روزنامهنگار و پژوهشگر مطالعات فرهنگی، علاقهمند به سینما، ادبیات، عکاسی، فلسفه، جامعهشناسی و کارآفرینی
بازی ماهی مرکب؛ هالیوودیسم کرهای
شوساکو اندو، نویسنده ژاپنی که با کتاب «سکوت» شناخته میشود درباره مسیحیت در ژاپن گفتهای دارد با این مضمون که ژاپنیها وقتی چیزی را میپذیرند که آن را با فرهنگ خود ادغام کرده باشند. هایائو کاوای، روانشناس برجسته ژاپنی که بارها با «هاروکی موراکامی» نویسنده مشهور هموطن خود گفتگو داشته نیز حرفی مشابه گفتههای اندو را تکرار کرده است. این موضوع در فرهنگ کرهای نیز به خوبی مشهود است.
به طور کلی، دریافت دیگر فرهنگها، تغییر آنها و تطبیقشان با فرهنگ کرهای را در فیلمهای سینمایی، سریالها و موسیقی پاپ کرهجنوبی شاهد هستیم.
این روزها که مینیسریال «بازی ماهی مرکب» یا «Squid Game» به شهرتی جهانی رسیده و رکوردهای تماشا در نتفلیکس را جابهجا کرده، نوشتن از آن خالی از لطف نیست. قبل از هر چیز باید بگویم که در این متن که نگاهی به این سریال کرهایست نه به شما میگویم این سریال عالیست نه میگویم سریال بدیست. واقعیت این است که هیچوقت دلم نمیخواهد با استفاده از صفت خوب یا بد دربارهی یک فیلم، سریال، موسیقی یا هر شکل دیگری از هنر، قضاوت بیهودهای درمورد آن انجام دهم. دوستش داشتم یا دوستش نداشتم هم افعالی هستند که نمیتوانند «نقد» نامیده شوند؛ پس در ادامه تحلیلی را از سریال جنجالی «بازی ماهی مرکب» میخوانید که نگاهی به لایههای فرهنگی و وامگیریهای سریال است.
چرا بازی ماهی مرکب؟
بازی ماهی مرکب، با نام کرهای 오징어 게임، مینیسریالی به کارگردانی هوَنگ دُنگ هیاک (황동혁) فیلمساز ۵۰ ساله کرهایست. این مینیسریال درباره انسانهاییست که مشکلات اقتصادی فراوانی دارند و احساسی مانند رسیدن به انتهای خط در آنها موج میزند، با این حال امید به زندگی همچنان در وجودشان زندهست. گروهی که قرضهایشان موجب شده اعضای بدن خود را نیز گرو بگذارند، به یک بازی مرگبار دعوت میشوند. چه کسی برندهی این بازی میشود؟ چه کسانی از این بازی سود میبرند و اصلا چرا تنگدستان به بازی دعوت شدهاند؟ جواب تکتک این سوالات و سوالهای احتمالی آینده در سریال داده میشود. هرچند که باز هم سوالات بی پاسخی در سریال باقی میماند.
در ابتدا اینطور تصور میشود که اسم سریال «بازی ماهی مرکب» شده چون یک بازی قدیمی در کره وجود داشته که بچهها روی زمین شکل ماهی مرکب را با اشکال هندسی مثل مربع، مثلث و دایره میکشیدند؛ اما آیا این تنها دلیل نامگذاری این سریال است؟
در کره اصطلاحی وجود دارد با این مضمون که «오징어 됐다» یعنی تبدیل شدن به ماهی مرکب یا به عبارتی شبیه ماهی مرکب شدن. این اصطلاح در واقع به معنی «زشت شدن» است. زشتی ظاهر در این سریال جایگاهی ندارد و فیلمساز آلودگی روح انسان را با این نامگذاری به تصویر میکشد.
تغییر جهان به سبک ماتریکس
بازی ماهی مرکب مجموعهای از داستانها را جذب کرده و آنها را به شکلی کلیشهای به نمایش میگذارد.گل درشت بودن این نشانهها شاید عمدی بوده تا تماشاگر موقع تماشای سریال، بسیاری از روایتها و داستانهایی را که پیشتر در فیلمها و سریالهای هالیوودی دیده بود را به یادآورد.
