قسمت ۱۰ - ناوی که نامرئی شد

در اکتبر ۱۹۴۳ در نتیجه‌ی این تحقیقات، یک کشتی جنگی از نوع ناوشکن به همراه تمام خدمه‌ی آن، در حالی که در دریا بودند، ناپدید شدند. میدانی نامرئی‌کننده و کروی فاصله‌ای حدود ۱۰۰ یارد از هر سمت کشتی را پوشش میداد. هرکسی که داخل این محدوده بود می‌توانست خدمه‌ی کشتی را ببیند که گویا روی هوا قدم برمی‌داشتند، ولی برای افراد خارج از این میدان، هیچ چیزی جز شکل محو کشتی قابل مشاهده نبود.

بخشی از اولین نامه‌ی کارلوس میگل آلنده به موریس جساپ

سلام. به فیل‌کست خوش اومدید. من شیرین شاطرزاده هستم و به نمایندگی از تیم فیلکست قراره میزبان شما در این اپیزود باشم. فیل‌کست یه پادکست علمیه که البته قرار نیست شبیه پادکست‌های علمی دیگه باشه. قراره اینجا داستان‌های عجیبی بشنویم که ذهن‌مون رو قلقلک میده، و بعد با تابوندن نور علم روی داستان زوایای تاریک اون رو روشن کنیم.

اوضاعتون چطوره؟ هنوز توی تعطیلاتید یا دیگه برگشتید سر کار؟ امیدوارم اگه هنوز تعطیلید شنیدن این اپیزود تعطیلاتتون رو شیرین‌تر کنه و اگه هم سر کارید، گوش دادن بهش باعث بشه کمتر خسته بشید. این قسمت میشه بخش دوم از اپیزودهای نوروزی فیلکست و این بار هم رفتیم سراغ یه سوژه‌ی جالب و جنجالی که چند سالی خیلی سروصدا کرد و درباره‌ش هم کتاب نوشته شده و هم فیلم ساخته شده. توی اپیزود دوم یعنی برزخ گمشدگان هم یه اشاره‌ی ریزی به اسم این سوژه کردیم و گفتیم که چون مفصله براش یه اپیزود جدا در نظر میگیریم. دارم درباره‌ی آزمایش فیلادلفیا حرف میزنم. داستان یک ناو جنگی که طی یک آزمایش محرمانه‌ی ارتش آمریکا ناپدید و دوباره ظاهر میشه. آزمایشی که به نظر بعضی از مردم اونقدر محرمانه و مهم بوده که هنوز هم ازش حرفی زده نمیشه.

این اپیزود هم مثل اپیزود قبلی مهمون و کارشناس خارج از تیم فیلکست نداره و من خودم صفر تا صد داستان رو روایت می‌کنم. پس بریم و داستان ناو نامرئی رو باهم بشنویم. لازم به ذکره که من اسم این اپیزود رو از کتاب ناوی که نامرئی شد نوشته‌ی تری دیری الهام گرفتم که دوران نوجوونی خوندمش.

در دهه‌ی ۱۹۵۰، موریس جساپ در اوج موفقیت بود. یه یوفولوژیست بود که معروف‌ترین کتابش به اسم the case for the UFO رو تازه منتشر کرده بود و به خاطر همین کتاب هم یه شهرت نسبی به دست آورده بود. موریس جساپ به گفته‌ی خودش اخترشناسی و باستان‌شناسی خونده بود هرچند که مدرکی دال بر این که واقعا این رشته‌ها رو گذرونده باشه وجود نداره و احتمالا فقط یه باستان‌شناس تجربی بوده. به هر حال با انتشار کتابی که گفتم وضعیت جساپ نسبتا خوب شده بود. کتابش بین طرفدارهای یوفو کتاب محبوبی شد و حتی گفته میشه فون دانیکن کتاب ارابه‌ی خدایان رو تا حدودی با الهام از کتاب جساپ نوشته. خلاصه همه چیز به خوبی و خوشی پیش میرفت تا این که یک روز جساپ یک نامه دریافت کرد که از پنسیلوانیا ارسال شده بود. جساپ خب نویسنده بود و نامه گرفتن از طرفدارهاش براش چیز جدید و عجیبی نبود ولی این نامه فرق میکرد. نثر عجیب و دیوانه‌واری داشت. پر از غلط املایی بود، کلی حرف کپیتال داخلش بود که قاعدتا جاشون وسط جمله نبود،‌ ایراد نشانه‌گذاری داشت. از همه عجیب‌تر این که با چند رنگ جوهر مختلف نوشته شده بود، لحن نویسنده دائم وسطش تغییر میکرد و همین باعث میشد خوندنش سخت بشه. انگار که نویسنده‌ی نامه یا دیوانه بوده یا تحت فشار روانی شدید قرار داشته. اما هیچ کدوم از این توصیف‌ها به عجیبی محتوای نامه نبود. نویسنده در این نامه از امکان تولید پادگرانش و شناور کردن اجسام حرف زده بود. نامه با اسم کارلوس میگل آلنده امضا شده بود.

