به تماشای من تویی. شهرساز، تحیلگر داده، عاشق سفال و گیاهان
خلاقیت در یادگیری مهارتی که دوست داری
مهارتی جذاب و خواستنی میشود که با ذوق و سلیقه خاصی آن به زندگی دعوت کنیم. مثل یک گل بگذاریم کنار اتاق و از بودنش لذت ببریم. وقتی برای مهارت جایی در نظر بگیریم و کاربردش را حس کنیم، آن مهارت هم به مرور زمان جای خودش را پیدا میکند و میشود بخشی از ما. انگلیسی نمونه خوب همین مهارتهاست که در طول زمان شکل میگیرد. در این مطلب برایتان داستان یکی از بچهها را تعریف میکنم: داستان محسن میتواند داستان تو هم باشد.
خانواده محسن اینا
محسن تقریبا همسن خودم است، حدودا سی ساله. خانوادهای نقلی با دختری شیرین و ملوسی دارد. تولید محتوا کار میکند و امیدوارم در آینده پروژههای تولید محتوای بینالمللی بگیرد. اما فعلا باید اهداف ریزتر و دمدستیتر داشت. اهداف سادهتر که همین حالا حس خوب (Instant gratification) بدهند.
محسن همین جوری به یک هدف خلاقانه برای زبان رسیده؛ با دختر فندقیاش انیمشن میبینند. ترم اول که با هم کلاس داشتیم، ده دوازده بار پاندای کانگفوکار (Kang Fu Panda) را دید! همه ما را کچل کرد از بس از پاندا مثال آورد اما دستبردار نبود. اول دخترش یک سری عبارتها را حفظ شد و به مامان بابا به انگلیسی میگفت.
- Not now.
- It is you.
- Tell me more.
- Daddy, close the door.
خوشبختانه انیمشنها فحش ندارند. زبان نسبتا روان و جذابی دارند. دقیقا باب کار بچهها!
بچهها کلمات را میبلعند، رفتارها و شخصیتها را هم!
یادگیری سریعتر بچهها تعجبی ندارد! ذهن باز و تروتازهتری دارند؛ بچهها فضای خالی ذهنشان راحتتر مطالب را جذب میکند. مهمتر از آن بچهها نسبت به اصطلاحات و تلفظها گارد ندارند. همان جور که میشنوند حرف میزنند. ما آدم بزرگها یک چیزی از این طرف آن طرف شنیدهایم، پسزمینهای داریم یا صرفا از روی کلمه میخوانیم. در صورتی که تلفظ درست هیچ دخلی به املای کلمه ندارد!
ابتکار محسن استفاده از شخصیت کانگفو پاندا برای تربیت بچه دو سال و نیمه است. مثلا وقتی مهناز بهانه الکی میگیرد میگویند: «ببین چقدر پاندا خوش اخلاقه؛ میخنده. دوست داره.» یا وقتی پشت در بسته گریه میکند «پاندا گریه نکرد. تلاشش رو کرد تا از در رد شه.» ابتکار هوشمندانه و ظریف زدهاند.
پاندا: انیمشن درجه یک!
این انیمشنها مو لای درزشان نمیرود. بسیار حسابشده و دقیقند. تکه تکهاش پیامهای اخلاقی ماندگاری دارند. مثلا پاندای دستپاچلفتی پر از روحیه و امید است، از تلاش دست نکشیده، تلاش پو برای یاد گرفتن کانگفو بینظیر است.
البته پاندا همه داستان نیست. تو میتوانی خودت را جای هر کسی که میخوای بگذاری. مثلا دمدراز (Tie Long)، مستر شیفو، ببری، هوگوی خردمند یا هر کس دیگری. مجموعهای متنوعی از شخصیتها ما را به دنیای شرقی میبرند.
داستان درونمایه شرقی دارد. برمبنای اعتماد، باور، اراده، پشتکار، نظم و ارزشهای والاست. پس طبیعی است والدینی که به آموزش و تربیت بچهشان علاقه دارند کانگفو پاندا را دهها بار ببینند و سر صحنه برای بچه توضیح دهند.
انیمشن، مجموعه عبارتهای بدردبخور کاربردی
برگردیم به وضعیت محسن.
محسن و دخترش یک سری گفتگوها را حفظ کرداند. همین عبارتها کمی دستش را برای حرف زدن انگلیسی باز کرده؛ خیلی کم اما یک قدم مهم کوچولو به جلو بوده. مثل دیکشنری، محسن هم جای همه کلمات جدید را در انیمشن کانگفو میشناسد. قدرت شنیدن بهتری هم پیدا کرده.
تو چطوری زبان را به زندگیت دعوت کردی؟
کار محسن خلاقانه است چون زبان را به بچه و تربیت پیوند زده؛ این کار ارزش یادگیری زبان را ملموس و بیشتر کرد. حالا محسن یک جورِ خنک و نرمی همراه بچهاش دارد زبان یاد میگیرد. قشنگ نیست؟
ما هر کدام زندگی و شرایط خودمان را داریم. به زندگیت نگاه کن. ببین چطوری میتوانی یادگیری مهارتی که دوستداری را جذاب و خواستنی بکنی. دنبال حسهای لحظهای و سریع (Instant gratification) باش. مغز اینها را بهتر از همه درک میکند. اگر حالا لذت بردی، بیشتر انجام میدهی. حین رفتن مسیری هزار فرسنگی از زندگی لذت میبری. بیرودروایسی مسیر به خودی خود شیرین و لذتبخش نیست. این هنر ماست به آن معنا و حس ویژهای ببخشیم!
مطلبی دیگر از این انتشارات
دارم کمک میکنم انسان را به ماه بفرستیم
مطلبی دیگر از این انتشارات
ایران، بهترین مکان برای یادگیری زبان
مطلبی دیگر از این انتشارات
چند پیشنهاد برای بهتر شدن زبان