والتر بنیامین، فیلسوف و منتقد فرهنگی در مقاله مشهورش دربارهی اثر هنری و بازتولید مکانیکی آن به مسئلهی زندگی ماشینی و دگرگونی هنر اشاره کرده است. براثر بازتولید مکانیکی اثر هنری، ما شاهد آثار مشابهی هستیم که حرفهای مشترکی را تکرار میکنند و معماری مشابهی دارند. هر چند که باید قبول کرد که این مسئله تنها به فیلم و سریال خلاصه نمیشود و تنها مختص زمان حاضر نیست. از گذشتههای دور، شاید از یونان باستان هنر با ایدههای مشابه بازتولید میشده و در ادبیات نیز آثار بسیاری را با پیرنگهای مشابه میبینیم.
گفتیم کرهایها علاقهی زیادی به بومیسازی روایتها و هنرها دارند. سیر داستانی مینیسریال «بازی ماهی مرکب» هم مخلوطی از همین داستانهاست. این مینیسریال مجموعهای از شش بازی است که هر کدام از آنها حاوی پیامهایی اخلاقی هستند و یادآور داستانها، فیلمها و حتی نقاشیهایی که دیدهایم.
در قسمت اول سریال، وقتی سانگ گی هون (성기훈) با بازی ای جَنگ جه (이정재)، افسرده و بیپول در ایستگاه مترو نشسته، به یک بازی دعوت میشود. او باید در ابتدا کارت بازی خود را انتخاب کند که این موضوع یادآور انتخاب قرص در فیلم ماتریکس است.
انتخاب رنگ شاید در ظاهر تاثیری در روند سریال نداشت، اما ذهن تماشاگر را آماده میکند تا منتظر اتفاقات بعدی بماند. از طرفی، میتوان انتخاب رنگ را یک تست روانشناسی از سوی کسی دانست که گی هون را به بازی دعوت کرده. گی هون با انتخاب رنگ به مخاطبش میفهماند که چه شخصیتی دارد. خونسرد و آرام است یا خونگرم و بیرحم. همچنین انتخاب رنگ کارت در این قسمت از سریال را میتوان نشانه پتانسیل فرد برای بازیکن یا نگهبان شدن او دانست.
کوری، تکرار میشود
بعد از ماتریکس، نوبت به یادآوری قصهی کوری میرسد. ژوزه ساراماگو، نویسنده پرتغالی در رمان «کوری» جهانی را متصور میشود که مردم در آن دچار یک کوری سفید شدهاند و دولت تعدادی از آنها را به یک اردوگاه منتقل میکند. در این اردوگاه تنها یک فرد بینا وجود داشت که برای همراهی همسرش خود را به کوری زده بود. خوابگاهی که در سریال «بازی مرکب» نمایش داده میشود و رفتارهای گروهی قلدر، شباهت زیادی به روایت ساراماگو و تصویری دارد که در فیلم «کوری» دیده میشود. البته ممکن است فیلمهای دیگری نیز با این موضوع در خاطر بیننده جان تازهای بگیرند.
در سریال «بازی ماهی مرکب» دختر جوانی را میبینیم که اهل کرهشمالیست و به هیچکسی اعتماد نمیکند. این دختر درست مشابه شخصیت «زن دکتر» در داستان کوری رفتار میکند؛ گویی او برخلاف همهی بازیکنان، با چشمانی باز و کور نشده وارد بازی شده است.
از نکات قابل توجه در این مینیسریال، وجود نشانههایی از تمامی بازیهاست. بازیکنان مدام به این فکر میکنند که بازی بعدی چیست، در حالی که بازیها روی دیوار خوابگاهشان نقاشی شده است. آیا این نشان از کوری بازیکنان ندارد؟ ذهنشان به قدری درگیر جستجوی بازیها و جایزه آن است که فراموش میکنند به جزییات اطرافشان توجه کنند.
