سخن

چون شود وقت سحر اغوش برایم باز کن/

سخن و حرفی نگو هیچی نگو لب به لب باز کن/

آن بهشت موعوداغوش داغ من است/

من نوازش میخواهم بخوابان مرا ناز کن/

شهدشیرین عشق تو میراث من است/

با من عشق را بازی کن زود باش آغاز کن/

عشوه دارم داغم آتشی در این تن است/

با کلام عشقبازی با سخنهاهوس ساز کن/

اه چه شیرین است که در هم حل شویم/

در حریم عشقی که ساختیم تنگتر شویم/