چه چشم‌اندازی برای یادگیری زبان داری؟

مغزما به طور ممتد و خستگی‌ناپذیر برای رسیدن به انتظارات ذهن ناخودآگاه ما کار می‌کند. پس اگر انتظارات و خواسته‌هایمان را به طور روشن و شفاف برایش شرح دهیم، ذهن هم مسیر را دقیق‌تر و بهتر تشخصی می‌دهد. باید بارها و بارها با ذهن‌جان نشست و دوستانه حرف زد. برایش شرح داد چه می‌خواهیم. تصویر آن چیزی را که می‌خواهیم به او نشان دهیم. ذهن تصاویر را خوب می‌فهمد.

چشم‌انداز (Vision) از دیدن می‌آید. چشم‌انداز باید اینقدر روشن و شفاف باشد، که ذهن ببینید و بپذیرد. سازوکارهای منطقی را هم در نظر داشته باشید. مثلا در تصوراتمان باید مشخص باشد که:

  • یادگیری زبان چه سودی دارد؟
  • چه نیازهای را برآورده کرده است؟
  • چه احساساتی را برآورده کرده است؟
  • چطور به پیشرفت شغلی ما کمک کرده است؟
  • چقدر در بهبود جایگاه اجتماعی ما ثمربخش بوده؟

تا می‌توانید به این سوالات بهتر جواب دهید و از هوله رفتن بپرهیزید. حواستان باشد ذهن خیلی زرنگ است! اگر یک جایی مبهم باشد، یا یک جایش بلنگد، ذهن هم شما را می‌پیجاند! بعد از مدتی دلسرد یا بی‌تفاوت می‌شود! هوله می‌رود و می‌روید دنبال کارهایی که برایتان مهم‌تر هستند. این قاعده کار است! برعکس، هرچقدر نیازتان ریشه‌دارتر باشد، بیشتر برایش می‌جنگید! آن وقت است که از آنجایی که فکرش را نمی‌کنید، زبان یاد می‌گیرید! در واقع نیاز به شما انگیزه می‌دهد برای هدف‌گذاری در یادگیری زبان!

می‌توانید با این جملات شروع کنید:

  • من در اینجایی که کار می‌کنم، گزارش‌های (انگلیسی) زیادی زیر دستم می‌آید. گاهی اصلا فرق بین انگلیسی و فارسی را نمی‌دانم! برای همین گاهی موقعیت‌های خنده‌داری پیش می‌آید! مثلا ...
  • دیروز که با همکار کره‌‌ای ام جولیا در شرکت حرف می‌زدم کار به اینجا رسید که ...
  • من روزی حداقل 4 مقاله (انگلیسی) می‌خوانم. این را برای پیشرفت کارم نیاز دارم و استادم هم ...
  • شاید باور نکنید تا روزی 20 ایمیل (به زبان انگلیسی) می‌زنم. اوایل خیلی سخت بود، زیرو برم زیاد دارد، اما حالا حرفه‌ام. ازین بابت به خودم افتخار می‌کنم. ...
  • تقریبا هفته‌ای یک رمان (انگلیسی) می‌خوانم. به لیست پرفروش‌ها نگاه می‌کنم و یکی‌شان را انتخاب می‌کنم. من واقعا در رمان چه فارسی چه انگلیسی محشرم! ...
  • در بین دوستانم همه را با جک‌هایم (به انگلیسی) می‌خندانم. از این کار نمی‌دانید چقدر لذت می‌برم. البته همه‌اش از خودم نیست، استندآپ کمدی زیاد می‌بینم. ...

تمام حالات بالا دال براین است که شما به آن زبان مسلط هستید و آن زبان لازمه زندگی‌تان است. دقت کنید فعل زمان حال انتخاب کنید! همین طور دقت کنید چه جور احساساتی در جملات بالا وجود دارد: لذت، افتخار، عالی بودن، پیشرفت، رقابت، رفاقت یا حتی خاطرت خنده‌دار!

برای حرف‌هایتان عکس بسازید، یا تصویر پیدا کنید. ذهن آن‌ها را بهتر می‌فهمد. عکس را یک جایی بگذارید لب دست، توی چشم (in a conspicuous place). هرچقدر بیشتر دیده شود، تاثیرش بیشتر است. مثلا بعضی روی دست‌شان تتو می‌کنند. بعضی روی آینه میز آرایش می‌چسبانند، یا آینه دستشویی!

این تتو علاوه بر این که زیباست، می‌گوید من یک جهانگردم! و جالب اینجاست که چقدر با جزئیات و دقیق تتو شده!
این تتو علاوه بر این که زیباست، می‌گوید من یک جهانگردم! و جالب اینجاست که چقدر با جزئیات و دقیق تتو شده!

قیمت تتوی بالا، اگر درست بگویم 50 یورو و در تایلند انجام شده بود. اما همین تتو زندگی فرد را زیرورو کرده بود. چشم‌انداز هم همین‌طور است. یک هزینه اولیه دارد، اما زندگی را زیرو رو می‌کند. البته چشم‌انداز همه چیز نیست، قطعا باید با هدف‌گذاری و عمل همراه باشد، اما مطمئن باشید نقطه شروع خوبی است. به قول آینشتاین:

"Imagination is more important than knowledge. For knowledge is limited, whereas imagination embraces the entire world, stimulating progress, giving birth to evolution."

اگر چشم‌اندازتان را ترسیم کرده‌اید، به سراغ هدف‌گذاری بروید. مطلب‌ش را چند روز پیش نوشتم :)