تاج نویسندگی بر سرم ندارم اما، در مسیر نوشتنم، یعنی در مسیر آرامش. @farzanehfoolady.ir
زبان گفتگو
آدمی فرزند گفتگوست. از لحظهای که به دنیای خاکی وارد میشود، گفتگو را با زبان بیزبانی آغاز میکند. او میفهمد که برای برآوردن نیازش باید، با دیگران، ارتباط برقرار کند. بنابراین گفتگویش را شروع میکند البته نه با زبان، بلکه با بدن. هر حرکت نوزاد و سپس کودک، معنای خاص خودش را دارد، و او با این حرکات به اطرافیان خودش، کد برای شناسایی میدهد.
بعد از آن به تدریج، کودک، زبان سخن را هم فرا میگیرد و وقتی در این زبان به بلوغ میرسد به سراغ زبان نوشتن میرود.
این یک واقعیت است که زبان گفتگو در سه صورت شکل میگیرد: زبان بدن زبان سخن و زبان قلم.
زبان سخن که از رایجترین فرمهای گفتگوست، راحتترین و دستیافتنیترین، فرم ارتباط است. زبان سخن، زبانی است که عموم مردم، برای بیان افکار و عقاید و شاید گاهی احساساتشان، از آن استفاده میکنند . مخاطب این زبان خیلی زود، با آن، ارتباط برقرار میکند و گوش به آن میسپارد. توجه مخاطب زبان سخن، شاید همیشه، گوش جان نباشد اما گوش شنیداری هست.
از این جهت، سخنور هم در بیان سخنش، تشویق میشود و خیلی زود بازخورد سخن خودش را میگیرد. در زبان سخن، ارتباط خیلی زود و آسان، شکل میگیرد و طرفین در برقراری ارتباط، خرسند و راضی میشوند.
البته که زبان سخن، میتواند نارسا ومعیوب باشد. میتواند بردل بنشیند یا ننشیند. و می تواند مقصود را برساند یا نرساند.
زبان سخن میتواند آلوده به تکلفات باشد، و یا آلوده به نیرنگ و ظاهرسازی. در اینصورت، نمیتوان سخن درست را از نادرست تشخیص داد.
اما سخن قلم، یعنی نوشتن و مطالعهی آن، در فهم و استفاده، محدودتر است و مخاطب کمتری دارد. سخن قلم انشعابات بیشتر و روشهای مختلفی هم دارد که براساس همان روش، مخاطبش هم متفاوت است. شعر و نثر و مقاله و... صورتهای متفاوتی برای بیان سخن قلماند.
سخن قلم باید عمیقتر و صحیحتر بیان شود زیرا مخاطب، آن را مطالعه میکند و ومطالعه فرم دقیقتری در اکتساب است.
دقتی که مخاطب در خواندن دارد در شنیدن ندارد. آدمی میتواند در حین شنیدن، کارهای دیگری انجام دهد که تمرکز او را پایین بیاورد ولی در حین مطالعه، فقط باید مطالعه کرد. و مغز فقط باید متن را تحلیل کند.
به همین دلیل شاید بتوان گفت، زبان قلم با وجود استفادهی محدودتر، تاثیر عمیقتری بر مخاطب دارد.
زبان قلم، اگر خوب بیان شود، میتواند رازهای نهانی را آشکار کند. رازهایی را که زبان، از بیان آن عاجز است. زبان قلم، چیزهایی میگوید که شاید هیچوقت در چهرهی نویسندهاش ندیده باشی.
اما زبان قلم هم گاهی قاصر است، زیرا نویسندهی آن حاضر نیست. شناخته شده نیست و واضح نیست. اگر در لفافه بنویسد و یا دور از فهم، نوشتهاش به برداشتهای متفاوتی دچار میشود و از جملهای که مینویسد، تعابیر متفاوتی بیان میشود.
تعابیری که البته، زیربنای آن درونیات و ذهنیات خواننده است و نه، منظور نویسنده. و اینجاست که مرگ مولف رخ میدهد. مطلبی که او نوشتهاست چیز دیگری از آب در میآید و شاید تعابیر جدید از نوشتهی او، برای خود او هم جالب و تازه باشد.
واما زبان بدن، که شاید بتوان گفت رسوا کنندهترین زبان است و ظاهرترین و سادهترین آن.
زبانی که همهچیز را آنطور که هست بیان می کند. نه در پردهپوشیها و الکن بودنی که زبان سخن دارد، و نه در لفافهگوییها و پیچیده گوییهای زبان قلم.
چشمها، دستها وحتی حرکات بدن، ابزار این زبان هستند و درونیات شخص را معرفی میکنند.
هرکسی با دقت و تفکر در حرکات مخاطبش، بطور فطری میتواند این زبان را درک کند با اینحال مخاطب زبان بدن، از مخاطب زبان قلم هم محدودتر است. کسانی که به این زبان توجه می کنند انگشت شمارند. شاید فکر کنید این زبان، نیاز به آموزش و فراگیری داشته باشد. اما من میگویم، نیاز به دقت و تامل دارد.
همهی ما از این زبان استفاده میکنیم، هم در سخن و هم در شنیدن، اما، خودما متوجهی این استفاده نیستیم.
البته که این زبان، گرچه بسیار کمک میکند اما به تنهایی قادر به بیان نیست و مخاطب مخصوص و زباندان خود را می خواهد.
در آخر باید گفت، مکنونات درونی بیانتهای انسان، برای ظهور به هرسهی این زبانها در کنار هم نیاز دارد.
چه خوش است وقتی هرسهی این زبان در کنار هم مقصود گوینده را بیان کنند و شنونده را فهیم و متوجه منظور سازد.
گرچه گاهی شاید، هرسهی این زبان هم الکن باشند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
اولین برف زمستان
مطلبی دیگر از این انتشارات
تَداعــــــــــی...
مطلبی دیگر از این انتشارات
آرامش گمشده!!