جساپ بعد از خوندن نامه خیلی تعجب میکنه ولی خیلی وقتی برای فکر کردن نداشته. وسط تور تبلیغات کتابش بوده و خیلی تلاش میکرده برای نوشتن کتاب‌ بعدیش و تحقیقاتش بودجه جذب کنه. ولی نویسنده نامه راحتش نمیذاره و چند وقت بعد، یک نامه‌ی دیگه ازش میرسه که از اولی هم عجیب‌تر بوده.

این نامه گرچه مشخصا توسط همون شخص قبلی نوشته شده بود و آدرس فرستنده هم در پنسیلوانیا بود، ولی روی برگه‌هایی نوشته شده بود که سربرگ یک هتل در تگزاس رو داشتن و نویسنده هم این بار خودش رو کارل ام آلن معرفی کرده بود. نویسنده از نظریه وحدت بزرگ اینشتین حرف زده بود. از اثر میدان مغناطیسی بر الکتریکی، و بالاخره، از نامرئی شدن. این شخص ادعا میکرد که در زمان جنگ جهانی دوم، یک پروژه سری در جریان بوده که در نتیجه اون یک کشتی جنگی غیب و بعد دوباره ظاهر شده. چیزی که در ادامه می‌شنوید رو من به نقل از کارل ام آلن میخونم. البته این ترجمه‌ی دقیق نامه نیست چون نثر خیلی بهم ریخته‌ای داشت من چند پاراگراف رو از نامه‌های دوم و سوم ترجمه آزاد کردم.

کشتی مورد نظر من در بندر فیلادلفیا ناپدید و دقایقی بعد در نیوپورت نیوز واقع در نورفولک دیده شد. سپس دوباره ناپدید شد و به مکان اولش در بندر فیلادلفیا بازگشت. به این اتفاق در یکی از روزنامه‌ها هم اشاره‌ای شده اما من نام این روزنامه را از یاد برده‌ام. آثار روحی این آزمایش روی خدمه‌ی کشتی به حدی مخرب بود که نیروی دریایی برای مواجهه با آن آمادگی نداشت و آزمایش‌های بعدی به کلی متوقف شد. نیمی از خدمه‌ی کشتی کاملا دیوانه شدند و نیمی دیگر نیازمند مراقبت‌های جدی هستند. یکی از مخرب‌ترین آثاری که افراد داخل میدان تجربه کردند، یخ‌زدگی است. آن‌ها منجمد می‌شوند و برای خارج شدن از این حالت، نیاز دارند تا شخصی خارج از میدان مغناطیسی آن‌ها را لمس کند. از بین بردن آثار انجماد ماه‌ها و گاهی سال‌ها طول می‌کشد و در این مدت، شخص در حالتی شبیه به کما به سر می‌برد. اگر به بندر فیلادلفیا سری بزنید هنوز هم ملوان‌هایی را خواهید دید که گویا دست بر شانه‌های شخصی نامرئی گذاشته‌اند و دور بدنشان هاله‌ای اعوجاج‌دار می‌درخشد. این ملوان‌ها از تجربه‌شان با عناوین متفاوتی از جمله سیل زدگی و خشک شدن یاد می‌کنند. سری به روزنامه‌های محلی فیلادلفیا بزنید و پاراگرافی کوتاه را در صفحه‌ی سوم یکی از روزنامه‌ها پیدا کنید که نزدیک به لبه‌ی صفحه نوشته شده است. تاریخ این روزنامه مربوط به بهار، پاییز یا زمستان ۱۹۴۴ تا ۴۶ است و داستان رفتار عجیب ملوان‌ها بعد از آزمایش را تعریف می‌کند. این ملوان‌ها برای آبجو خوردن به یک بار محلی رفتند و چنان وحشت عظیمی را در گارسون‌های بار به وجود آوردند که قابل توصیف نیست.

