من پیمان بشردوست هستم. در مورد کنجکاویهام تحقیق میکنم و یافته هام رو در پادکست داکس براتون تعریف میکنم. فیلم مستند زیاد میبینم و خیلی اوقات مستندهای جذابی که دیدم بهانه ساخت اپیزودهام بوده.
قسمت نهم - نسل کشی ارامنه
سلام من پیمان بشردوست هستم. یه آدم علاقهمند به فیلمهای مستند و اینجا در پادکست داکس فیلمهای مستندی که میبینم رو براتون تعریف میکنم.
نسل بشر، در طول تاریخ تجربیات تلخ و شیرین بسیاری داشته که خیلی از اونها در کتابهای تاریخی اومده و ثبت هم شده. حالا اگه بخوایم راجع به تجربیات تلخ به صورت خاص صحبت کنیم، میبینیم که بعضی از این تجربیات تلخ هستن که خیلی بهشون پرداخته شده. کتاب نوشته شده در موردش. دهها فیلم و سریال و فیلم مستند و مقاله علمی در موردشون نوشته شده و مدام اون فاجعه اومده جلوی چشمها که خوب هست البته باعث بشه که دیگه تکرار نشه.
اما خب فجایع دیگهای هم بودند که با اینکه بزرگ بودن، اما انگار برعکس یه اصراری وجود داشته که در موردشون صحبت نشه. راجع به اونایی که مدام صحبت میشه البته دلایل زیادی هم هست. بعضی اوقات دلایل سیاسی وجود داره که راجع به یه فاجعه خاص زیاد در مطبوعات صحبت میشه یا اینکه دلیل دیگش موقعیت جغرافیایی هستش که اون فاجعه کجا اتفاق افتاده؟ مثلا فرض کنید که شما برای یه مخاطب اروپایی میخواید راجع به یک فاجعه انسانی صحبت کنید. فکر میکنید برای اون مخاطب یا راجع به مثلا نسلکشی رواندا «Rwandan genocide» صحبت بکنید جذابیت داره؟ یا مثلا هولوکاست «Holocaust»؟
معلومه که به احتمال زیاد اون مخاطب، با هولوکاست و نسلکشی یهودیها ارتباط بیشتری برقرار میکنه و براش اون موضوع جذابتره. چون بیشتر میشناسن اونا رو. پیشینه فرهنگی و مذهبی مشترک زیادی دارن احتمال زیاد. باهاشون همزاد پنداری میکنن. تا اینکه ملت که اصلا نمیدونن کجای نقشه قرار گرفته. برای همینم غیر از اینکه اراده سیاسی از طرف دولتهای غربی روی این مسائله هست، خود مردم هم دوست دارن که برن و در مورد این موضوع مطالعه کنن.
اما خب میبینیم که از اون طرفم بعضی از فجایع هست که با اینکه خیلی بزرگ هستند، اما باز به دلایل سیاسی و یا جغرافیایی که گفتیم، توجه زیادی بهش نشده. شبیه این بیعدالتی اتفاقا در مطبوعات هم هست دیگه. در مطبوعات خبری میاد بالا که به قول خودشون ارزش خبری بالاتری داشته باشه. شما فرض کنید در یک کشوری در خاورمیانه هر روز پنجاه نفر در اثر حملات تروریستی جون خودشون دارن از دست میدن مثلا. روزی پنجاه نفر. بعد در همون بین یه دفعه یک حمله تروریستی مثلا در لندن میشه و یک نفر کشته میشه و شما بعدش میبینید که توجهی که مطبوعات و جامعه جهانی به اون یک حمله میکنه، خیلی بیشتر از اون فاجعه هر روزهای هستش که داره در یک کشور دوردست اتفاق میفته.
که خب این مسائله غمانگیزیه و البته یکی از واقعیتهای تلخ دنیاست. متاسفانه یک برابر نیست با یک. شبیه همین برخورد، در مورد همین فجایع تاریخی که گفتیم هست. خب اینها معادلاتی هستش که در دنیای مطبوعات در جریانه یا در دنیای سیاست در جریانه. اما چیزی که عجیبه اینه که چرا ما ملتها مثلا ما ایرانیا خودمون راجع به فجایعی که در کشور خودمون اتفاق افتاده یا در منطقه خودمون اتفاق افتاده انقد کم صحبت میکنیم؟ یا اصلا صحبت نمیکنیم؟
البته فجایع تاریخی کمم نداشتیم در طول تاریخ طولانی ایران. اما در مورد همین وقایع تاریخ معاصر، از مرگ و میر بالای ایرانیان در اثر قحطی ناشی از جنگ جهانی اول بگیریم تا وقایع نزدیکتر. مثلا جنگ ایران و عراق. چقدر راجع به اینا به صورت تحلیلی صحبت شده؟ چقدر اومده تو کتابهای درسی مدارس؟ چقدر عامه مردم مطلع هستن؟ چقدر مردم حساس هستند نسبت به اینا؟ در این اپیزود من میخوام در مورد یک فاجعهای صحبت بکنم که در ایران اتفاق نیفتاده؛ اما تنها چند کیلومتر اونطرفتر از مرزهای ایران ما اتفاق افتاده و البته در زمان خودش بخش کوچیکی از ایران را هم تحت تاثیر قرار داده.
شاید این اتفاق بزرگترین فاجعهای هست که در اطراف ایران، در طول تاریخ پیش اومده. حتی اسمش هم محل مناقشه است. یعنی الان من دهنم باز کنم بگم نسلکشی، یه طرف دعوا میگن نسلکشی نبوده و اگه بگم کشتار یه طرف دیگه هم میگن آقا چرا نمیگی نسل کشی؟ یعنی حتی اسمش هم محل مناقشهست و ما در منطقمون حتی روی اسم این فاجعه هم به توافق نرسیدیم. چه برسه به جزئیاتش. شاید برای همینم هست که روابط بعضی از کشورمون تو منطقه حالت آتش زیر خاکستر داره و یه دفعه شعلهور میشه. بگذریم. من قصد دارم راجع به نسلکشی ارامنه توسط دولت عثمانی در جریان جنگ جهانی اول صحبت کنم.
روال معمول، اینه که من یه فیلم مستند تعریف میکنم؛ اما این اپیزود هم شبیه به اپیزودهای مربوط به کنگو، یک موضوع تاریخی هست و ادعایی هم که در مورد تعداد تلفات مطرحه بسیار سنگینه. برای همین من به خاطر این که حرف هر دو طرف درگیر ماجرا رو بخوام بدونم چی بوده، این بار سه فیلم مستند دیدم و مراجع نوشتاری معتبری رو هم در کنارش خوندم. در کنار اون هم نظر افراد صاحب نظر رو هم جویا شدم. حالا نکتهای که خیلی مهم اینجا، اینه که الان در مورد رواندا و کنگو و لهستان و ژاپن حرف نمیزنیم. داریم در مورد یه مسائلهای حرف میزنیم که منطقه خودمونه. در مورد همسایههای خودمون که برامون خیلی هم مهم هستند داریم حرف میزنیم.
