?... نویسنده ☜ مینویسم تا زنده بمانم ? . •. •. •. •. •. •. •. •. •. •. •.پیج من روبیکا?? https://rubika.ir/fateme_sadat_jazaeri .•. •. •.• کانال من در ایتا??@saraye_dastan
هیچکس نمیتواند جای کسی را تصاحب کند
خاطرم هست از بچگی علاقهی ویژهای داشتم به "دختر" داشتن.
شاید القائات خانواده و حتا جامعه سهم زیادی در این سوگیری من داشت.
فامیل پدری و مادری من همه "دختر دوست" و بی تاب دختر بودند. و به طور کلی جامعهی پیرامونم دختر را مایهی رحمت، و پسر و دردسرهای همراهش را مایهی رنج و عذاب میدانست.
و من هم تحت تأثیر چنین القائاتی از همان بچگی علاقهی چندانی به "پسر" داشتن، نداشتم.
از شما چه پنهان کمی تا قسمتی وحشت هم داشتم.
این مضامین را به عناوین مختلف گه گاه میشنیدم:
_ "دختر" دلسوز پدر و مادره، تازه وقتی شوهر میکنه و میره، با مهر و محبت بیشتری برمیگرده!!
_ پسر فقط همون روزای اول تو رخت خواب خوبه که وقتی همه میان دیدن زائو میگن: «وااااای پسر زاییدی» (کنایه از اینکه چه جنم وجربزهای داشتی که پسر زاییدی). از اون به بعدش بلای جون مادره، تا کوچیکه با شیطنتاش پوست مادرو میکنه، وقتی به بلوغ میرسه یه جور دیگه... جون به سرت میکنه، بعدم که زن میگیره اولین کسی رو که چشم نداره بببینه مامانشه و فقط زنشو میخواد!!
_ خدا به پیامبر پسر نداد چون میدونست اگه پسر داشته باشه به رسالتش نمیرسه!!
_آدم پسردار سر قبرش گریه کن نداره!!
_ کسی که دختر نداره غریب و تنهاست!!
باری، این تلقینات باعث بی میلی و شاید بدبینی من نسبت به پسر داشتن شده بود. تا جایی که وقتی فرزند اولم را باردار شدم، متوسل به ختم و نذر شدم برای دختر شدن جنین در بطنم.
بخیر گذشت و فرزندم دختر شد و نگویم که من تا چه اندازه به دختر شدن فرزند اولم میبالیدم.
و این موضوع ادامه داشت تا جایی که در بارداری دوم وقتی متوجه پسر بودن فرزندم شدم، غمهای عالم به قلبم سرازیر شد. دلم باز هم دختر میخواست تا همدم دختر اولم باشد. ضمن اینکه دوست داشتم دختر زیاد داشته باشم. مثل اینکه دختر داشتن قوت بیشتری به قلبم میداد.
من با چنین دیدگاهی "پسر" دار شدم و امروز پس از سالها، با وجود تمام ِ شیطنتهای شیرین و خاص پسرکم، آرزو میکنم ای کاش چند پسر دیگر هم داشته باشم.
در خوب بودن، رحمت بودن و لطافت و ترنمی که دختر به زندگی میبخشد هیــــچ شکی نیست.
ولی پســر...
آخ از محبت خالص و بی ریای پسرها، طوری قلبت را قرص میکند که گویی دنیا نمیتواند خــَـــم به ابرویت بیاورد.
من دریافتم مهرِ پسرها شکل و جنس خاصی دارد.
مهر دختر وسیع است❤❤❤ ←←←
و مهر پسر عمیق ❤ ↓
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❤↓
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❤↓
پسرکم اگرچه عشوههای دخترانه ندارد، گرچه ناز و نوازش و زبان ریزی ندارد ولی بدون اغراق از هر نگاه و هر لمسش، وجودم از محبتِ سرشارش، لبریز میشود. وقتی دستانش را به پوستم میکشد، بی آنکه سخنی بگوید، گرمای آرامبخش و دلچسبی از کف دستانش به جان و قلبم منتقل میشود که مرا محتاج و معتاد دستانش میکند.
