تا باشه از این سقوطا!

اثر دانینگ کروگر

اگه قبلا درباره‌ش شنیده باشید می‌دونید چیه و اگه نشنیدین تصویر زیر رو ببینید:

منحنی این رو میگه افرادی که مهارت کمی دارن و اول مسیر هستن اعتماد به نفس زیادی دارن و بعد از اینکه کمی بیشتر یاد می‌گیرن میفهمن چه خبره، اعتماد به نفسشون می‌ریزه. بعدش دوباره رفته رفته با بیشتر شدن مهارتشون اعتماد به نفسشون زیاد میشه.

به نظر من توی زندگیمون متناسب با پیشرفتامون این اتفاق چندین بار می‌افته. شکل زیر رو ببینید:

به نظر من آدما اگه تو زندگیشون درحال پیشرفت باشن نه یک بار و نه دو بار بلکه خیلی زیاد این منحنی رو تجربه می‌کنن. ولی بازم رفته رفته سطح مهارت و اعتماد به نفسشون بیشتر از قبل میشه. من هم چندبار این اتفاق برام افتاده و آخرین بارش رو در ادامه نوشتم.

سقوط از روی دیوار

خرداد ۹۹

توی این تاریخ من آدمی بودم که حدود شیش سال تجربه‌ی کار دیزاین (چه کارمندی چه فری‌لنسر) رو داشتم. دو سال آخر این شیش سال هم تخصصی‌تر توی یه شرکت خوب، طراح محصول بودم. کلی مقاله خونده بودم و تجربه‌ی پیاده‌سازی کلی پروژه رو هم داشتم و فکر می‌کردم که قله‌ی منحنی دانینگ-کروگر رو رد کردم و الان با تقریب خوبی همه چی رو بلدم. برای شرکت قبلی دیزاین سیستم درست کرده بودیم، دیزاین‌هایی زده بودیم که باعث شده بود مشکلات زیادی از محصول حل بشه و کلی کار مثبت دیگه. خلاصه که دیگه همه چی رو بلد بودم!

تیر ۹۹

اتفاقی که افتاد این بود که اومدم دیوار! بزرگترین سقوطم از روی منحنی تا اینجای زندگیم بوده. بد نیستا، خودم دارم فکر می‌کنم که نشون‌دهنده‌ی اینه که دارم پیشرفت می‌کنم. راستش اینجا سطح دیگه‌ای از دیزاین در جریانه. کارها هیچ‌کدوم بدون دلیل نیست. نظر مدیرعامل یا پسرش یا فلان، تاثیری توی تصمیما نداره. همه‌ی کارها از مشکلات بوجود میان؛ اینجوری که مشکلات شناسایی میشن، روشون پژوهش میشه، حالا با دونستن مشکل و پژوهشی که روشون شده راه‌حل‌ها دیزاین میشن. همه‌ی این مشکلات و راه‌حل‌ها با یه سری متریک سنجیده میشن. یعنی بعد از راه‌حل نهایی و وقتی که پیاده میشه می‌تونی ببینی چه تأثیراتی روی محصول گذاشتی و چجوری روی تجربه‌ی ۳۵ میلیون کاربر فعال تغییر مثبت ایجاد کردی.

آره این سری به خاطر بلد نبودن نرم‌افزار یا حتی بی‌تجربگی سقوط نکردم؛ این سری برای اینکه نمیدونستم چطور میشه روند حل مسئله رو جلو برد و به معنی واقعی کلمه، دیزاین کرد سقوط کردم. کلی موضوع جدید برای یادگیری جلو روم باز شده و از این بابت خوشحالم :)

سعی می‌کنم به زودی چندتا از کیس‌استادی‌هام رو توی همین ویرگول بنویسم ولی الان می‌تونید مقاله‌ی شیوا که درمورد بهبود کیفیت آگهی‌های خودرو نوشته رو بخونید.



