برای اولین بار به تیم پیوستم، من تلاش میکردم تا چگوگی چیدمان چند پیام تبلیغاتی مختلف در یک صفحه رو درک کنم. مشکل برای من خیلی حاد به نظر نمیرسید بنابراین من با تعداد زیادی گزینه های جایگزین، محدود سازی، جستجو در دیگر مسیرها، لیست های مثبت و منفی هرکدام و خلاصه کردن آنها در یک لیست مواجه بودم که بتونم اونها رو با تیمم در میان بگذارم.
فیدبکی که گرفتم، باعث سوپرایز من شد و این حتی در طراحی من هم نبود. در عوض، مدیر محصول من چند محدودیت قانونی در مورد چگونگی کار پروموشن ها و آنچه که میتوانیم یا نمیتوانیم از اطلاعات ناشران (publishers) داشته باشیم رو جلوی پام گذاشت. در پشت هر نوع پرومشنی، یک داستان کاملا پشت پرده وجود داره که من قبل از این هیچ ایده در در موردش آن نداشتم. و با وجود این محدودیتها، تقریبا تمام گزینه های طراحی من نیاز به اصلاح داشت.
فکر میکنم این یک حالت عادیست. گرچه ما تمام تلاشمون رو میکنیم تا در مورد هر چیزی در تیم جدید یاد بگیریم، با این حال نمیدونیم که چه چیزهایی رو نمیدونیم. از آن طرف، هم تیمی های ما ، همه چیزهایی که از قبل هم نمیدونیم رو نمیتونند یاد بدند یا یادآوری کنند. به همین دلیل عادیه که ما با فرضیات اشتباهی که در فکرمون هست، به اشتباهات نزدیک بشیم. این دقیقا همان جایی هست که فیدبک خودش رو نشون میده. هر چه زودتر بازخورد بگیرید، دیگران زودتر به فرضیات شما پی میبرند و کمک میکنند تا به مسیر درست هدایت بشید. زودتر گرفتن بازخورد میتونه در هدر رفت زمانتون بر روی فرضیات نادرست و کج فهمی ها کمک کنه.
۷- زیاد سوال کنید
زمانی که در یک تیم به عنوان تازه وارد هستید، بهترین فرصته که کلی سوال بپرسید. چرا؟ چون افراد عمدتا تمایل دارند به تازه کارها کمک کنند p:
پرسش سوالات همچنین ارزشمنده چون اولا شما نمیخواین چرخ رو دوباره اختراع کنید. برای همه ی ایده های جذاب و عالی که در ذهن شما هست، بیشتر از نصف اونها در حقیقا قبلا توسط تیم فکر شده و ارایه شده است. پرسیدن سوالاتی در مورد تصمیمات اتخاد شده و پیگیری اسناد مربوط به فرآیند قبلی میتواند به شما کمک کنم تا درک کنید که تیم در چه وضعیتی هست، چه بحثهایی شکل گرفته است، چه تلاشهایی شده و نقشه راه بعدا نیست.
از طرف دیگر، به عنوان یک تازه کار همیشه خطور فکری و ایده های جدیدی رو خواهید آورد. بنابر این گاهی اوقات پرسیدن سوال میتواند به هم تیمی هاتون کمک کنه تا در مورد سوالاتی که پیش از این با آن روبرو نبودند فکر کنند. این سوالات میتونه به بحث های معناداری منتهی شود و تاثیرات بالقوه طولانی مدتی بر تمرینات تیم داشته باشد.
پرسیدن سوالات زیاد به معنی پرسیدن هر چیزی از هر کسی نیست. برای بعضی سوالات شما میتونید پاسخ های عمومی را در جستجوی گوگل سریعتر پیدا کنید. برای سوالات گنگ و پیچیده تر بهتره قبلش در ذهن خودتون آن را تحلیل و پاسخهایی برای آن بوجود آورید - این نشون میده شما واقعا به مسیله فکر کردید و به زمان افراد احترام میزارید. (قبل اینکه چیزی رو تجزیه و تحلیل نکردید نرید سوال کنید)
۸- با افراد گپ بزنید
این چیزیه که من هنوز هم دارم روش کار میکنم و بهبود میدم خودم رو، اما من مسلما به این نتیجه رسیدم که چقدر مهم و مفیده که با دیگر اعضای تیم گپ بزنیم وقتی تازه واردید. این یک راه حل خوب برای پیش بینی انتظارات و کسب اطلاعات در مورد اولویت ها و نحوه ی کار یکدیگر هست. حتی در یک گپ سی دقیقه ای، کلی اطلاعات در مورد چگونگی فیت شدن تیم با ساختار بزرگ سازمانی در مکان های مختلف که با هم کار میکنند، بدست میارید. از اولویت های کلی محصولات تجاری گرفته تا لیست فیلمهای ترسناکی که توسط دیگر عاشقان سینما درست شده میتونید گپ بزنید (حتما نباید بیزینسی باشه و میتونید مباحث متفرقه رو در جهت تعامل و حس خوب رو هم گپ بزنید.)
بعلاوه اینها، خیلی در مورد شخص اطلاعات بیشتری میشه دریافت کرد نسبت به کاری که اون انجام میده. بطور معمولا شانس اینکه در مورد موارد خیلی متفرقه صحبت کنیم رو زیاد نداریم اما من معتقدم که درک بیشتر در مورد شخصیت افراد تیم میتواند به شما در همکاری تیمی کمک کنه و حس بهتری از کار کردن با یکدیگر بوجود بیاره. تازه کار بودن فرصت مناسبی برای برقرار گفتگوهای گاه بی گاه با افراد و آشنایی بیشتر با اونهاست.
اگر دوست دارید مطالب دیگری که من(علوی نیک) منتشر کردم رو ببینید، یک سری به پروفایل من بزنید و اگر دوست داشتید من رو فالو کنید تا از آخرین نوشته های من هم باخبر بشید.
با نوشتن نظراتتون در جهت رفع ایرادات به من کمک کنید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا مدیران محصول بایستی دغدغه استراتژی کسب و کار را داشته باشند؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
تفکر محصول(Product Thinking) و تجربه کاربری (UX)
مطلبی دیگر از این انتشارات
7 و خورده ای پادکست برای طراحان تجربه کاربر!