شقایق‌های وحشی

بعد دیدار تو چشمم نه دگر تشنه‌ی نور
و نه باکی‌ست مرا از شب کوری دیگر
دیده را راه سیه با رخ مه روشن شد
رسَدَم از برِ فانوس چه نوری دیگر؟

کاش می‌توانستم تو را به نمایش شقایق‌های وحشی ببرم،
و باد را به کارگردانی موهایت دعوت کنم،
و تماشا کنم آن‌گاه که طبیعت
خود را برای پرستیدنت فراموش می‌کند.
و کاش می‌شد چشم‌ها را فریاد زد؛
که آسمان اگر صدای مرا می‌شنید، خم می‌شد.
بیا. صد بار از آن درخت ممنوعه سیب بچین و ببین
که بهشت دست نمی‌کشد از تو.
تو که از نور برخاسته‌ای،‌ بیا و غرور ماه را بشکن
و تکه‌هایش را پشت کوه بریز،
تا صبح برسد.


یه رنگین‌کمون توی جاده بود:)
یه رنگین‌کمون توی جاده بود:)