نامه‌های اصلی از چیزی که شنیدید هم عجیب‌تر بودن و جساپ هم متوجه این موضوع بود. احتمال زیادی وجود داشت که کارل ام آلن فقط یه کلاهبردار و شیاد باشه ولی در این صورت چرا اینقدر ارجاعات با جزئیات داخل نامه‌هاش زیاد بود اونم جزئیاتی که به راحتی میشد بررسیشون کرد، همین موضوع هم بود که باعث شد جساپ این بار جواب نامه رو بده و از نویسنده بخواد جزئیات و شواهد بیشتری در اختیارش قرار بده. ماه‌ها گذشت و جساپ دیگه ناامید شده بود. دیگه تقریبا مطمئن بود که کل موضوع فقط یک شوخی بوده تا این که بالاخره جوابی از کارل آلن دریافت کرد. آلن در این نامه گفت که به مدت شش ماه با این ملوان‌ها زندگی کرده و اونا تحت تاثیر سرم حقیقت و هیپنوتیزم به این حقایق اعتراف کردن. این نامه‌ی آخر آلن به قدری دور از ذهن بود که جساپ دیگه پیگیرش نشد. سرش به اندازه‌ی کافی برای بودجه گرفتن و برنامه‌های سخنرانیش شلوغ بود. ولی خبر نداشت که داستان، تازه برای اون شروع شده.

مدتی بعد در سال ۱۹۵۷ جساپ که کلا از فکر کارل آلن بیرون اومده بود، یک احضاریه از دفتر تحقیقات نیروی دریایی دریافت کرد. این دفتر بخشی از وزارت نیروی دریایی ایالات متحده‌ست و کارش رسیدگی به برنامه‌های علمی و تکنولوژی نیروی دریاییه. در واقع یه جورایی بخش تحقیق و توسعه‌ی این وزارتخونه محسوب میشه. جساپ رفت اونجا و از افسرهایی که منتظرش بودن پرسید چی شده؟ اونا هم یه کتاب گذاشتن جلوش و گفتن چند وقت پیش این کتاب با یه یادداشت «ایستر مبارک» برامون به شکل ناشناس ارسال شده. کتاب، همون کتاب معروف جساپ درباره‌ی یوفوها بود. جساپ گفت خب درسته کتاب نوشته‌ی منه ولی چه ربطی به من داره؟ بهش گفتن کتاب رو باز کن.

کل کتاب پر از حاشیه‌نویسی بود. با جوهرهای آبی مختلف کمرنگ و پررنگ، نگارش بی‌دقت و نشانه‌گذاری غلط. این حاشیه‌نویسی‌ها شبیه مکالمه بین سه نفر بود که درباره‌ی یوفوها و قدرتشون و این که چقدر جساپ بهشون نزدیک شده باهم حرف میزدن. جساپ همینطور کتاب رو ورق زد و حاشیه‌نویسی‌ها رو خوند تا به جایی رسید که خشکش زد. توی یک پاراگراف دستنویس، نویسنده به یک آزمایش محرمانه‌ی نیروی دریایی روی یک کشتی اشاره کرده بود. آزمایشی که در سال ۱۹۴۳ اتفاق افتاده بود. جساپ دیگه مطمئن بود که فرستنده این کتاب و نویسنده حاشیه‌نویسی‌ها، همون کارل آلن یا کارلوس میگل آلنده ست. دو افسری که اونجا بودن به نام‌های کاپیتان سیدنی شربای و فرمانده جرج هوور به نظر به این کتاب و کارل آلن علاقمند میرسیدن. از جساپ چندتا سوال دیگه پرسیدن و بعد بهش گفتن که میتونه بره.

