بهعنوان یک تولیدکننده محتوا، توانایی توضیح درباره شغلم رو ندارم
آماده بازی کرد هستی؟ نقد فیلم بازیکن شماره یک آماده
استیون اسپیلبرگ، یکی از مشهورترین کارگردان های تاریخ سینما. مدت زیادی بود که نامی از این اسطوره نشنیده بودیم. اسپیلبرگی که فرهنگ بلک باسترسازی را در سینما خلق کرد و حماسه هایی آفرید که هنوز که هنوز است ورد زبان سینما دوستان هستند. این کارگردان نام آشنا مدت زیادی بود که دست روی دست گذاشته بود و از آثار بلک باستری اش خبری نبود اما حال با فیلم «بازیکن شماره یک آماده» دوباره به صحنه بازگشت. اسپیلبرگ در چند سال اخیر سعی کرده آثار جدی تر بسازد؛ آثاری همچون «مونیخ» (Munich)ُ، «لینکلن» (Lincoln) و «پُست» (The Post). حتما فکر کرده که فرهنگ بلک باسترسازی اش به اندازه کافی در سینما جا افتاده و باید راه را برای جوانان باز کند اما زمانی که با بلاک باسترهای امروزی مواجه می شود احساس می کند آفریده اش سرکش شده و به هیولایی تبدیل شده که درحال ریشه کن کردن آثار خوب سینما است. بلاک باسترهایی که حوصله آدم را سر می برد و حتی برخی از آنها با وجود ضعیف بودنشان فروش زیادی دارند. این بود که اسپیلبرگ دست به کار شد تا بتواند دوباره آن روزهای قدیم را به سینما بازگرداند و روند بلاک باسترسازی هالیوود را به حالت قبلی خود برگرداند. تنها راهی که می توانست سینمای در حال سقوط را نجات دهد این بود که خودش فیلمی بسازد تا مبا بتوانیم به قلابی بودن و کم کیفیت بودن فیلم های بلاک باستری امروز پی ببریم. درست همان کاری که جرج میلر با «مد مکس: جاده خشم» (Mad Max: Fury Road) انجام داد. اگر فیلم های اکشن امروزی را با «جاده خشم» مقایسه کنیم، می خندیم. انگار که فیلم های امروزی برای کودکان ساخته شده و این «مد مکس: جاده خشم» است که حس واقعی خشونت و آدرنالین را به ما منتقل می کند. یکی از منتقدان ایرانی به فیلم های پاپ کورنی امروزی اشاره کرده بود و از بی کفیتی آنها سخن می گفت. درست است؛ فیلم های پاپ کورنی امروزی تنها برای گذراندن وقت هستند. از یک طرف پوچ و خالی و از طرفی دیگر قابل دیدن. این چیزی نیست که سینمای پاپ کورنی را تعریف می کند. سینمای پاپ کورنی سینمایی است که در آن سیل عظیمی از مردم به سینما می روند تا حس واقعی هیجان و شگفتی را احساس کنند نه اینکه تنها وقتشان را هدر بدهند. دیگر آثاری با کیفیتی همچون «بتمن»های نولان دیده نمی شود و از بین انبوه آثار امروزی فیلم های اندکی پیدا می شود که آن حس و حال قدیم سینما را به فرد منتقل کند.