بازی با احساسات انسانها
فیلمها و مجموعه سریالهای زیادی به احساسات انسانی و اخلاقیات توجه کردهاند و موضوع اصلی خود را روی آن گذاشتهاند، اما چرا «بازی ماهی مرکب» رکوردها را شکست؟
بحران کرونا در چند سال اخیر جهان را با تغییرات اقتصادی زیادی مواجه کرده و یک بازگشت به عقب در جهان اتفاق افتاده است. میزان خشونت، دزدی و قتل در دنیایی که مردمش بر اثر یک بیماری همهگیر در حال مرگ هستند افزایش یافته و همهی اینها به دلیل بحرانهای اقتصادی است.
این مینیسریال تقابل انسان با خود است. در جایی از سریال، ما مهمانانی را میبینیم که به تماشای این بازیها در خانه خود با تلویزیونهای بزرگ اشاره میکنند. این مهمانها خودِ ما هستیم؛ تماشاگرانی که شریک گناه دیگری میشویم ولی نمیتوانیم کاری کنیم چون دکمهی کنترل این بازی در دستان ما نیست.
وقتی طالبان به افغانستان حمله میکند و زنان این سرزمین را به بردگی میبرد، ما تماشا میکنیم اما صدایی برای اعتراض نداریم و اگر هم اعتراضی کنیم مانند افسر پلیسی که به تنهایی به جنگ این بازی کثیف رفته، نابود میشویم و هیچکسی هم از ما خبر نخواهد گرفت.
بازی ماهی مرکب، روایتی از له شدن انسانیت در جوامع سرمایهداریست. کسانی که در جهانی حقیقی قربانی نزولخوران شدهاند، برای بقا دست به دامان همان افراد میشوند. نظامهای سرمایهداری همواره در سینمای شرق آسیا حضور داشتند و مقابله با این نظامها همواره یک چالش به حساب میآید.
درست زمانی که کرهشمالی خواستار گفتگو با کرهجنوبیست، بازی ماهی مرکب به نمایش در میآید تا هر دو نظام را نقد کند و در نهایت فروپاشی را نشان دهد. در بازیهای مختلف، مرگ انسانیت و کمرنگ شدن اخلاقیات را شاهد هستیم.
بازی ماهی مرکب یک سریال شاعرانه نیست، اما استعارهها و نشانههای زیادی در این سریال وجود دارد که ذهن تماشاگر را به تحلیل وا می دارد. به عنوان مثال، عناصر هندسی استفاده شده در این سریال حرفهای زیادی برای گفتن دارند.
عناصر هندسی و رتبهبندی نگهبانان
علاوه بر بازیکنان، نگهبانانی از بازیکنان مراقبت میکنند و رفتار آنها را زیرنظر دارند. این بازیکنان لباسهایی سر تا سر قرمز پوشیدهاند و نقابهایی مانند نقاب شمشیربازان به صورت دارند که روی آنها یک شکل هندسی نقاشی شده است. این اشکال هندسی، مربع، مثلث و دایره هستند.
اشکال هندسی یادآور علامتهای روی دستهی بازی پلیاستیشن یا همان کنترل بازیست. همچنین اشکال هندسی میتوانند به اشکالی اشاره کنند که در ماهی مرکب دیده میشود. این عناصر هندسی معنای بهخصوصی را نمایان میکنند. مثلث به دلیل زوایای تیز خود نشانهای از کمالگرایی، تهاجمی و بُرنده بودن است. مربع نماد مادیات است و دایره آرامش،عمق و تفکر را نشان میدهد. براساس رتبهبندی این ارتش سرخ هم مربع که مادیترین آنهاست در بالاترین سطح قرار میگیرد. پس از آن مثلثها که رفتاری هجومی و خشن دارند قرار میگیرند و در نهایت نوبت به دایره میرسد. برترین افراد از نظر خصوصیت اخلاقی که آرامترند در سطح قرار گرفتهاند.