علاقمندی ONR به کارل آلن باعث شد که کنجکاوی جساپ یک بار دیگه برانگیخته بشه. از یکی از آشناهاش خواست که به پنسیلوانیا بره و دنبال آدرسی بگرده که نامه‌ها ازش ارسال شده بودن. همزمان هوور و شربای هم تحقیقاتی رو برای پیدا کردن آلن پیدا کردن. ولی در این آدرس، هیچ کارل آلن، کارلوس آلنده یا هیچ شخص مرتبط دیگه‌ای پیدا نشد.

اما جساپ بعد از این اتفاق‌ها مصمم شده بود که واقعیت ماجرا رو کشف کنه. نامه‌های آلن پر از اسامی و تاریخ بود که همینا به جساپ سرنخ میداد. آلن به شخصی به اسم پروفسور رنو اشاره کرده بود که روی یکی از نظریه‌های ناتمام اینشتین کار کرده بود. نظریه‌ای به اسم وحدت بزرگ که اینشتین هرگز نتونست اون رو به پایان برسونه. مطابق این نظریه‌ی ناتمام، نیروی گرانش و نیروی الکترومغناطیس گرچه در ظاهر باهم در تداخل بودن، می‌تونستن در حالتی خاص و تحت میدان‌های الکتریکی و مغناطیسی قوی با انرژی‌های بالا باهم ادغام بشن و نیرویی عظیم رو شکل بدن که خیلی از ناممکن‌ها رو برای بشر ممکن کنه. مثلا قدرت نامرئی شدن بهش بده یا بهش اجازه بده جسمی رو از یک مکان به مکان دیگه تلپورت کنه. آلن در نامه‌هاش ادعا کرده بود که پروفسور رنو موفق شده نظریه‌ی وحدت نیروهای اینشتین رو کامل کنه و در نتیجه، ناوی به اسم یو اس اس الدریج رو در اکتبر ۱۹۴۳ از بندر فیلادلفیا به بندری در نورفولک تلپورت کنه که ۴۵۰ کیلومتر از فیلادلفیا فاصله داشته. این آزمایش، تحت نام پروژه‌ی رنگین کمان انجام شده بوده ولی به خاطر مکان انجامش، به آزمایش فیلادلفیا مشهور میشه. اما آثار روانی این آزمایش روی خدمه‌ی کشتی همونطور که شنیدید به قدری مخرب بوده که ادامه‌ی پروژه رنگین کمان همونجا متوقف میشه.

نامه‌های آلن، جلسه‌ی پرسش و پاسخ با ONR و خبردار شدن از آزمایش فیلادلفیا تبدیل به نقطه‌ی عطف زندگی موریس جساپ میشه. جساپ مصر میشه که اطلاعات بیشتری درباره این آزمایش و پروژه رنگین کمان به دست بیاره اما هیچ چیز اونجوری که میخواد پیش نمیره. جساپ بعد از اون جلسه در سال ۱۹۵۷، دچار مشکل‌های فراوونی میشه. در ارتباطاتش با جامعه آکادمیک با مشکل مواجه میشه، دیگه نمیتونه از جایی برای تحقیقاتش بودجه بگیره. با این وجود تمام تلاشش رو میکنه که همچنان درباره‌ی یوفوها بنویسه و سخنرانی کنه. ولی وضعیت مالیش بد و بدتر میشه. در همین گیرودار، تصادف هم میکنه و این تصادف باعث میشه تا مدت‌ها مصدوم و نیازمند مراقبت باقی بمونه. سیر درمانش کند بوده و همین روحیه‌ش رو بیشتر خراب میکنه. سرانجام، در ۲۰ آپریل سال ۱۹۵۹، ماشین جساپ با جسد بیجونش پیدا میشه. شیشه‌های ماشین بالا کشیده شدن بودن و لوله‌ای از اگزوز به داخل ماشین کشیده شده بود. ماشین روشن بود و تنفس گاز‌های اگزوز باعث مرگ جساپ شده بود. مرگی که خودکشی اعلامش میکنن. موریس جساپ در ۵۶ سالگی میمیره بدون این که بتونه معمای آزمایش فیلادلفیا رو حل کنه. مرگ مشکوکی که به عقیده ی طرفدارانش خودکشی نبوده. یا حداقل خودکشی‌ای نبوده که جساپ بدون دخالت سایر افراد بهش دست زده باشه.