درست است که بالاترین محبت و توجه به پسرکم این است که با او کُشتی بگیرم یا جنگ بازی و فوتبال کنم. و آنچنان در بازی جدی و قدرتمند بازی میکند که گویی مقابل حریف و رقیب حقیقیاش ایستاده. مشت و لگد را حوالهام میکند.
ولی در همان بازی کافیست همسرم در مقابل من بایستد. چشمش برنمیتابد. فوری رگ غیرتش باد میکند و سینه سپر میکند و در حالیکه نبض گردنش میزند میگوید: « ول کن مامانمو، نمیذارم اذیتش کنی» و به جان پدر میافتد.
و من در دل میمیرم برای این محبت و غیرت مردانه در کالبد کودکانه ❤
پسر از همان کودکی طاقت ندارد خم به ابروی مادر ببیند. میخواهد بار کارهای سنگین را به دوش بکشد تا به اصطلاح مردِ خانه و پشت و پناهِ مادر باشد.
اگر مادر را در بستر بیماری ببیند، قربان و صدقه نمیرود ولی از یخچال خرما میآورد، پتو روی مادر میکشد، جعبهی قرص و داروها را میآورد.
مگر میشود عاشق این محبت ِ اصیل، ژرف و بی ریا نشد؟
میدانی؟
جنس عشق و مودتِ پسر خاص است. آدم را به یاد عبــــاس و علی اکبر میاندازد.
مهر و محبت پسرها در فرهنگ کنونی ما غریب واقع شده.
همه جا از شیرینی دخترها و سر و شور و لطافتی که دارند میگویند.
اما...
از محبت ِ گرم، ریشه دار و بی ریای پسر گفته نمیشود.
مهر و محبت دخترانه و پسرانه در جنس و طریق بروز باهم متفاوت است. وگرنه در شدت و قوت، مهر پسر اگر بیشتر از دختر نباشد، کمتر نیست.
دنیای پسرها و دخترها هرکدام مستقل از هم زیبا و دوست داشتنیست، به شرط آنکه این تفاوتها را زیبا ببینیم و دست از مقایسه برداریم.
نکتهی قابل تأمل برای مادرهای پسردار:
در جامعهی ما حسادت مادرشوهر به عروس و برعکس امری رایج است.
من به تازگی دلیل آن را، یا شاید یکی از دلایل آن را دریافتهام.
محبت و حمایت پسرها به نحویست که قلب ما مادران ایرانی را بدجوری گرفتار و قرص میکند. گویی پسر یک
حامی ِ برقرار و محکم برای مادر محسوب میشود.
هنگامی که پسرها ازدواج میکنند برخی از مادرها تصور میکنند این حمایت را از دست داده یا با کسی شریک شدهاند و همین احساس باعث میشود عروس یا مادر شوهر یکدیگر را با نگاه "رقیب" بنگرند و از آنها رفتارهایی سر بزند که منجر به دلخوری و یا ایجاد فاصله شود.
در حالی که اگر این اعتقاد را داشته باشیم که:
هرکس جای خودش را دارد و کسی قرار نیست جای کسی را تنگ کند، باعث میشود خیلی بهتر و راحت تر با ازدواج فرزندانمان کنار بیاییم و الگوی یک فرد پخته و دانا برای عروسمان باشیم نه یک رقیب یا مراقب.
مـــادر و پـــدر قدر و منزلتی در قلب فرزند دارند که هیـــــچ کس قادر به تصرف آن نیست.
همسر هم جایگاه مخصوص به خودش را دارد.
و همینطور فرزند.
کاش این جمله را قاب کنیم و به دیوار اتاقمان بیاویزیم:
«هیچکس نمیتواند جای کسی را تصاحب یا تنگ کند»
آنوقت شاید با پذیرش آن ریشهی خیلی از نگرانیها، کشمکشها، درگیریها و... سوزانده شود و آرامش به قلب و روابطمان بازگردد.
به قلم:
••✧-❥فاطمه سادات جزائری❥-✧••
مطلبی دیگر از این انتشارات
مرا از آغوش امنت جدا نکن...
مطلبی دیگر از این انتشارات
آموزش تاب آوری توانمندی انسان را افزایش می دهد
مطلبی دیگر از این انتشارات
عالم بی عمل...