«بازیکن شماره یک آماده» یک فیلم بلک باستری نیست، بلکه یک فیلم بلک باستری به سبک و سیاق استیون اسپیلبرگ است. «بازیکن شماره یک آماده» که اقتباسی از کتابی به همین اسم نوشته ارنست کلاین است، تنها بازی های ویدیویی را هدف قرار نداده، بلکه در بازی ویدیویی جریان دارد. این فیلم در زمانی اتفاق می افتد که دیگر هدست و پلی استیشن های امروزی معنایی ندارند و تنها نام یک چیز بر سر زبان هاست؛ اویسیس. غول صنعت بازی و واقعیت مجازی که تمام جهان را تصرف کرده و بازی های امروزه دربرابر آن بسیار ناچیز است. اویسیس یک بازی نیست، اویسیس یک کیهان است و جهانی را دربرگرفته که وصف ناپذیر است و تنها ساخته ذهن یک نفر است؛ جیمز هالیدی. هنگامی که هالیدی، خالق بهترین بازی جهان می میرد، وصیت نامه ای از خود به جا می گذارد و ماموریتی عظیم به بازیکنانش می دهد. وی سه کلید را در سه بخش این جهان بزرگ و بی کران مخفی کرده است. هر کس که بتواند این سه کلید را پیدا کند می تواند صاحب تمام دارایی های هالیدی و شرکت اویسیس شود. در ابتدای فیلم با شخصیت وید واتس آشنا می شویم. یکی از میلیون ها بازیکنی که تمام زمانش را صرف پیدا کردن این سه کلید می کند و در هر زمینه ای جیمز هالیدی را الگوی خود قرار می دهد. در این فیلم مردم دیگر مشکلات خود را حل نمی کنند بلکه سعی می کنند با آن کنار بیایند و اینگونه است که جیمز هالیدی را خدای خود می دانند چراکه آن ها را از دست مشکلاتشان رها کرده و آنها را به دنیایی وارد کرده که در آن هرکاری ممکن است. ارنست کلاین کتابی نوشته که از خیلی جهات ناقص است و خواندن آن برای خواننده جذاب نیست. این کتاب آنقدر به جزئیات پرداخته که حوصله خواننده را سر می برد. به این خاطر است که زمانی که اسپیلبرگ تصمیم به ساخت فیلمی درباره این کتاب گرفت تمامی سینما دوستان هیجان زده شدند. چون اسپیلبرگ تمام زوایا را توضیح نمی دهد و به اینکه این ماشین در چه سالی ساخته شده و چه مدلی دارد نمی پردازند و سعی می کند مسائل مهم را به نمایش بگذارد و مسابقه و رقابتی که بازیکنان این بازی دارند را به تصویر بکشد. البته که برخی نقص های کتاب کلاین در این فیلم نیز دیده می شود. برای مثال دنیایی که این فیلم به تفسیر آن پرداخته آنقدر بزرگ است که با یک فیلم نمی توان از آن سر در آورد و نمیتوان به طور کامل لمسش کرد و این چیزی است که در این فیلم به صورت کامل به آن پرداخته نشده است.
هنگامی که این فیلم را دیدم به این نتیجه رسیدم که اسپیلبرگ درحین ساختن این فیلم به فکر خوش گذراندن بوده است. زمانی که به صحنه های اکشن این فیلم می رسیم، هیجان را احساس می کنیم و این زمانی است که فیلم در بالاترین نقطه است. از آن طرف هم شخصیت پردازی این فیلم ضعیف بوده و در بهترین حالت نصفه و نیمه این موضوع را شرح داده است. یکی از موضوعاتی که ذهن تماشاچی را مشغول می کند، نحوه دیالوگ نویسی و فیلمنامه نویسی این فیلم است. از فیلمی که ساخته اسپیلبرگ است انتظار دیالوگ های ضعیف را نمیشد داشت اما «بازیکن شماره یک آماده» در دیالوگ هایش ضعیف بود. انگار که یک بچه دبستانی فیلمنامه این فیلم را نوشته است و این نقصی است که از کتاب آن گرفته شده و اثر اسپیلبرگ را به دام انداخته است. با وجود تمام اینها، اسپیبرگ و تیم سازنده اش فیلمی ساختند که با وجود ضعف کتابش، بسیار خوب عمل کرد و توانست مخاطب را به بهترین حالت به خود جذب کند. اکشن بودن این فیلم و محوریتش روی سکناس های اکشن عامل موفقیت این فیلم بود که تفاوت بسیاری را با کتابش رقم زد. صحنه های اکشن این فیلم چشم تماشاگر را گرد می کرد و درآخر نیز با یک لبخند زیبا آن سکناس را برای تماشاگر به پایان می رساند. سوالی که در ذهن بیننده ایجاد می شود این است که چگونه اسپیلبرگ و تیمش توانستند صحنه های اکشن این فیلم را به این زیبایی خلق کنند؟ این موضوعی است که باعث شد به این نتیجه برسم که اسپیلبرگ در بازسازی و خلق صحنه های اکشن یکی از بهترین کارگردان های هالیوودی است و توانست نحوه درست خلق چنین صحنه هایی را به دیگر کارگردان ها نشان دهد. از طرفی مبارزه این شخصیت ها در اوسیس آنطور که باید حس ترس و هیجان را منتقل نمی کند. چطور می توان نبرد سوپرمن و بتمن و یا رقابتی که در آن تی رکس ماشین هارا می بلعد و کین کونگ با مشتش آن ها را خورد می کند حس هیجان را به تماشاچی منتقل کند؟ این موضوعی بود که در اکثر آثار بلک باستری یک ضعف محسوب می شود و «بازیکن شماره یک آماده» نیز از آن بی بهره نبود. یکی از ابتکارات جدیدی که اسپیلبرگ در صحنه های اکشن خود به کار برده و اکثر منتقدان نیز به آن اشاره کردند، اولین صحنه اکشن فیلم یعنی رقابت اتوموبیل رانی بازیکنان است. در این صحنه یک نکته قابل توجه و موثر را شاهد هستیم که در کمتر فیلمی دیده می شود. اسپیلبرگ تصمیم گرفت تا موزیک را از این صحنه حذف کرده و با صداهای محیط، ترس و هیجان مسابقه را به مخاطب منتقل کند.
زمانی که کینگ کونگ رانندگان را تعقیب می کند و به سمت آن ها می دود تنها صدای مشت های قوی اورا می شنویم که هرچیزی که روبرویش است را خرد می کند. اغلب کارگردان ها سعی می کنند تا آدرنالین و رنگ و و بوی چنین صحنه هایی را با موزیک هایی در سبک راک و موزیک های هیجانی افزایش دهند اما اسپیلبرگ بدون استفاده از موزیک و تنها با صداهای محیطی، جدیت آن صحنه و حال و هوای بازیکنان را برای مخاطب به تصویر کشید و توانست در آن موفق عمل کند. از آن طرف نیز باز شاهد نحوه آشنای فیلم سازی اسپیلبرگ می شویم. زمانی که وید و دوستانش در حال پیدا کردن کلید دوم بودند، اسپیلبرگ تصمیم می گیرد تا دستکاری عظیم در کتاب ایجاد کرده و این سکانس را در هتل اورلوک فیلم «درخشش» به تصویر بکشاند. اسپیلبرگ شیفته استنلی کوبریک است و این عمل به عبارتی ادای احترامی از طرف اسپیلبرگ به کوبریک بوده است. همانطور که بسیاری از منتقدان گفته اند، اسپیلبرگ همیشه راهی برای ایجاد ترس و هیجان در فیلم هایش پیدا می کند و در اکثر فیلم هایش این طعم هیجان را احساس می کنیم. خب در اینجا اسپیلبرگ تصمیم گرفت از مشهورترین سکانس مشهورترین اثر ترسناک تاریخ در فیلم خود استفاده کند. هنگام ورود وید و دوستانش به هتل به این موضوع پی می بریم که ایچ، دوست وید فیلم «درخشش» را ندیده است و از آثار ترسناک نیز خوشش نمی آید. این همان بازیگوشی و شیطنت اسپیلبرگ در خلق این صحنه است. او ایچ را بازی می دهد؛ در ابتدا با توپی که وی را به سمت دخترهای دوقلوی گریدی می برد و هنگامی که قصد سوار شدن در آسانسور را دارد، همانند فیلم اصلی از آسانسور آبشاری از خون سرازیر می شود. این ها آن چیزی است که شیوه کارگردانی اسپیلبرگ را از دیگران جدا می کند و آثار اسپیلبرگ را منحصر به فرد می کند. در سکانس اول فیلم با حذف موزیک و در اینجا نیز با ترس. از آنطرف هم باید به ضعف های این فیلم پرداخت. همانطور که در ابتدا نیز گفته بودیم، «بازیکن شماره یک آماده» در شخصیت پردازی یک ضعف بزرگ داشت. این فیلم به جای اینکه به بررسی کارکتر های خود بپردازد، علایقشان را شرح داده بود و ما چیز بیشتری درباره شخصیت های آن نمی دانستیم. برخی بخش های فیلم نیز با کتاب در تضاد بود که اصلا نیازی به این تضاد نبود. مثلا در کتاب، کارکتر ایچ در اویسیس یا همان آواتار ایچ یک پسر سفیدپوست زیبا است اما در این فیلم شاهد یک آواتر سیاه پوست و سایبورگ هستیم.
