گر بگریزی ز خراجات شهــر...


سرشت انسان به طرز شگفت انگیزی گرایش به سکون و راحتی دارد و این ویژگی همواره موجب درد و رنج انسان بوده و هست.
از سختی کشیدن می‌گریزیم و دچار سختی‌های بیشتر و رنج‌آوری می‌شویم.
تن به دشواری ورزش کردن نمی‌دهیم و دچار رنج و زحمت بیماری می‌شویم.

این قاعده و قانون ثابت این عالم است که همه‌ی ما کم و بیش از آن آگاهیم اما به دلیل همان ذاتِ راحت طلب و سختی گریزمان، دوباره و صدباره خودمان را در تله‌ی رنج و درد می‌افکنیم.
ذهنِ عجیب و فریبکاری داریم و ما چه سهل و آگاهانه هر بار فریفته‌اش می‌شویم.
می‌دانی چرا؟
چون فریب ذهنمان را نخوردن، زحمت دارد و ما تن به این سختی نمی‌دهیم، لذا پیوسته دچار رنج و درد هستیم. رنج‌هایی که خودمان انتخابشان کرده‌ایم.

اگر دقت کنیم درمی‌یابیم که ما همواره در طول زندگی‌مان، دچار رنج و دردهای خودخواسته هستیم!
وقتی از سختی تربیت صحیح فرزندانمان می‌گریزیم و به دام درد و رنجِ ناخلف شدنشان می‌افتیم.
بزنگاهی که از زحمتِ تعهد و پایبندی می‌گریزیم و مبتلا به درد و رنج خیانت، بی وفایی و از هم پاشیدن زندگی می‌شویم.
وقتی از زحمت مدارا با مردم می‌گریزیم و دچار رنج و عذابِ تنهایی می‌گردیم.
هنگامی که از دشواری قناعت می‌گریزیم و دچار رنجِ فقر می‌شویم.
زمانی که از زحمتِ تـغــییر می‌گریزیم و دچار رنج و دردِ تصمیمات و رفتارهای نادرستمان می‌شویم.

و در نهایت می‌گوییم: «چرا خدا با ما چنین می‌کند؟ از جانمان چه می‌خواهد؟»

خاطرم هست در کودکی بیتی را زیاد از پدرم می‌شنیدم. دقیقن در همان بزنگاه‌هایی که از زحمت و سختی می‌گریختیم می‌گفت:
"گر بگریــزی ز خـراجات شهــر
بارکـشِ غـول بیـابان شـوی"

آن وقت‌ها از این بیت بیزار بودم ولی حالا، پس از سی و اندی سال سر و کله زدن با زندگی، عمق معنا و پیام این بیت را با همه‌ی وجودم لمس می‌کنم و باور دارم.