ما قراره الان حرف دو طرف رو بشنویم. هم طرف ارمنی هم طرف ترک. برای طرف ارمنی من فیلم آگت ۱۹۱۵ رو دیدم که یه فیلم مستند آلمانی هست. آگت یعنی فاجعه به زبان ارمنی. برای ساخت این مستند هم سازندههاش از اسناد آرشیو وزارت خارجه آلمان استفاده کردن. مکاتبات و اسنادی که دیپلماتهای آلمانی و غربی که در اون اوایل قرن بیستم در ترکیه امروزی زندگی میکردند، عثمانی اونموقع و مشاهداتشون رو نوشته بودن. اون مکاتبات کاغذهایی که مونده رو اون رو مبنا قرار دادن و این مستند رو ساختن.
خب. در قرن شانزدهم میلادی، یکی از قدرتمندترین امپراتوریهای جهان در همسایگی کشور ما بود. امپراتوری عثمانی، یک امپراتوری به معنای واقعی کلمه بود. قلمروش در سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا گسترده شده بود. غیر از ترکیه امروزی، مناطق عرب نشین مثل عربستان و عراق و سوریه امروزی و فلسطین هم جزوش بود. در اروپا، در یونان، در بالکان حضور داشتن. در آفریقا هم که مصر و لیبی دستشون بود. یک قلمرو واقعا بزرگ. بزرگترین کشور مسلمان دنیا بودن. پایتختشون اسلامبول یا استانبول کنونی بود. یه بخشی از این قلمرو بزرگ، منطقهای بود که توش ارمنیا زندگی میکردن.
ارمنیان در واقع یک قومی بودند که از دیرباز یعنی از سه هزار سال قبل در منطقه قفقاز زندگی میکردن. خیلی مهمه بدونیم که وقتی راجع به ارمنیان صحبت میکنیم، منظور فقط اون منطقهای که الان به عنوان کشور ارمنستان امروزی میشناسیم نیست. مردم ارمنی در مناطق بیشتری ساکن بودن. از جمله منطقهای که ما الان به عنوان شرق ترکیه یا آناتولی شرقی «Eastern Anatolia » میشناسیم. کشور ارمنستان امروزی و یه مناطق دیگهای از قفقاز رو بهش میگفتن ارمنستان.
اینا زبان خودشون رو داشتن. فرهنگ و دین خودشون رو داشتن. مسیحی بودن و اینا اصلا قدیمیترین مسیحیان جهان هستند. اولین حکومتی رو داشتن که در دنیا دین مسیحیت به عنوان دین رسمی خودشون انتخاب کردن. همه اینا دقت بکنن که در منطقه قفقاز هست که به اوراسیا «Eurasia» معروفه. یعنی بین آسیا و اروپاست.
جایی که ارمنیها بودند، در جنوبشون کردها هستند. ترکها هستند. جنوبتر میرید عربها هستن. میبینید خب همه اینا مسلمون هستن. حالا از ارمنستان میرید به سمت شمال، گرجستان هست که اونا مسیحی هستند. شمالتر میرید باز روسیهاس که اونا هم باز مسیحی هستند. پس این به نوعی لب مرز مسیحیها و مسلمونا بودن و در کنار قومیتهایی مثل کردها و آشوریها و ترکها و سایرین، بخشی از امپراطوری عثمانی بودن.
در طول تاریخ، خیلی اوقات بوده که ارمنیان حکومت خودشون رو داشتن. گفتیم دیگه اینا یه کشوری بودند که مسیحیت رو به عنوان دین رسمی خودشون انتخاب کردن. منتهی از بد حادثه، مناطق ارمنینشین در جایی واقع شده بود که سه کشور گردن کلفت حضور داشتن. امپراتوری ایران، امپراتوری روسیه و امپراتوری عثمانی، از سه طرف دور تا دور ارمنیان بودند. به خاطر همینم این منطقه هم بیشتر اوقات محل مناقشه بوده و بین این سه تا ابرقدرت هی دست به دست شده. این سه تا ابرقدرت با هم هی دوتا دوتا میجنگیدند و منطقه قفقاز و هر بار یکی تصاحب میکرد یا یه بخشیشو تصاحب میکرد.
مناطق ارمنی نشین نسبتا بزرگ بوده تو این نقشه. اگر به این گربه دوستداشتنیمون ایران اگه دقت بکنید، بالای گوش راست گربهمون، کشور ارمنستان فعلی واقع شده که خیلی هم بزرگ نیست. اندازه استان مرکزی ایران هستش. غرب ارمنستان هم که ترکیهست. خیلی از مناطق شرقی ترکیه فعلی ارمنی نشین بودند؛ اما در ابتدای قرن شانزدهم میلادی، در خلال جنگهای ایران و عثمانی، عثمانیها بخش بزرگی از مناطق ارمنینشین رو به دست میارن.
البته این جنگها طولانی بوده و سه دهه طول کشیده. یعنی چهارصد سال پیش، بین ایران اون موقع و ترکیهای اونموقع، سه دهه جنگ بوده و آخرشم صلح کردن. یه قرارداد صلح امضا شد که مناطق ارمنینشین رو این دوتا ابرقدرت اون موقع بین خودشون تقسیم کردن. بخشی که عثمانیها گرفتن و گفتن ارمنستان غربی و بخشی هم که در دست ایران موند رو گفتن ارمنستان شرقی. ملت ارمنی، از اون روز دو شقه شدن. یه بخشیشون شد یک ولایت از عثمانی. بخش دیگشون شدن ولایتی از ایران. بخشی که در دست عثمانی موند رو تو این اپیزود صحبت میکنیم که چه بر سرش اومد.
اما در مورد ارمنستان شرقی که بخشی از قلمروی ایران بودم یه توضیح کوچیکی بدم. اونم به مدت دو قرن دیگه هم در دست ایران موند. تا اینکه حالا این دفعه جنگهای ایران و روسیه پیش اومد که منجر به این شد که در قالب عهدنامههای گلستان و ترکمنچای، اون بخش ارمنستان شرقی هم در کنار باکو و گرجستان و مناطق دیگر قفقاز به روسیه واگذار بشه. این قراردادها رو البته ما ایرانیا همیشه به عنوان سمبل خیانت و خفت ازش یاد میکنیم؛ اما یادمون نره اون طرف دیگه جنگی کی بوده؟ برای ما ایرانیا ناراحتکنندس که بگیم اونجا به عثمانی قفقاز باختیم. اینجا به روسیه قفقاز و باختیم؛ اما یادمون نره هر دوی اینها، روسیه و عثمانی کشورهای ابرقدرت زمانه خودشون بودن.
همین که اینا ما رو هم بلعیدن و سالها میجنگیدیم، بعدش هر دو طرف مستاصل میشدند. آخرش میگفتند آقا بیا یه معاهده ببندیم تمومش کنیم، نشون میده که ما در حد خودمون، تاکید میکنم در حد خودمون، ابرقدرت بودیم. باید راجع به توان کشور خودمون واقعبین باشیم دیگه. ضمن این که کسی در مورد این حرف نمیزنه که اگه اون قرارداد رو نمیبستی چی میشد؟ شاید اصلا ایرانی باقی نمیموند. بگذریم.
