قسم به قلم و آنچه می‌نگارد.

قسم به قلم و آنچه می‌نگارد.

و قسم به تو که نمی‌دانم کیستی.

بیا و جوهر خودکار را در جام بریز، تا مست شوم؛

تا از دستانم، و از چشمانم، و از رگ‌هایم

واژه سرازیر شود.

سکوت می‌شنوم، سکوت می‌بینم، سکوت لمس می‌کنم؛

و سکوت

سخت از فریاد شعر می‌ترسد.

پس جام را لبالب پر کن،

گرچه تسخیر خواهم شد.

بیاور آن جوهر زهرآگین را

تا خلوص سپید کاغذ

با خشم آبی‌رنگ من بمیرد.

قسم به قلم و آنچه می‌نگارد؛

و قسم به خشمِ آنکه می‌نگارد.



این برداشت من بود از تمام شب‌هایی که بیدار می‌نشینم، دفتر رو باز می‌کنم، اما صفحه‌ها خالی باقی می‌مونن...
«قسم به قلم و آنچه می‌نگارد.» یکی از قشنگ‌ترین جمله‌هایی بود که توی قرآن دیدم. یه رمز و راز خاصی توش نهفته‌س. می‌خواستم توی یه نوشته ازش استفاده کنم، اما فکر نمی‌کردم نوشته‌م این شکلی بشه... یه خورده زیادی تاریک شد.