برنامه اختصاصی زبان انگلیسی: حق انتخاب یعنی حس تعلق!

برای یکی از بچه‌ها «برنامه زبان» می‌نوشتم که یاد مربی ورزشم در هلند افتادم. برنامه زبان این جوری است: هر هفته تعدادی فعالیت دارد. هر هفته دو روز به انگلیسی در مورد موضوعات حرف می‌زنیم تا معلوم شود مطالب چطور بوده‌اند. حالا ارتباطش با مربی ورزشم چه بود؟

نمونه یک صفحه برنامه زبانی - هفته‌ای دو بار هم با اسکایپ روند رشد را چک می‌کنم.
نمونه یک صفحه برنامه زبانی - هفته‌ای دو بار هم با اسکایپ روند رشد را چک می‌کنم.


حق انتخاب یعنی حس تعلق!

باشگاه ورزشی دانشگاه حدود۵۴ رشته ورزشی داشت. با یوگا، دوچرخه‌سواری (spinning) و زومبا شروع کردم و چند وقت بعد بدنسازی را اضافه کردم. روز اول یکی از مربی‌های باشگاه به سمتم آمد. هیکل آن‌چنان عضلانی و درشتی نداشت اما متناسب و قشنگ بود. در آستانه ۵۰ سالگی بود و خوش‌برخورد. با آرامش و لبخند یکی یکی حرکات دستگاه را برایم توضیح داد. بعد از هدفم برای ورزش پرسید. تبلت به دست برنامه را تنظیم می‌کرد. گاهی گزینه‌های مختلف را توضیح می‌داد و می‌پرسید: «خوب کدوم رو دوست داری؟» اول گفتم: «مگه به دوست داشتنه؟ باید برنامه رو اجرا کرد تا بدن شکل بگیره. من یه برنامه خوب می‌خوام!»

من در ایران با چند سری مربی کار کرده‌ام. همگی یکی دو سوال می‌پرسند، چند روز برنامه را می‌گذارند جلویت. والسلام. با این ذهنیت برایم عجیب بود که مربی هلندی‌ام تا حدودی دستم را باز می‌گذاشت. برایم توضیح داد: «اگه حس خوب داشته باشی خوب تمرین می‌کنی.» «ببین چی دوست داری. حس تو مهمه.» شبیه همین حرف‌ها را من از استاد و مربی‌های دیگر هم شنیده‌ام. این حرف‌ها از سبک آموزش هلندی می‌آید.

هر کس سبک خودش را دارد!
هر کس سبک خودش را دارد!


از آموزش زورکی تا آموزش منعطف

آموزش در ایرانی اجباری است. یک برنامه کلاسی می‌گذارند جلویت و والسلام. دوست داشتن و حس کردن برنامه درسی شوخی است. بخوان تا موفق شوی. هلند هم چارچوب سفت و سختی دارد اما یک جاهایی انعطاف‌پذیر است. دانش‌آموز و دانش‌جو یک جاهایی دستش باز است و برنامه انعطاف‌پذیر. مثل همین مربی ورزشم که به من یک جاهایی حق انتخاب می‌داد. در برنامه و تصمیم‌گیری مشارکتم می‌داد.

من هم ناخودآگاه به همین رویه فکر می‌کنم. برای رسیدن به یک برنامه جفت و جور، با زبان‌آموز تعامل می‌کنم تا روش خوب را پیدا کنیم. برنامه شخصی‌سازی شده (customized) نتیجه بهتری می‌دهد. هر کس حال و هوای خودش را دارد. مثلا دیروز به شاگردم می‌گفتم همسرش یک فرصت بالقوه است؛ حالا که زبان بلد است با او در مورد موضوعات حرف بزن و از او کمک بگیر. یا آن دیگری به سریال علاقمند است؛ اگر روش سریال دیدنش را اصلاح کند می‌شود هم فال و هم تماشا. یک تیر و دو نشان.

بهبود ذره ذره برنامه

در هفته دو بار (حدودا نیم ساعت) در مورد برنامه با زبان‌آموز حرف می‌زنم. از یافته‌هایش می‌گوید، حتی از چیزهایی که در متن نیست حرف می‌زند. یک جور ارزیابی (evaluation). این کار به مسیرش شکل می‌دهد.

یک جوری باید ایده‌های کتاب «اثر مرکب» یا «عادات اتمی» را در قالب «برنامه زبان» در زندگی گنجاند!

سخن آخر

نگاهم به برنامه‌های مشارکتی مثبت است. البته ترکیب نظرات و سلیقه‌های زبان آموز با روش‌های زبانی راحت نیست. خصوصا که متغیرهای دیگری مثل انگیزه، هدف و عادت دخیل باشند. می‌دانم آن چیز ایده‌آل و همه چیز تمام (perfect) از کار درنمی‌آید اما به نظرم همین ابتکارها گامی بزرگ به جلو هستند؛ به قول معروف:

آب دریا را اگر نتوان کشید .... هم به قدر تشنگی باید چشید