اما این بخشی که دویست سال پیش به روسیه مسیحی واگذار شد هم مشکلات زیادی با روسها داشتن؛ اما نهایتا ارمنی و مسیحی باقی موندن و این همون بخشی هستش که الان به عنوان کشور ارمنستان فعلی میشناسیم. پس نیمه دیگه سرزمین ارمنستان چی شد؟ اونی که دست عثمانیها افتاده بود حالا چیشده؟ آیا منطقه ارمنینشینه؟ نه. پس چه اتفاقی افتاده؟ یعنی یه سرزمینه، نصفش دست روسها افتاده. حفظ شده. نصف دیگش دست عثمانیها افتاده و کلا یه چیز دیگهای شده. اینکه چه بلایی بر سر ارمنستان غربی اومده و الان میگیم. این مستند میگه در اوایل قرن بیستم، یه چیزی حدود دو میلیون ارمنی در قلمرو عثمانی زندگی میکردن.
ارمنیان در یک کشور مسلمان داشتن زندگی میکردن. یه درجهای از آزادی برای زندگی فردی و دینی خودشون داشتن. اما یه قوانین تبعیض آمیزی هم وجود داشت. مسیحیان باید مالیات بالاتری رو نسبت به مسلمانان پرداخت میکردن. حقوق سیاسی و قانونی کمتری هم داشتن. یه جورایی شهروند در جای دو به حساب میومدن. قطعا این برای ارمنیان خوشایند نبود. چون اونا طبقه پایینی هم نبودن. اتفاقا آدمای تاثیرگذار جامعه بودن. اصلا در خود استانبول، پایتخت عثمانی، کلی ارمنی زندگی میکرد که جزو طبقه روشنفکران اون دوره بودن.
داخل پرانتز بگم که احتمالا میدونید که استانبول خیلی شهر مهمی بوده در طول تاریخ و بر سرش بین مسیحیها و مسلمونا جنگ بوده. بهش میگفتن کنستانتینوپول «Constantinople». سمبل مسیحیت بود. آخرشم سلطان محمد فاتح در سال ۱۴۵۳، مثلا حدود ۶۰۰ سال پیش موفق شد که امپراتوری روم شرقی رو که بهش میگفتن صلیبیون، شکست بده و این شهر مهم رو فتح کنه. به خاطر همینم بهش گفتم سلطان محمد فاتح. داستان فتحم واقعا شنیدنیه؛ اما خب ربطی به این بحث ما نداره. منم میگذرم ازش خلاصه.
بعد که کنستانتینوپول که مسلمونا بهش میگفتن قسطنطنیه، فتح شد، سلطان محمد فاتح میخواست کلا شهر رو تغییر بده و یک شهر اسلامی بکنه اینو. اسم شهر رو همون اول گذاشت اسلامبول که خب بعدش شد استانبول. دهها و یا شاید صدها کلیسا بود توی اون شب که تبدیل به مسجد شدن و بعد دهها ساختمان مسجد دیگه هم لازم بود که در شهر درست بشه که یک چهره جدیدی بده به شهر. نمادهای اسلامی داشته باشه مثلا.
خب معمار و مهندس میخواستن. از کجا بیاریم؟ از مناطق ارمنینشین. هزاران ارمنی به استانبول رفتند و کمک کردن که این شهر ساخته بشه. خیلی از بناهایی که الان به عنوان میراث اون دوره مونده رو ارمنیان ساختن. خب پس ارمنیان در استانبول بودند. در شرق آناتولی. یعنی استانهای نزدیک مرز ایران هم بودن. اگه بخوایم به صورت خلاصه ببینیم که چه اتفاقی افتاده در این ارمنستان غربی؟ باید گفت که بین عثمانیها و ارمنیها، دوبار رویارویی بزرگی پیش اومده. یه بار دور و بر سال ۱۸۸۴ بوده. یه بارم در سال ۱۹۱۵ بوده که این یکی خیلی اساسی بوده. خب الان میخوام بگم که هر بار چه اتفاقی افتاده و ارمنیان چی میگن و ترکا نظرشون چیه؟
گفتیم ارمنیان در استانبول بودن. در آناتولی شرقی هم بودن. این ارمنیها در روستاها، کارهای کشاورزی و دامداری میکردن. در شهر هم یه طبقه متوسط پویایی داشتند. پزشک بودن. معمار بودن. تاجر، روزنامهنگار، حتی در دربار عثمانی صاحب منصب بودن. یه طبقه مورد احترام و اعتماد بودن و معروف بودن به ملت درستکار.
طبیعیه که با این اوصاف، وقتی به عنوان یک شهروند در یک جامعهای خیلی خوب داریم مشارکت میکنی، خب انتظار هم داری که مورد تبعیض قرار نگیری و شهروند درجه دو حساب نشی. اما اینطوری نبود و ارمنیا مسیحی باید مالیات بیشتری پرداخت میکردن. برای همینم اینا معترض میشن و دست به اعتراض میزنن.
حاکمان وقت عثمانی وقتی اعتراضات رو میبینن، مشکل رو از این میبینن که این ارمنیها قوم و خویشاشون اون طرف مرز با روسیه هستن. اینا دلشون با مسلمونا نیست و اینا میخوان برن به دامن روسیه. قضیه رو اینطوری میدیدن و اعتراضات رو به شدیدترین شکل ممکن سرکوب میکنن. ۲۰۰ هزار ارمنی معترض به مالیات بیشتر و حقوق نابرابر کشته شدند. چیزی که گفتیم خلاصهای از صحبتی هستش که در مستند آگت ۱۹۱۵ گفته.
حالا در یک مستند دیگهای که من دیدم اسمش هست درد مشترک که یه شبکه الجزیره اون رو ساخته و تلاش میکنه که حرف ترکها رو روایت کنه تو این مستند. اونجا در اون مستند درد مشترک، حرفی از مالیات نمیزنه اصلا. یه حرف دیگهای میزنه. میگه ارمنیها دنبال استقلال از عثمانی بودن. میگه آره در سال ۱۸۸۰، ملیگرایی در ارمنستان شکل گرفت و ارمنیان میخواستند که یک ارمنستان متحد داشته باشن. ارمنستان دو شقه شده بود دیگه. یه تیکهاش در روسیه بود. یه تیکهاش در عثمانی بود. روشنفکران ارمنی حتی احزاب سیاسی هم درست کردن. حزب داشتین.
اولین حزب ارمنیان در ۱۸۸۴ در شهر وان درست شد که از نظر عثمانی این حزب غیرقانونی بود. تو این حزب صحبت از این بود که ما ارمنیها حق دفاع از خودمون رو داریم و میتونیم با اسلحه از خودمون دفاع بکنیم. خلاصه دو حزب بزرگ ارمنی با هم اعتلاف میکنن و بعد از اون شورشهای مسلح ارمنیان علیه عثمانی شروع میشه. حالا عثمانی گفتیم قلمروش خیلی بزرگ بود. در بخشهای دیگه عثمانی هم مشابه این شورشها بوده که اونا داشتن تلاش میکردند که از عثمانی جدا بشن. اما عثمانیان در مورد ارمنیان میگفتن آقا در مورد اینا کار، کار روسهاست. این رو ما نمیتونیم تحمل کنیم. روی ارمنیان بیشتر از بقیه انگار حساس بودن. برای همین این شورشها رو خیلی بیرحمانه سرکوب میکنن.