آیا جساپ اطلاعاتی درباره پروژه رنگین‌کمان داشت که باعث شد به اون شکل عجیب خودکشی کنه؟ آیا تصادفی که مدتی پیش از مرگش داشت عمدی بود؟ آیا دولت آمریکا باعث شده بود نتونه کار پیدا کنه و به همین دلیل رفته رفته به سمت افسردگی و خودکشی پیش رفت؟

امروز برای تمام این سوال‌ها جواب نسبتا منطقی وجود داره. ولی قبل از رسیدن به این جواب‌ها باید داستان آزمایش فیلادلفیا رو از زاویه‌ی دیگه‌ای ببینیم.

این آزمایش از اونجایی معروف شد که اولا اون دو افسر ONR یعنی شربای و هوور، یک نسخه ویرایش شده از کتاب جساپ رو منتشر کردن که هم نامه‌های آلن بهش ضمیمه شده بود هم یادداشت‌هایی که نوشته بود لابه‌لای متن کتاب اومده بود. از این نسخه از کتاب یه تیراژ محدودی میخوره و کلا ۱۰۰ و خرده‌ای جلد ازش چاپ میشه و همین برای افراد کنجکاو کافی بوده که سراغ این داستان برن. نکته دوم اینه که مرگ جساپ به نظر خیلیها مشکوک میاد و شروع میکنن به تحقیق درباره‌ی زندگیش و البته آزمایش فیلادلفیا. یکی از افرادی که درباره جساپ تحقیق میکنه چارلز برلیتز بوده. نویسنده‌ای که مهم‌ترین کتاب شبه علمی درباره مثلث برمودا رو نوشته و در اپیزود دوم یعنی برزخ گمشدگان معرفیش کردیم. برلیتز در سال ۱۹۷۹ همراه یک یوفولوژیست دیگه کتابی مینویسه به اسم the philadelphia experiment: project invisibility. این کتاب خیلی خیلی پرفروش میشه و توجه عموم رو به آزمایش فیلادلفیا جلب میکنه. این کتاب هم مثل سایر کتاب‌های برلیتز نثر خیلی هیجان‌انگیزی داره ولی اون داستانی که برلیتز و بعد از اون سایرین درباره آزمایش فیلادلفیا روایت میکنن، چند حفره خیلی مهم و بزرگ داره.

اولین حفره رو اگه بگم خنده‌تون میگیره: هیچ جای این کتاب‌ها اشاره نشده که اون ناوی که آزمایش روش انجام شده ناو یو اس اس الدریج بوده! مطلقا نه در نامه‌های آلن نه در حاشیه‌نویسی‌هاش نه در تحقیقات جساپ اسم این ناو نیومده. این که یو اس اس الدریج چجوری وارد داستان میشه واقعا نامشخصه و احتمالا فقط یکی از ناوهایی بوده که در سال‌های ۱۹۴۳ تا ۴۵ در بندر فیلادلفیا دیده میشده. حتی اسم پروژه رنگین کمان هم معلوم نیست دقیقا از کجا وارد داستان میشه. مورد دوم درباره اثر آزمایش روی ملوان‌هاست. آلن گفته بود که با این ملوان‌ها صحبت و زندگی کرده و روزنامه‌های محلی درباره‌شون خبر چاپ کردن اما باز هم به جز حرف‌های آلن هیچ شاهد دیگه‌ای برای این ادعا پیدا نمیشه.

