رنگ آبی آسمون برای پر کردن جوهر خودکار بیک؛
ما همه بشقاب های چینی هستیم.
مامان،تو من را رها کردی! حالا بین این جامعه ی شلوغ،گیج کننده و سرسام آور گیر افتاده ام و هیچ راهنمایی ندارم تا من را هدایت کند. مردم میگویند تو بیشتر از اینکه به من کمک کنی،من را به درون چاله ها و سختی ها میراندی،تصمیم های غلط را به من نشان میدادی و به خاطر غرور و تکبر بی پایانی که توی وجودت ریشه کرده بود،کاری میکردی من مثل گیاهی ضعیف به بار بیایم که با لحظه ای تنها بودن خشک و نابود شود.اما حداقلش،آن موقع ها مثل الان راکد نبودم،حالا که اینقدر کیش و مات شده ام و وسط این دنیای بزرگ ایستاده ام،به این فکر میکنم که آیا تصمیم های غلط بهتر از این نیست که هیچ کار نکنی و هیچ چیز ندانی و مثل قطره آبی بی هدف از آسمان فرو بریزی و تنها بخار شوی؟
(این یه تیکه از همون ایده ی قبلیه که توی پست قبلی در موردش توضیح دادم! بخونش.)
تا به حال به بافت بشقاب چینی های شکسته دقت کردید؟منظورم اون هاییه که بافت ترک و شکستگی دارن و بی نهایت زیبان.بعضی وقتا حتی وقتی توی نور نگاهشون کنی،برق میزنن و به نظر اکلیلی میرسن.بافت عجیبی دارن،ترک های نازک و همرنگ که اگه وارد دل و روح بشقاب چینی نشی و با دقت نگاهش نکنی،متوجهشون نمیشی،اما وقتی متوجه این بافت بشی دیگه هیچ بشقاب چینی ای به اندازه اونها به چشمت زیبا نمیاد.
ما همه بشقاب های چینی هستیم. با بافتی ترک خورده از درد هایی که در طول زمان متحمل شدیم،سختی هایی که کشیدیم و آدم هایی که هر چقدر سفت تر نگهشون داشتیم،درست مثل یه ماهی،سریع تر ازمون دور شدن.بافتی از ترک های بی پایان و محو که در نگاه اول از چشم همه پنهونن،ولی هر چقدر که به ما نزدیک تر بشن،بیشتر متوجه این ترک ها میشن.به نظرم هیچ آدمی توی این دنیا وجود نداره که ترک نخورده باشه.حتی نوزادی که تازه به دنیا اومده،ترک طولانی و دردناکی به خاطر دور شدن از شکم امن و نرم مادرش رو روی قلبش حمل میکنه.وقتی بزرگ تر میشه،با هر زمین خوردن و هر بار دوری از مادرش،ترک های سطحی دیگه ای رو تجربه میکنه که به مرور زمان از روی حافظه و قلبش پاک میشن.وقتی برای اولین بار از دوچرخه میوفته،همزمان با زانوش،قلبش ترک موقتی برمیداره که به مرور زمان فقط رد محو اون ترک باقی میمونه،اون رد محو دلیلیه که دفعه بعد، اون بچه میترسه که دوباره سوار دوچرخه بشه.دعوای پدر و مادر،از دست دادن اولین دوست،گم کردن مداد موردعلاقه،و چیز های بزرگ تر مثل تصادف،از دست دادن خانواده،شکست تحصیلی یا کاری یا عشقی،همه این ها تبدیل به ترک میشن و ما رو میسازن،یه بشقاب چینی زیبا با بافت ترک خورده و اکلیلی،با رنگ های متفاوت و لبخند های درخشان.
مهم اینجاست که نزاریم هیچ ترکی باعث بشه از هم فرو بپاشیم و تکه تکه بشیم و بشکنیم.مهم اینجاست که نزاریم هیچ ترکی اونقدر گسترش پیدا کنه که تمام وجود مارو پر کنه و باعث بشه در اثر چند ضربه ی سطحی کاملا نابود بشیم.امسال توی درس شیمی راجع به ویژگی های سختی و سفتی توی مواد خوندم،سختی یعنی مقاومت در برابر ایجاد ترک و سفتی یعنی مقاومت در برابر گسترش ترک،که توی موادی مثل شیشه وجود داره.هر چقدر سخت باشیم،باز هم ترک برمیداریم،اما اگر تا میتونیم سفت نباشیم،خیلی زود نابود میشیم.
زیبایی بشقاب های چینی،بافت ترک خورده شونه.هیچ انسانی تا وقتی درد نکشد،زیبا نخواهد شد.زیاد بودن ترک ها فقط شمارو زیباتر میکنه،نه غیرقابل استفاده.رنگ خاص خودتون رو داشته باشید،از ترک های زیبای زندگیتون خجالت نکشید،بدرخشید و زیر آفتاب باشید و لبخند بزنید،ما همه بشقاب های چینی هستیم،با بافتی شکسته مملو از نور و طراوت.
مطلبی دیگر از این انتشارات
روحِ شب
مطلبی دیگر از این انتشارات
به دَرَک، بیا بنویسیم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
ترس_ از مامانِ پوپک (۲)