اون سالها، سلطان وقت عثمانی، یه فردی بود به اسم سلطان عبدالحمید. این آقا گفت که من یه گوشمالی باید به ارمنی بدم. بافت جمعیت در آناتولی شرقی هم مختلط بود. ارمنیان بودند. کردها بودن. ترکها بودن. آشوریان بودن. شبیه چیزی که ما هنوز در اطراف ارومیه خودمون داریم. این سلطان عثمانی اومد در سال ۱۸۹۰ یه بریگادی «brigade» درست کرد از عشایر کرد اون منطقه. اسمش از روی اسم خودش گذاشت بریگاد حمیدیه.
هدفش این بود که اینا جنبشهای جدایی طلب ارمنیان رو سرکوب بکنن. این مستند الجزیره که حرف ترکها رو میزنه، میگه که این بریگاد حمیدیه به روستاییان ارمنیان حمله میکردند و غارت میکردند و مردمو میکشتن. حرفش انگار اینه که بله زیادهروی کردن. آدم خیلی کشتن. اما قصد اولیه یه چیز دیگهای بوده. حالا قصد این بوده یا نبوده، تعداد زیادی آدم هم اینجا کشته شدن. این از تنش اولیه بین عثمانی و ارمنیا.
تنش بعدی، در سال ۱۹۱۵ اتفاق افتاد؛ اما قبل از اون یه اتفاق خیلی مهمی در تاریخ ترکیه افتاد. اونم این بود که یه تعداد سیاستمدار و روشنفکر ترک که مخالف سیستم حکومتداری عثمانی بودن، به قدرت میرسن؛ در سال ۱۹۰۸؛ ۱۱۲، ۱۳ سال پیش. اونا میان همون سلطان عبدالحمید رو برمیدارن و به جاش برادرشو میذارن و میگن که آقا سیستم، سیستم مشروطه سلطنتی باید باشه. میگن آقا شما اسما پادشاه هستید؛ اما تصمیم رو ما سیاستمداران تو پارلمان میگیریم.
هدف اینا این بوده که امپراتوری عثمانی رو که قدرتش تحلیل رفته بود رو دوباره بخوان احیا کنن. به روزهای اوجش برگردونن. این سیاستمدار عضو یک گروهی بودن به اسم «کمیته اتحاد و پیشرفت». اما اینا به «ترکان جوان» خیلی معروف شدن. جالب اینکه مثل خیلی دیگر از انقلابها، وقتی ترکان جوان میخواستند به قدرت برسند، با خیلی از گروههای دیگه اعتلاف کرده بودند. از جمله روشنفکران ارمنی. معمولا اینطوریه دیگه. گروههای مخالف کنار هم قرار میگیرند که یه نفر از قدرت بکشن پایین. تو اون بحبوحه به تنها چیزی که فکر نمیکنن تفاوتهاشون هست. اینکه آقا فردای پیروزی انقلابمون چطور ما میخوایم با همدیگه کار کنیم؟
گروههای مخالف عثمانی همه رقمه بودن. از ترک و آلبانیایی و سایرین بودن همه. اما بعدا ترکان جوان بودند که قدرت رو در دست خودشون گرفتن. ترکان جوان حرفشون این بود که ترکیه برای ترکا و بعدش افتادن دنبال یکپارچهسازی قومی در ترکیه.
در اون دوره توی عثمانی، به صاحب منصباشون میگفتن پاشا. یعنی وزیر، حاکم. قدرت، زیر نظر سه سیاستمدار بزرگ بود. انور پاشا وزیر جنگ. جمال پاشا فرمانده نیروی دریایی و از همه قدرتمندتر طلعت پاشا وزیر داخله بود و بعد رئیس دولت هم شد.
کم کم اما قلمرو وسیع عثمانی شروع کرد به آب رفتن. اول ایتالیاییها، لیبی را از چنگ عثمانی درآوردن. بعدشم در جنگ بالکان، یونان و بلغارستان و صربستان و مونته نگرو هم از دست عثمانی رفت. امپراتوری عثمانی داشت از هم میپاشید. کم کم شد سال ۱۹۱۴ و جنگ جهانی اول شروع شد.
کم کم شد سال ۱۹۱۴ و جنگ جهانی اول شروع شد. عثمانی هم اعلام کرد که آقا ما در کنار امپراتوری آلمان و اتریش اون موقع، وارد جنگ جهانی اول میشیم. خب آلمان که وسط اروپا بود و البته داشت با کشورهای اطراف خودش میجنگید. عثمانی اما این طرف در شرق، باید با روسیه میجنگید. همینطورم هم شد و خیلی زود روسیه حملاتش رو به عثمانی شروع کرد. بهترین و نزدیکترین راه حمله روسیه به عثمانی چی بود؟ از طریق مرز مشترکشون در قفقاز. کجا؟ ارمنستان. همون ارمنستانی که نصفش در روسیه افتاده. نصفش در عثمانی.
یک ملت، در دو طرف مرز افتاده بودن دست دو ابر قدرت. حالا اینا باید با همدیگه میجنگیدن. ارمنیان اتفاقا از هر دو طرف تحت ستم بودن و از هر دو کشور ناراضی بودند. البته در طرف عثمانی هم میگفتند بدبینی زیادتری نسبت بهشون بود. عثمانیان میگفتن اینا مسیحی هستند با روسها همکیش هستن و اینکه اینا دنبال استقلال هستند. بسمونه دیگه. چقدر کشور ازمون کم شدن این چند سال. دیگه ارمنستان رو نمیذاریم ازمون کم بشه.
جنگ که شروع شد، خود انور پاشا و وزیر جنگ در قفقاز حاضر بود. در عرض چند هفته، نود هزار سرباز عثمانی کشته شدن. دولت عثمانی، مقصر رو توطئه ارمنیها میدونست. حالا دلیل این تلفات بالا واقعا چی بوده؟ آیا واقعا خیانت ارمنیها بوده؟ یا اصلا ضعف ارتش عثمانی بوده؟ اینا اینطور میگفتن. میگفتن اینا با برادران مسیحی خودشون ساخت و پاخت کردن و توطئه کردن علیه عثمانی.
مستند آگت ادعا میکنه که ارتش عثمانی خودش شایعاتی راه انداخت که ارمنیان خیانت کردند و میگه بعدش هزاران سرباز ارمنی دستگیر شدند. شکنجه شدن و کشته شدن. میگه ارامنه هم که با اون اتفاقاتی که از قبل بین اینا افتاده بود، دل خوشی به عثمانی نداشتن. جنگ که ادامه پیدا کرد، اومدن خودشون گردانهای داوطلبانه درست کردن برای کمک به ارتش روسیه. در جنگ علیه ترکها.
