درباره‌ی فیلم شعر (Poetry)، اثر ای‌ چَنگ‌دُنگ (Lee Chang-dong)

کلمات به ابدیت می‌پیوندند و شعر، از آتشفشان فراموشی‌ها فوران می‌کند. شعر (시) از تلاش انسان برای فراموش نکردن رویاهایش می‌گوید، حتی رویاهایی که دست نیافتنی شده‌اند. این فیلم، مرثیه‌ای در وصف مادرانگی‌ست. زنی که جوانی‌اش را فدا کرده تا فرزندش به‌خوبی زندگی کند و در روزهای پیری که باید با آرامش و راحتی روزگارش را بگذراند، درگیر ماجراهای تلخی می‌شود که به نوه‌اش مربوط است.


زن تنهایی که ای‌ چَنگ‌دُنگ (Lee Chang-dong) در فیلم «شعر» به تصویر کشیده، ما را به یاد فیلم قبلی او یعنی آفتاب مخفی (Secret Sunshine) می‌اندازد؛‌ اگر از نام شخصیت‌ها پرهیز کنیم به نظر می‌رسد که شخصیت اصلی فیلم «شعر»،‌ آینده‌ی شخصیت اصلی زن در فیلم «آفتاب مخفی» است چون هر دو زن، مادرهایی هستند که برای نجات فرزند یا نوه‌ی خود تلاش می‌کنند.

تنها دل‌خوشی شخصیت اصلی فیلم «شعر» این است که از نگاه به سیب، گل یا آسمان معنای دیگری را کشف کند. این فیلم پر از استعاره‌هایی‌ست که حتی اگر فرهنگ شرق و تاریخ آن را هم ندانیم، درکشان می‌کنیم. با شعر، نور امید در دل‌هایمان جوانه می‌زند و در عین حال، دلمان می گیرد از تنهایی انسان‌‌ها.

شعر، پلی‌ست برای آرام گرفتن روح و روان مادربزرگی که نوه‌اش مسبب مرگ دختری جوان شده ولی انگار هیچ عذاب‌وجدانی ندارد. زنِ تنها برای رهایی نوه‌اش دست به هر کاری می‌زند، اما هیچ‌کس جز خودش متوجه رنج و عذاب درونی‌اش نیست. این زن، به تنهایی آواز می‌خواند تا شاید کمی از دردهایش را تسکین دهد.

می‌جَ (미자) که در چهره‌اش خستگی سال‌های سخت جنگ و استعمار را می‌بینیم، با مهربانی به گل‌ها و میوه‌ها خیره می‌شود تا شاید بتواند چند خطی از خود به یادگار بگذارد. او می‌خواهد پیش از آن‌که واژه‌ها را به‌طور کلی از یاد ببرد، ناگفته‌های قلبش را در دفتر زرد رنگش بنویسد. می‌جَ با دلتنگی کلمه‌ها را کنار هم می‌چیند. شعر خوانده می‌شود. گل‌ها می‌رویند و زن از روی پل به جسد دختر جوانی خیره می‌شود که رود آن را با خود می‌برد.