مورد سوم، درباره نظریه وحدت بزرگ اینشتینه که آلن مدعی شده بود ارتش آمریکا بهش دست پیدا کرده و اجراییش کرده. توضیحات آلن، چارلز برلیتز و سایر نویسنده‌هایی که به این آزمایش باور دارن نشون میده که هیچ اطلاعاتی درباره‌ی این نظریه نداشتن. نظریه‌ی وحدت بزرگ در تلاشه تا معادله‌ای پیدا کنه که چهار نیروی بنیادی طبیعت یعنی گرانش، الکترومغناطیس، هسته‌ای قوی و هسته‌ای ضعیف رو کنار هم بشونه و میگه زمانی در ابتدای پیدایش جهان این چهار نیرو باهم یکی بودن. حالا به فرض محال چطور میتونیم دوباره این چهار نیرو رو به صورت عملی کنار هم بشونیم؟ زمانی که آزمایشی با انرژی بسیار بسیار بالا نزدیک به انرژی بیگ بنگ رو بتونیم انجام بدیم. این آزمایش نتیجه‌ش نامرئی شدن و تلپورت شدن یک جسم با ابعاد یک ناو جنگی نخواهد بود! همین مسئله‌ی ناو جنگی تلپورت شده هم وقتی بهش فکر میکنیم باگ‌های مهمی داره. فرض کنیم که کارل آلن خودش شاهد ناپدید شدن ناو بوده ولی از کجا میدونه که ناو دقیقا رفته به بندر نورفولک؟ اون زمان که اینترنت وجود نداشته که مثلا بخواد توییت کنه ببینه ایا کسی یه ناو جنگی بزرگ توی یکی از بندرهای آمریکا دیده یا نه.

و اما میرسیم به بزرگ‌ترین باگ داستان یعنی کارل مردیت آلن که برخلاف ادعای برلیتز توی کتابش مبنی بر پیدا نشدن آدرسش، الان صفحه‌ی ویکیپدیاش جلوی من بازه. کارل آلن سال ۱۹۲۵ در پنسیلوانیا متولد میشه. ذهن خیلی خلاقی داشته و استعداد و علاقه‌ی عجیبی داشته که مردم رو سر کار بذاره. در دهه‌ی ۱۹۴۰ کارل آلن به نیروی دریایی میپیونده و چند سالی روی ناو اس اس اندرو فوروست کار میکرده. در طول زندگیش چندین اسم مستعار به جز کارلوس میگل آلنده داشته از جمله کارل مردیت اینشتین! کارل آلن در سال ۱۹۶۹ یه مصاحبه‌ای انجام میده و اونجا اعتراف میکنه که تمام نامه‌ها و تمام اون یادداشت‌ها رو از خودش درآورده بوده و فقط قصدش این بوده که سربه سر جساپ بذاره و بترسوندش! حتی اعتراف میکنه که فکر نمیکرده دفتر تحقیقات نیروی دریایی یا هیچ شخص دیگه‌ای حرفاش رو جدی بگیره و نامه‌ها و یادداشت‌هاشو منتشر کنه. هرچند هنوز هم در اون مصاحبه ادعا میکنه که از روی ناوی که روش خدمت میکرده شاهد ناپدید شدن یو اس اس الدریج بوده و هنوز میگفته باید برید و با ملوان‌های این ناو صحبت کنید تا بفهمید من راست میگم.

یه مثلی هست که تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها. اگه آزمایش فیلادلفیا واقعیت نداشته چرا هوور و شربای به این موضوع علاقمند بودن و جساپ رو به خاطرش احضار کردن؟ واقعیتش در زمان جنگ جهانی دوم طبعا آزمایش‌های نظامی در جریان بود. یک فرضیه اینه که اون زمان روی بعضی از ناوها آزمایش‌های مغناطیس کاهی انجام میدادن. برای این کار سیم بلندی رو دور کشتی می‌پیچیدن و جریان مستقیم رو ازش عبور میدادن تا یک چیزی شبیه سیم‌لوله‌ی حاوی جریان به وجود بیاد و یک میدان مغناطیسی متناوب قوی رو به وجود بیاره که اثر مغناطیسی کشتی رو از بین ببره و کشتی روی رادار دشمن قابل مشاهده نباشه. در ثانی باید در نظر داشته باشیم که جساپ در میانه‌ی جنگ سرد و تب یوفو به ONR احضار میشه. یعنی زمانی که هرچیزی و هرکسی مشکوک به نظر میرسیده.