حالا در مستندی که الجزیره درست کرده و حرف ترکها رو میزنه، میگه که آره این حرف بوده که اینا خیانت کردن و بعد هم رفتن داوطلب شدن خودشون در سپاه روسها. علیه عثمانیها جنگیدن و بعد هم اون حزب داشتین که حزب برتر ارمنیان بوده، مسلحم بودن. رفتن در شهر وان و ده هزار مسلمان رو کشتن. ضمنا در جریان جنگ چون منطقه دست خودشون بوده، نمیذاشتن غذا و مهمات به ارتش عثمانی برسه.
میبینید؟ هر دو طرف حرفایی دارن برای خودشون. کی داره درستتر میگه؟ به قول معروف الله اعلم. خلاصه با این وقایع و این سوء ظنی که بین عثمانی و ارمنیان بود، دولت عثمانی به یک جمعبندی بحث برانگیزی رسید. در ۲۴ آپریل ،۱۹۱۵ یعنی هنوز جنگ در جریانه، طلعت پاشا، احزاب سیاسی ارمنیها را منحل میکنه و دستور داد که رهبران سیاسی ارمنی دستگیر بشن. شبانه ریختن در استانبول. دویست نفر از روشنفکران ارمنی رو دستگیر کردند.
این ۲۴ آپریل همون تاریخی هستش که ارامنه یادبود میگیرن برای نسلکشی. اما در واقع ۲۴ آپریل هنوز گام اول بود و روزی بودش که دستگیریها شروع شد. یک ماه بعد از اون بود که در ماه می ،۱۹۱۵ پارلمان عثمانی قانون جابهجایی ارامنه رو تصویب کرد. به اون قانون در ترکیه تکچیر میگن. این همون معنی جابهجایی داره. جابهجایی به کجا؟
تصمیم گرفتن بیشتر از یک میلیون ارمنی رو به منطقه دیرالزور در سوریه فعلی منتقل کنن. تصور کنید یک قومی که سه هزار سال در اون منطقه ساکن بودند رو کلا جمع کنن و ببرن در یک منطقه بیابانی و عربنشین در سوریه. کاملا متفاوت. فرهنگ متفاوت. جغرافیایی متفاوت. یک ماه بعد از تصویب این قانون هم در استانبول اعلام شد که ارمنیان پنج روز فرصت دارند تا شهر و تخلیه بکنن.
خب. اون تازه استانبول بود. در منطقه آناتولی شرقی، یعنی مناطق نزدیک مرز ایران، اما صحبت از پنج روز و اینا نبود. نیروهای نظامی میریختن در روستاها و مناطقی که ارامنه بودن، همون لحظه میگفتن آقا جمع کنید بریم. یعنی خودتون و چمدوناتونو جمع کنید برید. خونتون، وسایل خونتون اینا همشون اینجا میمونه. تصور کنید که وضعیت دردناکی. حالا چطور قرار بود اینا رو منتقل کنن به سوریه؟ چه وسیلهای بوده؟ هیچی. پیاده. با پای پیاده، زن و مرد و بچه و پیر و بیمار و همه خونهها و وسایلشون که باید میذاشتن.
همونجا. عثمانی یک سازمانی رو ایجاد کرد که مسئولیت اموال و املاک به جا مانده از ارمنیها رو به عهده بگیره. حرفش این بود که ما از اینها مراقبت میکنیم که اینها برگردن. ولی اصلا نه شمارهگذاری میشد. نه هیچ چیزی نبود. خب علیالظاهر اصل برنامهای برای بازگرداندن اینها نبوده. چون حرف اولیه این بود که شما عجالتا میرید یه جایی ساکن میشید. بعد برمیگردید.
خلاصه این که برنامه جابهجایی ادامه پیدا میکنه. این بین بعضی از مدیران حکومتی عثمانی، مثلا استاندار و شهردار و اینا بعضا بودن که مخالف این جابهجایی بودن و در یک استان حتی استاندار دستور جابهجایی اجرا نکرد. بعد سریع اون از طرف دولت مرکزی فرا خوندن به استانبول و عزلش کردن.
اما این جابجایی یک راهپیمایی مرگ بود. یک سفر به ناکجا آباد بود. مگه میشه بگن آقا جمع کن. پیاده بریم به جایی که نهصد کیلومتر دورتر از اینجاست؟ مثلا از تهران، پاشی پیاده بری به اهواز. بدون آب و غذا. اون هم نهصد کیلومتر. مگه میشه آدم از بیابون بدون آب و غذای درست و حسابی جون سالم به در ببره؟ به قم نرسیده آدم از تشنگی تلف میشه.
بعدشم اگه هدف اینه که اینا در تماس با روسها نباشن، توطئه نکنن علیه ما، خب اینا رو ببر صد کیلومتر اونطرفتر ساکن کن. نهصد کیلومتر اونطرفتر آخه؟ اونم چی؟ اینا رو گشنه و تشنه از بیابون کوه و دریاچه و از یه مناطق مختلفی رد بکنی. غذا و آب درست حسابی بهشون ندی. معلومه که میمیرن. مریض و سالمندان که نمیتونستن یه همچین پیادهروی برن، اونا رو همونجا کنار جاده رها میکردند یا خود پلیسی که سوار بر اسب همراه کاروانهای پیاده بود، به این بیچارهها شلیک میکرد و میکشت.
بیشتر ارامنه در این پیادهروی ۱۱۰ روزه، از گرسنگی و تشنگی کشته میشدن. یک مرگ برنامهریزی شده. بدون اینکه گلوله زیادی هم استفاده بشه. دقت کردید دیگه؟ یک کاروان البته نبوده. دهها و صدها کاروان بوده از نقاط مختلف همه اینا پیاده داشتن راه میافتادن به مقصد دیرالزور و اینها از گرسنگی علف میخوردن. اگه یک شتر مردهای مثلا میدیدن یه جایی افتاده، انگار گنج دیده باشن. سمتش حمله میکردن و چیزایی که میتونستن رو میخوردن. یعنی انقدر گرسنه بودند و به طبع مبتلا به بیماریهای گوارشی مثل اسهال میشدند و میمردن.
مردهای ارمنی یا خودشون در جنگ بودند و کشته شدن یا در همون اوایل راهپیمایی به بهانههای مختلف کشته میشن. بعدش کاروان میشد کاروان زنان و کودکان که خب خیلی هم آسیب پذیر بودن. این بینم وقتی که این کاروانهای پیاده داشتن حرکت میکردن، گزارشهای خیلی زیادی هست که گروههای راهزن و غارتگر بودند که به این کاروانهای پیاده ارمنیان، گاه و بیگاه حمله میکردند و این دختران و زنان رو با خودشون میبردن. تصاویری که از این واقعه به جا مونده، واقعا یک وضعیت رقت باری رو نشون میده که این قربانیان در لباسهای کثیف و پاره پوره، لاغر، چهرههای بیمار. واقعا وضع ناراحت کنندهای.
این برنامه راهپیمایی مرگ رو برای ۱۰۰ ها هزار ارمنی یا به روایتی ۱/۵ میلیون ارمنی که در شرق عثمانی بودند پیادهکردن و کاروان کاروان آدم رو راهی کوه و بیابون کردن. حدود ۱۰۰ هزار ارمنی که ساکن استانبول و غرب عثمانی بودن، مجبور به استفاده از قطار استانبول - بغداد میشدن. پول قطار رو هم باید خودشون میدادن؛ اما برای اینکه تعداد بیشتری از ارمنیان سوار قطار بکنن، این بندگان خدا رو سوار واگنهای حمل احشام میکردن که ارتفاع هر ردیف کوتاه بود و اینا مجبور بودند که تمام مسیر رو دراز بکشن.