از آن طرف عشق ناگهانی وید به سامانتا موضوعی است که اکثرا از آن خورده گرفته اند. زمانی که وید سامانتا را در دنیای واقعی می بینید، به سرعت عشقش را به او ابراز می کند و این به جای اینکه فضایی احساسی را به وجود بیاورد، خجالت کننده است. از آن طرف نیز کل داستان برای نجات اویسیس است و دنیای واقعی برای کسی اهمیتی ندارد. اویسیس یک مکانی است که همه برای فرار از مشکلات به آن پناه می برند و این موضوعی خانمان سوز است. مردم کل روزشان را در خانه سپری کرده و تکنولوژی زندگی شان را دربر گرفته است. در آخر نیز تفاوت زیادی نیز شاهد نیستیم. شاید در پایان یک توصیه کوچیک به اینکه گاهی اوقات باید هدست و دستگاه های بازی را برداریم و به زندگی عادی بپردازیم نیز شده باشد اما در کل وضعیت مردم در دنیای واقعی در ابتدا و پایان فیلم همانگونه است که بوده و هیچ تغییری نکرده است. از آن طرف نیز قهرمانی در داستان دیده نمی شود. از یک طرف نولان سورنتو، شخصیت شرور داستان را میبینیم که به دنبال تصاحب این دنیای عظیم مجازی است و از آن طرف نیز شاهد یک پسر بچه هستیم که تنها به دنبال بازی کردن است و تنها کاری که برای مردم انجام داده این است که دو روز در هفته اویسیس را تعطیل کرده تا مردم به کار خود در دنیای امروزی ادامه دهند. شاید حسرت های هالیدی در سکانس آخر نیز به همین خاطر باشد. خالقی که خلقتش را به دست نسلی سپرده که از مفاهیم عمیق آن چیزی نمی فهمند. اسپیلبرگ که حال و روز آشفته این روزهای سینما را دیده با این فیلم این حال و روز را برای تماشاچی از زبان خودش تفسیر می کند. از یک طرف استودیو های پول پرستی که به دنبال سود هستند و از آن طرف تماشاگران ساده لوحی که با این فیلم های کم کیفیت وقت می گذرانند. شاید «انتقام جویان» و یا دیگر آثار کامیک بوکی و اقتباس هایشان برای دوستداران این ژانر جذاب باشد، اما آن هیجان قدیم سینما را منتقل نمی کند و این چیزی است که اسپیلبرگ از آن می ترسد. سینمایی که دیگر خلاقیت را از جوانان گرفته و حتی فرصت کار به بزرگان را هم نمی دهد. «بازیکن شماره یک آماده» می توانست بیشتر به شخصیت هایش بپردازد و شلختگی های داستان را بهتر جمع و جور کند. اما در عین حال صحنه های اکشن تمام عیار اسپیلبرگ پایه های مستحکمی برای فیلم می سازد و تزلزل آن را کاهش می دهد و باعث می شود تا آن را با وجود کم و کاستی هایش، یک فیلم جذاب بنامیم. شما نیز اگر نظری درباره این فیلم داشتید، با ما در میان بگذارید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی برخی از ترسناک ترین فیلم های تاریخ
مطلبی دیگر در همین موضوع
كاميون - جشنواره فيلم فجر
بر اساس علایق شما
جشن نو دانشجو معلمان🎓