این اشکال هندسی را میتوانیم به بازی شطرنج هم تشبیه کنیم. دایرهها سربازان هستند، مثلثها مانند فیل بازی شطرنج هستند که میتوانند زیگزاگ بروند و مربعها وزیرند و خودمختار.
نگهبانان میتوانند استعارهای از مورچههای کارگر هم باشند.
یکی از بحث برانگیزترین مسائل در مینیسریال نه قسمتی «بازی ماهی مرکب» طراحی صحنه آن است. اشکال هندسی را همه جا میتوان دید. از طرفی تابلوی پلهها، اثر «موریس کرنلس اشر » مسیر ورود به هر بازی را نشان میدهد. در این تابلو ۱۶ شخصیت هستند که بین ۳ منبع جاذبه قرار دارند. در بازی ششم و آخر، شانزده بازمانده وجود دارند که از این ۱۶ شخصیت ۳ نفر باقی میمانند که هر کدام منبع یک جاذبهست.
نژاد پرستی و زن ستیزی
مردسالاری و زنستیزی در سریالها و فیلمهای کرهای عمری طولانی دارد و به فرهنگ مردسالار این کشور برمیگردد. در بازی ماهی مرکب، شاهد کنارگذاشته شدن زنان هستیم. استفاده از زنان برای پیشرفت و بهره شخصی، همچنین تحقیر زنها امری عادی در این سریال است.
شخصیت علی عبدل که مهاجری پاکستانیست توجه مخاطب را به وضعیت نابهسامان خاورمیانه جلب میکند. تئوری کشور خالص و خون کرهای، امسال در سریالهای زیادی تکرار شده که یکی از مشهورترینشان سریال «قاضی شیطانی» است. این تئوری برای نمایش وضعیت بد اقتصادی دیگر کشورها در بازی ماهی مرکب هم تکرار شد.
حفاظت از خانواده با مکیدن خون دیگران
همهی فیلمها و سریال کرهای به موضوع خانواده میپردازند، حتی سریالها و فیلمهایی که دغدغه اصلیشان خانواده نیست. بازی ماهی مرکب هم به اهمیت خانواده و تلاش برای حفظ آنها اشاره دارد. اگرچه هر کدام از شخصیتهای داخل این بازی با انگیزههای متفاوتی قرارداد حضورشان را امضا کردهاند، اما بسیاری از آنها برای بهبود اوضاع خانواده خود دست به چنین انتخابی زدهاند.
طبق نشانههایی که در سریال وجود دارد، تئوری پدر و پسر بودن اولین شرکتکننده و آخرین شرکتکننده در این بازی مطرح میشود. در بازی اول، نفر اول که پیرمردی با تومور مغزیست شادمانه و با فراغ بال بازی میکند. به نظر میرسد دوربینها او را شناسایی کردهاند و کسانی که اطراف او قرار داشته باشند، تیر نمیخورند. این پیرمرد در هر قسمت به شکلی سعی میکند خود را به بازیکن آخر نزدیک کند. انتخاب بازیها بهگونهایست که مخاطب تصور میکند شروعکننده بازی سالهای زیادی را با بازیکنان سپری کرده و آنها را میشناسد. او در جایی از سریال، کت خود را به بازیکن آخر میدهد تا جانش را نجات دهد.
همدلی، کار تیمی، حمایت از دیگری، شجاعت و توجه به خود از نکاتی هستند که در مینیسریال «بازی ماهی مرکب» به خوبی میتوان مشاهده کرد.
درباره این سریال میتوان مطالب گوناگونی نوشت و از زوایای مختلفی آن را بررسی کرد. این مطلب هم ممکن است در آینده نزدیک با تغییراتی همراه شود و با ویرایش نکات جا مانده به آن اضافه خواهد شد. نظر شما درباره سریال «بازی ماهی مرکب» چیست؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
Dissolve، معمای حل نشده کیم کیدوک
مطلبی دیگر از این انتشارات
بُکش و خوشگلم کن (نگاهی به سریال زیبای حقیقی)
مطلبی دیگر از این انتشارات
ماه پشت ابر نمیماند (نگاهی به سریال جاده؛ یک تراژدی)