در راه بعضی از اینا میمردند و از همون قطار جسد رو به بیرون پرت میکردن. مقصد نهایی برای تعداد خیلی کمی که به انتهای مسیر میرسیدن، یک اردوگاه پناهندگان در نزدیکی رود فرات بود. در استان دیرالزور سوریه فعلی. اون موقع هنوز بخشی از قلمرو عثمانی میبود. حدود شصت هزار زن و کودک بسیار ضعیف، بسیار گرسنه که جون سالم به در برده بودند از این راهپیمایی بلند، در چادرهای اون اردوگاه زندگی میکردند. البته چه زندگیای؟ باز گرسنگی و بیماری و اینها اونجا هم ادامه داشت.
دولت عثمانی گفته بود گرفتن عکس از این برنامه جابهجایی غیرقانونیه. بحثشون این بود که نذارن تصاویر این کشتار به بقیه دنیا برسه؛ اما سربازهای آلمانی که متحد عثمانیها بودن، تو اون منطقه بودن، اونا تصاویر زیادی از این فاجعه گرفتن و بعد پنهانی اینها رو به خارج از قلمرو عثمانی فرستادن که این عکسها یکی از اسناد بزرگی هستند، دال بر وقوع اولین نسلکشی قرن بیستم یا به قولی هولوکاست ارامنه.در چند ده کیلومتری کشور ما ایران.
از خوی تا شهر وان ترکیه دو ساعت با ماشین راهه. انقدر ما نزدیکیم به این فاجعه. واقعا جزئیات تکان دهندهای داره این تصاویر و مدارکی که از این جنایت به جامونده. در فیلم آگت ۱۹۱۵، شاید نیم ساعتش راجع به این جزییات باشه که واقعا تشریح اون فجایع از توان من خارجه. فقط در یک کلام میشه گفت که یک فاجعه انسانی به تمام معنا بوده.
در مورد تعداد کشته شدهها گزارشها متفاوته؛ اما بیشتر منابع موافقند که اول قرن بیستم، حدود دو میلیون ارمنی در امپراتوری عثمانی زندگی میکردن. در سال ۱۹۲۲ وقتی که نسلکشی تقریبا به پایان رسیده بود، فقط ۳۸۸ هزار ارمنی در امپراتوری عثمانی باقی مانده بودند؛ اما جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ شروع شد.
در سال ۱۹۱۸، چهار سال بعدش ترکیه و آلمان جنگ جهانی اول را باختند و سربازان متحدین وارد استانبول شدن. ترکان جوان هم با این باخت و افتضاحی که برای کشور به بار آورده بودند، از قدرت کنار گذاشته شدند. بعد از جمال پاشا و انور پاشا و از همه مهمتر طلعت پاشا که رئیس دولت بود، به طور پنهانی و با کمک آلمانیا اینا سوار یک کشتی نظامی آلمانی شدن و به آلمان فرار کردن. قراری که بین سیاستمدارهای داخل عثمانی و همینطور آلمانیها بوده، این بوده که اینا رو به دلیل نسلکشی تحت پیگرد قرار ندن.
خلاصه اینا با خانوادههاشون با اسامی جعلی داشتن در آلمان زندگی آرومی میکردن. بعد گروهی از ملیگراهای ارمنی یه طرحی به اسم نمسیس درست میکنن. میفتن دنبال عاملان کشتار ارامنه. شناساییشون میکنن. کجا الان هستن هر کدومشون؟ و ازشون انتقام میگیرن. در مارچ ۱۹۲۱ یعنی ۳ سال بعد از پایان جنگ، طلعت پاشا در برلین «Berlin» هدف گلوله یک جوان ارمنی به اسم سوقومون تهلیریان قرار میگیره.
تهلیریان بعد از اینکه شلیک میکنه به طلعت پاشا، همونجا تو محل قتل میمونه و خودش تحویل پلیس میده و میگه آره. من این آدمو کشتم. اما من قاتل نیستم. بعد از اون بود که توجه دنیا به این کشتاری که در ارمنستان اتفاق افتاده بود جلب میشه. چون در زمان وقوعش، دنیا درگیر جنگ جهانی اول بود. بعدا که حاکمهای عثمانی اجازه نمیدادند که خبری به بیرون عثمانی درز بکنه. الان دیگه اما وضعیت متفاوت بود. در دادگاه هم با اون جوی که به وجود اومده بود، تهلیریان تبرئه میشه و آزاد میشه.
بازماندههای هالوکاست ارمنیها خب تعداد زیادی زن و کودک بودند که شرایط خوبی نداشتن و مدام در خطر این بودن که از این بچهها به عنوان برده برای کار یا به عنوان برده جنسی ازشون استفاده بشه. برای همینم تلاشهایی برای انتقال این بچهها به نقاط دیگه دنیا صورت گرفت. مثلا یه نیکوکاری اومد، هشت هزار کودک ارمنی رو به لبنان منتقل کردن. البته خیلی از بچهها هم بودن که به خانوادههای ترک و کرد داده شدند و کلا زبان فرهنگشون عوض شد. دینشون عوض شد و الان دیگه به عنوان ارمنی شناخته نمیشن.
خب. اما ارمنیان که اون منطقه بزرگ ارمنستان غربی رو عمدتا تخلیه کرده بودند و خونههاشون، زمیناشون اینا مونده بود اونجا و بعد به مرور اقوام دیگه عثمانی عمدتا ترکها، اومدن و صاحب اون زمینها و خانههای ارمنیان شدن و کلا بافت جمعیتی اون منطقه آناتولی شرقی، تبدیل شد به یک بافت ترک.
اما دو سال بعد از پایان جنگ بود که در ارمنستان شرقی، اون ارمنستانی که در دست روسها بود، اونها میان بالاخره اعلام استقلال میکنن و جمهوری دموکراتیک ارمنستان رو ایجاد میکنن.
البته تنها دو سال اینها مستقل بودن و بعد اون، ارمنستان دوباره ضمیمه روسیه بلشویکی میشه و جزئی از اتحاد جماهیر شوروی بوده و هفتاد سال بعدش، بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ارمنستان دوباره اعلام استقلال کرد و یک سال بعدشم ترکیه، ارمنستان رو به رسمیت شناخت.
از اون موقع تا الان هم دولت ترکیه، منکر وقوع نسلکشی بوده. حرف از نسلکشی نمیزنن. میگن ما جابهجاشون کردیم که یه اقدام ضروری جنگی بوده. من اینجا به طور خلاصه بعضی از استدلالهای ترکها رو میگم که خب اینا حرفایی هستش که در مستند درد مشترک، ساخته شبکه الجزیره گفته شده. یکی اینکه ترکها میگن که ارمنیان طرف دشمن ما بودن و برای امنیت ملی عثمانی یک خطر بزرگ بودن و میگن ما چارهای نداشتیم جز اینکه اینا رو از اون منطقه تخلیه کنیم. اما نمیگن خب چرا اینا رو نبردین به یه جای نزدیکتر؟
حرف دیگهای که میزنن اینه که در قانون تکچیر یا جابهجایی، حرف از ارمنیان نشده. میگن که در قانون گفته شده که ژنرالهای ارتش عثمانی باید شهروندانی که در مناطق جنگی زندگی میکنند رو جابهجا کنند. پس شامل مسلمونا هم میشده. ما قصدمون فقط ارمنیان نبوده.