در نهایت هم بیانیه‌ی دفتر تحقیقات نیروی دریایی رو داریم که طبق سابقه سفرهای کشتی، اعلام میکنه که در اکتبر ۱۹۴۳ نه یو اس اس الدریج در فیلادلفیا بوده و نه اس اس اندرو در نزدیکی اون بوده که کارل آلن تونسته باشه هرگونه آزمایشی رو روی عرشه‌ی کشتی ببینه. بخشی از این گزارش رو بد نیست به صورت دقیق و کامل بشنویم:

آزمایش فیلادلفیا را "پروژه رنگین کمان" نیز می نامند. جستجوی جامع بایگانی نتوانست سوابق پروژه رنگین کمان مربوط به انتقال از راه دور یا ناپدید شدن یک کشتی را شناسایی کند. در دهه 1940، از نام رمز رنگین کمان برای اشاره به محور رم-برلین-توکیو استفاده می شد. نقشه های رنگین کمان نقشه های جنگی برای شکست ایتالیا، آلمان و ژاپن بود. RAINBOW V، طرحی که در 7 دسامبر 1941 زمانی که ژاپن به پرل هاربر حمله کرد، اجرایی شد، نقشه ای بود که ایالات متحده برای مبارزه با قدرت های محور استفاده میکرد.

اما میرسیم به آخرین علامت سوال این داستان یعنی موریس جساپ. کتاب چارلز برلیتز موریس جساپ رو یک فرد آکادمیک حرفه‌ای توصیف کرده ولی واقعیت اینه که جساپ هرچیزی که بلد بود موارد تجربی بودن. کتاب‌ها و مقالاتش یه دوره‌ موفقیت نسبی رو تجربه کردن ولی بعد از اون طبعا همه چیز رو به زوال رفت. با توجه به اهداف جساپ و شبه‌علمی و گاهی غیرعلمی بودن حرف‌هاش طبیعی بود که جامعه آکادمیک حرفاش رو جدی نگیره و نهادهای دولتی و خصوصی هم برای تحقیقات و سفرهاش بهش بودجه ندن. بعد از تصادفی که میکنه هم خیلی افسرده میشه و به گفته‌ی دوستانش در فاصله تصادف و مرگش، بارها درباره خودکشی کردن صحبت کرده بوده. به عبارتی زنگ خطر خودکشی کردن جساپ مدت‌ها بود که به صدا در اومده بوده اما یا کسی جدیش نمیگرفته یا خود جساپ اونقدر منزوی شده بوده که دیگه کسی اطرافش نبوده که کمکش کنه.

مرگ جساپ در نتیجه توطئه‌های دولت آمریکا نبود بلکه به خاطر مرگ تدریجی رویاهای خودش بود،‌اما ماهیت زندگی و تحقیقاتش باعث شد که چند نویسنده نسبت بهش کنجکاو بشن و با پر و بال دادن به اون، حول زندگی جساپ و البته نقطه مرکزی و جالب اون یعنی ارتباطش با کارل آلنده، داستان‌سرایی کنن.

این اپیزود دهم فیلکست و دومین قسمت از ویژه اپیزودهای نوروزی ۱۴۰۳ بود که شنیدید. نوشتن متن و انتخاب موسیقی رو من شیرین شاطرزاده انجام دادم. ادیت این اپیزود کار حسین خلیلیه و سعید جعفری و حامد پارساییان هم در ایده‌پردازی و انتخاب موضوع نقش مهمی داشتن.

مرسی که همراه ما بودید. امیدوارم شنیدن فیلکست باعث بشه تعطیلات حتی بیشتر از قبل بهتون خوش بگذره. مثل همیشه گوش به زنگ باشید چون فیلکست یه دونه اپیزود نوروزی دیگه هم براتون داره.



https://castbox.fm/vi/687026760