مسئولیت‌پذیری

اولین چیزی که وقتی اومدم دیوار توجه‌ام رو جلب کرد از جون و دل مایه گذاشتنِ بچه‌ها برای محصول بود. طبق تجربه‌ای که از کار کردن توی بقیه‌ی شرکت‌ها از شش سال پیش داشتم، اینکه کارمندا تا این حد دلسوز محصول باشن برام عجیب بود. با اینکه ساعت کاری منعطفه، یا اینکه بخاطر کرونا می‌تونیم دورکار باشیم ولی همه همچنان با نهایت انرژی کار می‌کنن. مسلما بچه‌های منابع انسانی تلاش زیادی می‌کنن که همچین فضایی بوجود اومده. اما الان من میخوام از یه قسمت ماجرا که برام جالب بود صحبت کنم.

من چه بدونم!

چند وقت می‌شد که کارم رو شروع کرده بودم و زمان آنبوردینگم هم تموم شده بود. اون موقع توی تیم چت بودم. داشتم روی یه مشکلی کار می‌کردم که باید بین دو تا راه‌حل تصمیم می‌گرفتم.

رفتم پیش شایان که دایرکتور تجربه‌ی کاربر دیواره، و ازش پرسیدم چه تصمیمی باید بگیرم؟

شایان: من چه بدونم؛ تو دیزاینر تیم چتی!

من چند ثانیه قفل شدم. یه جوری صحبت رو باهاش تموم کردم و اومدم سر جام نشستم. چند دقیقه داشتم فکر می‌کردم. مسلما حق با شایان بود، به صورت عمیق از مشکل و پژوهش و روند تسک خبر نداشت و بنابراین نمی‌تونست نظر دقیقی بده. از طرفی من مسئول کارهای دیزاین تیم چت بودم.

اولش ترسیده بودم، شاید نتونید تصور کنید ولی این حجم از مسئولیت به طوری که هرچی من میگفتم میرفت روی پروداکت خیلی هیجان داشت. به من اعتماد شده بود و من در انجام کاری که فکر می‌کردم درسته، آزادی عمل داشتم. البته همه این تصمیمات رو با مشارکت همدیگه می‌گرفتیم، توی هر تیمی دیزاین‌ها دمو میشن و بقیه‌ی افراد روش نظر میدن و بحث و نقد روی دیزاین شکل می‌گیره. ولی من مسئول تصمیم‌گیری‌ها بودم.

اولین بار بود می‌دیدم که حیطه وظایف کاملا مشخصه و افراد فقط تو حوزه‌های تخصصی خودشون وارد می‌شن و نظر می‌دن.

پس حالا که همه‌ی کارای تسک‌ها با منه و من تصمیم‌گیرنده‌ی نهایی‌ام دیگه نهایت تلاشم رو می‌کنم که کار خوب پیش بره. چون بعدا می‌تونم بگم که این کار کاملا کار من بوده و تاثیرایی هم روی پروداکت گذاشتم. نه تنها به تسک بلکه به کلِ محصول یه حسی پیدا می‌کنم که باید مواظبش باشم. باید پیشرفتش بدم. براش دل می‌سوزونم. بدون هیچ چشم‌داشتی بعضی روزا بیشتر از تایم کاری براش وقت می‌ذارم. این شرایط باعث شده همه‌ی دوستا و همکارایی که اینجا دارم، کاملا دلسوزانه برای انجام کارهایی که مسئولش هستن تلاش ‌کنن.

الان که این متن رو می‌نویسم تازه ۷ ماه و ۷ روز از اومدنم به دیوار گذشته و خیلی چیزها یاد گرفتم و مطمئنم کلی موضوع هم برای یادگیری اینجا هست. به جرات می‌تونم بگم صنف تجربه‌ی کاربر دیوار واقعا یه دانشگاهه.

اگه میخواید درباره صنف تجربه‌ی دیوار بیشتر بدونید پیشنهاد می‌کنم مقاله‌ی معرفی صنف تجربهٔ دیوار که باهار نوشته رو بخونید.

خوشحال میشم نظراتتون رو هم همین پایین برام بنویسید :)