در مقابل هم یه عده میگن که خب شما کردها رو هم مثلا جابهجا کردید که کلا منطقه یک دست در اختیار ترکها باشه.
دیگه این که میگن آمار تلفات عثمانی، در زمان جنگ جهانی اول پنج میلیون نفره. یعنی یک چهارم جمعیت عثمانی، میگن که در جنگ جهانی اول کشته شدن و اصلا در کل کشور آمار مرگ و میر خیلی بالا بوده و میگن که این آمار ۱/۵ میلیون نفری تلفات رو هم که ارمنیان اعلام میکنن، این رو هم ما قبول نداریم. به آمار ما نمیخونن و این قاعدتا باید حدود ۳۰۰ هزار نفر باشه.
بعدم حرف اصلی مقامات فعلی ترکیه اینه که این جنایات رو بعضی از مدیران و حکومت وقت انجام دادن. شرایط خاص جنگی بوده. قصورهای هم ناخواسته صورت گرفته. اما این جنایت سیستماتیک نبوده و این هم میگن که چندین سال بعد از این به قول خودشون جابهجایی هم صدها دادگاه تشکیل شده. در ترکیه و صدها مدیر دولتی که مرتبط با موضوع بودن، به خاطر همین مسائله دادگاهی شدن و خیلیاشونم به اعدام محکوم شدن.
این حرفایی هستش که ترکها میزنن. اسم این مستندی که الجزیره ساخته است «درد مشترک» یعنی هم ارمنیها در کشیدن و هم ترکا. بله. البته خب هر دو طرف تلفات داشتید. اما کی در این کشور در اون زمان قدرت در دستش بوده؟ کی مسئول کشتارها بوده؟ کی مسئول به قول شما جابهجاییها بوده؟ نمیشه گفت چون ما خودمون هم در جنگ جهانی اول تلفات داشتیم، پس ما هم به اندازه ارمنیها رنج کشیدیم.
و نکته دیگهای که در این مستند ساخت الجزیره به چشمم اومد، این بودش که در این مستند اصلا حرفی از پانترکیسم «Pan-Turkism» و سیاست ترکیسازی که یکی از ارکان سیاست ترکان جوان بوده، اشارهای بهش نشده.
من گفتگویی داشتم با دکتر عباس پناهی. پژوهشگر تاریخ معاصر ایران. از ایشون خواستم که در مورد نسلکشی ارامنه توضیحاتی رو بده. عباس پناهی دکترای تاریخ داره و دانشیار دانشگاه گیلان هست. توضیحاتش رو بشنوید.
«در عثمانی انقلابی شد که ترکهای جوان قدرت به دست گرفتن. به این نتیجه رسید که اساسا باید سیاست پان ترکیسمی رو ایجاد کنه. یعنی اینکه آناتولی و بخشی از اروپا که در اختیارشون بود و از سایر اقوام نظیر ارمنیها، کردها، بلغارها، یونانیها باید تصفیه بشه.
بنابراین بین سالهای ۱۹۱۵ تا ،۱۹۲۳ یک سیاست پاکسازی عمومی ایجاد شد. نه صرفا در برابر ارامنه؛ بلکه سایر اقوامی که کوچکتر بودن. یعنی کمتر از ارامنه بودن. یه نکته بسیار مهم این که امروز شما اگر دقت بفرمایید در نقشه سیاسی ترکیه، آناتولی شرقی در حقیقت ارمنستان غربیه.
ارمنستانی که امروزه ما در نقشه سیاسی میبینیم، ارمنستان شرقیه. بنابراین بخش اعظم جمعیت این ارمنستان غربی، ارامنه بودند، حدود ۱ تا ۱/۵ میلیون نفر از اینها بوده؛ اما نه اینکه دیگر اقوام کشته نشدن. مثل عربها، کردها و دیگر اقوام. اما در ظاهر اونها موفق شدند. یعنی بخش زیادی از جمعیت آناتولی شرقی رو از بین ببرن و یکدستسازی جمعیتی رو در پیش بگیرن.
ما امروز اگر دقت کنیم، گام دوم سیاست پان ترکیسم رو اردوغان که در حقیقت خودش رو به نوعی سلطان عبدالحمید و سلطان عثمانیها در پیش گرفته. همان سیاست است. هرچند امروزه به دلیل گسترش ارتباطات و امکانات و حمایتی که غرب داره، اینها نمیتوانند به صورت ظاهر به اون کشتار دست پیدا کنند.
اما در حقیقت امروزه پان ترکیسمها در رویای همون احیای امپراتوری عثمانی ترکستان و دستیابی منطقه قفقاز و مسائله قرهباغ، در ادامه همون سیاستی بوده که ترکهای جوان انجام دادند. نتیجه این کشتار این شد که ارمنستان بخش زیادی از جمعیت خودش رو از دست داد و ارامنه بیش از گذشته آواره کشورهای مختلفی برای مهاجرت، بخش زیادیشون به فرانسه رفتند. آمریکا رفتن. به ایران مهاجرت کردند. ایران یکی از تکیهگاهترین میزبانهای ارامنه در طول تاریخ بوده.» ممنونم از دوست خوبم دکتر عباس پناهی عزیز.
اما مستند دیگهای رو هم من دیدم به اسم «به یاد کشتار ارامنه» که اون رو بیبیسی ساخته. دو روزنامهنگار که هر دو نواده بازماندگان این نسلکشی ارامنه هستند، میرن به منطقهای که الان بهش میگن آناتولی شرقی. همون منطقهای که یک روزی بهش میگفتن ارمنستان غربی. میرن دنبال ریشههاشون و ببینن الان در اونجا آیا ردی نشانی از ارمنیها میبینن یا نه؟ این مستند هم جالب بود. از این بابت که الان رو نشون میداد که کلا قوم ارمنی که سه هزار سال در اونجا ساکن بودند و اصلا چند صد سال قبل از ترکها، در اون منطقه سکونت داشتن، الان دیگه صد سالی هستش که از اونجا رفتن. انگار هیچ ارمنی قبلا اونجا زندگی نمیکرده.
در مستند با چند استاد دانشگاه ترکیه صحبت میشه. یکی از اونا میگه که بله. در جمهوری ترکیه، تلاش به این بوده که همه ما قومیتها رو بیان متحد بکنن و همه بشیم ملت ترک. خبرنگار میپرسه به نظر شما نسلکشی نبوده؟ میگه قطعا نبوده. این یه جابهجایی بوده. تکیه بوده. نسلکشی نبوده.
بعد با یه استاد دانشگاه دیگه، میرن بقایای یک صومعه رو که در کوههای اطراف شهر وان مونده رو ببینن. میرن میبینن بله. یه ساختمون داغونی هستش. روی آجراشم خطوط و نشانههای ارمنی هست. اما وارد میشن. میبینن یک اصطبله و توش گاو و الاغ و اینا نگهداری میشه. بعد یه روستایی بوده که حیووناش اونجا بودن. از او میپرسن در مورد این ساختمون.
اون میگه که آره، بعد از جنگ جهانی اول، وقتی پدربزرگم اومد به این روستا، اینجا رو گرفت و ما هم ازش به عنوان اصطبل استفاده میکنیم. اون نقطه بخشی از یک صومعه بزرگ بوده که اون صومعه در قرن چهارم میلادی ساخته شده بوده. یعنی ۱۶۰۰ سال پیش. یک کلیسای مهم و معروفی بوده در دنیای مسیحیت؛ اما در سال ۱۹۱۵ آتیش زدنش و بیشتر سنگهاش رو بردن. الان یه ویرانه آجری ازش مونده.
باز دوباره با یک استاد دانشگاه دیگهای مصاحبه میکنن تو این مستند. میگه که اساسا جمهوری ترکیه بر پایه پاکسازی قومی بنا شده. اون موقع خواستن یک هویت یکسان برای همه ما درست بکنن و این مناطق ارمنی نشین ۲/۵۰۰ کلیسای ارمنی بوده. ۴۵۰ صومعه ارمنی بوده. بیش از ۲ هزار مدرسه ارمنی بوده. همه اینا از بین رفتن و همشم پنهان کاری شده و در مورد ارمنیان و اینکه ما چیکارشون کردیم در مدارس ما صحبتی ازشون نشده؛ اما تو این سالهای اخیر میگه که این پنهان کاریها داره کم کم از بین میره و مردم ترکیه کنجکاون بدونن چه اتفاقی افتاده.
میبینید؟ این که میگیم ترکیه مخالف این که این فاجعه ر ونسلکشی به نامه هم در مورد تمام مردم ترکیه الزاما صادق نیست. خب. این بود برداشت من از این سه مستند. آگت ۱۹۱۵، درد مشترک و به یاد کشتار ارامنه.
موضوع این اپیزود، یه مسائله حساسیت برانگیزی هستش. هر دوی این کشورها یعنی ترکیه و ارمنستان از همسایگان خوب ایران هستن. کشور ما همین الانم تنهاست و ما دوستان زیادی در دنیا نداریم و اتفاقا هر دوی این کشورها که طرفین این ماجرا هستند هم از دوستان خوب ما ایرانیان هستن ملت. ایران و ملت ترکیه شاید شبیهترینها به هم باشن. از اون طرف ارمنیها هم همینطور. علاقه زیادی بین ایرانیها و ارمنیها وجود داره.
در نتیجه هدف اصلا این نیست که صحبتامون بهونهای بشه برای اینکه خدایی نکرده بین ما با یکی از این دو همسایه خوبمون نفرت یا جو منفی ایجاد بکنیم.
من قبلا یک بازدیدی داشتم از اردوگاه آشویتس «Auschwitz » در لهستان. حتما میدونید که اونجا یکی از بزرگترین اردوگاههایی بوده که در جریان جنگ جهانی دوم، در اون واقعه هالوکاست یهودیان اتفاق افتاده. اون بازدید، درسهای خیلی زیادی برای من داشت که من دو نکته از اون بازدیدمو الان بهش اشاره کنم چون بی ارتباط نیست به حرفم.
یکی اینکه در داخل کمپ، روی تابلوهای راهنما وقتی که توضیحاتی نوشته بود راجع به اون دوره، هیچوقت صحبت از آلمانیها نمیشه. نگفتم مثلا آقا این کورههای آدم سوزی رو میبینید؟ آلمانیها اومدن یهودیها رو به اینجا فرستادن یا آلمانیها اومدن این کارو کردن. نه. تو اون توضیحات روی تابلوها همش گفتن نازیها. یعنی اون جنایتکارا تمام مردم آلمان نبودن. این جنایت کارایی که این کارو کردن، اعضای یک حزبی بودن در آلمان و الان دیگه نیستن.
چرا این کار کردن؟ چون اینا که نمیتونن کشوراشون جمع کنن ببرن یه جای دیگهای بنا بذارن. آلمان و لهستان تا ابد قراره که همسایه هم باشن. بله، یه تاریخ پرتنشی بینشون اتفاق افتاده. بعدشم آلمان عذرخواهی کرده و داره تلاش میکنه که یه همچین فاجعهای تکرار نشه.
در اپیزود هشتم گفتیم دیگه؟ در مدارس آلمان دارن چیکار میکنن؟ عوضش لهستان نمیخواد همسایه قدرتمند و ثروتمند خودش رو از خودش ناراحت بکنه. چون اینا هر دوشون به همدیگه نیاز دارن. هر دو طرفشون دارن تلاش میکنن که اون تاریخ رو پشت سر بذارن و چه بسا الانم پشت سر گذاشتن.
نکته دیگه اینکه بیشتر کشورهای اروپایی دانشآموزای دبیرستانیشون رو برای بازدید به آشویتس میفرستن. در حین بازدید هم گروههای نوجوون رو میدیدم که از کشورهای دیگه اومده بودن. اردوی دانش آموزی که آشویتس رو ببینن و بعدم با تاریخ آشنا بشن و بدونن که اگه یه شرایطی مهیا بشه، انسانها چقدر راحت میتونن دست به یه جنایتهای بزرگی بزنن.
امیدوارم که هر دوی این نکاتی که گفتم، در منطقه ما هم اتفاق بیفته. طرف مقصر هر فاجعهای، مسئولیتش رو بپذیره و عذرخواهی کنه. بعد طرفین تلاش کنن که جلوی تکرار رو بگیرن. کدورتها رو کنار بذارن. دوستی جای خودش رو بگیره. احترام جای خودش رو بگیره و در نهایت اینکه آگاهی عمومی بالا باشه. تاریخمون رو خوب بشناسیم. در مدارس راجع به اشتباهات تاریخیمون حرف بزنیم و در موردشون کتاب و فیلم داشته باشیم و بدونیم که فاجعه میتونه حتی بین دو ملت و دو کشوری که اشتراکات خیلی زیادی هم با هم دارند اتفاق بیفته. همین.
قبل از خداحافظی، بگم که قطعات موسیقی که در این اپیزود استفاده شده، قطعات قفقازی و عمدتا ارمنی بودند که با ساز ارمنی دودوک نواخته شدن. ممنون که این اپیزود هم با من بودید. تا اپیزود بعدی و فیلم مستند بعدی خدانگهدار.
بقیه قسمتهای پادکست داکس را میتونید از طریق CastBox هم گوش بدید:
مطلبی دیگر از این انتشارات
اپیزود نوزدهم: مرزهای خطرناک، سفری در دو سوی مرز هند و پاکستان
مطلبی دیگر از این انتشارات
اپیزود بیست و چهارم: نابودی یک ملت، تراژدی عراق
مطلبی دیگر از این انتشارات
اپیزود دوازدهم: نبرد پیش رو با چین