روزنامهنگار و پژوهشگر مطالعات فرهنگی، علاقهمند به سینما، ادبیات، عکاسی، فلسفه، جامعهشناسی و کارآفرینی
پروانهها میسوزند اما … (نگاه کوتاهی به سریال میدانم اما…)
سریالهای کرهای در چند سال اخیر با سوژههای متفاوتشان توانستهاند مخاطبان را با خود همراه سازند. با اینکه موج کرهای در بیست و چند سال گذشته به سریالها و دیگر محصولات فرهنگی کرهجنوبی جان تازهای بخشیده، ولی محبوبیت سریالهای ساخته شده توسط هنرمندان کرهای به اندازهی عمر موج کالاهای فرهنگی این کشور نیست.
با نگاه به سریالهای کرهای متوجه میشویم که سوژهیابی و زاویه دید متفاوت نسبت به مسائل گوناگون سبب محبوبیت روزافزون آنها شده است. داستانهای مختلفی که در سریالهای کرهای نمایش داده میشود، با توجه به ژانر، شیوه روایت و دیگر عواملی که میتوانند به یک فیلم یا سریال ارزش بدهند، شناخته میشوند و در ذهن مخاطب میمانند. البته نباید از این نکته غافل ماند که صنعت سریالسازی در کرهجنوبی که در پانزده سال گذشته بیش از هر زمان دیگری فعال بوده، خالی از اشکال نیست. کلیشههایی که بارها در سریالهای کرهای تکرار شده و تکرار میشوند، یکی از مهمترین ایراداتی است که میتوان به سریالهای ساخته شده توسط کارگردانهای کرهای گرفت. با اینکه ریتم سریالسازی در کرهجنوبی مشخص و تا حدودی ثابت است، اما دسترسی آسان به این سریالها باعث شده مردم سراسر جهان به تماشای این سریالها ترغیب شوند. در ابتدا فضای رمانتیک سریالهای کرهای عامل جذب بیننده بود، سپس داستانهای معمایی و جنایی نقش پررنگی در سریالهای کرهای گرفتند و اکنون میتوان در اکثر ژانرها سریالی کرهای ببینیم.
هر چند تعداد مخاطبان سریال کرهای بسیار زیاد است، ولی وقتی با علاقهمندان سریالهای کرهای صحبت میکنیم، کمتر کسی به درونیاتی توجه میکند که در این سریالها وجود دارد. سریالهای کرهای در سالهای گذشته موجی از داستانهای انسانشناسانه و روانشناختی را به نمایش گذاشته و این مسئله همچنان ادامه دارد. سریال «با اینکه میدانم» یکی از همین سریالهاست که با انتشار قسمت دهم آن در تاریخ ۳۰ مرداد به اتمام رسید.
میدانم اما…..
سریال کرهای «با اینکه میدانم» با نام اصلی «알고있지만» محصول شبکه جیتیبیسی «JTBC» بوده و به مدت ۱۰ هفته هر شنبه پخش شده است. این سریال که با اسامی انگلیسی «Nevertheless» و «I Know But» نیز شناخته میشود، روایتی از شناخت انسان از درونیات خود و دیگری است.
یو نَبی (유나비) دانشجوی رشته مجسمهسازی است و تمام آرزویش به ادامه تحصیل در پاریس ختم میشود. نَبی به عشق اعتقادی ندارد ولی تنهایی را دوست ندارد. تناقضی در رفتار و عقاید این شخصیت وجود دارد او را خاص میکند. اسم نَبی از همان دقایق ابتدایی سریال در قسمت اول، ذهن مخاطب را قلقلک میدهد و به استعارههای پنهان در این نام فکر میکند. در زبان کرهای نَبی به معنای «پروانه» است، ولی کمتر کسی نام دخترش را در کره «نَبی» یا همان پروانه میگذارد. این اسم به خاطر اینکه مردم کرهجنوبی هنگام صدا کردن یک گربه و محبت به این حیوان، آن را با «نَبی» صدا میکنند، کمتر استفاده میشود. با این همه، در سریال «با اینکه میدانم» به جنبههای مختلف این اسم توجه شده و آن را با احساسات انسانی درگیر کرده است.
گفتیم «یو نَبی» مجسمهسازی میخواند و به دنبال ادامه تحصیل در خارج از کشور خود است. از طرفی به عشق و سرنوشت اعتقادی ندارد، اما دلش نمیخواهد تنها بماند. سریال با ضربهای روحی به قلب این هنرمند شروع میشود. دوست پسری که به نظر میرسد عاشق «یو نَبی» است و از او به عنوان الهامبخش آثار هنریاش یاد میکند، با به نمایش گذاشتن مجسمهای از اندام برهنهی یک زن و بهترین لحظهی عشق خواندن آن، احساسات «نَبی» را خدشهدار میکند. اسم آن مجسمه «نَبی» بود و شخصیت اصلی فیلم یعنی «یو نَبی»، با دیدن آن مجسمه از خودش خجالت کشید. این زن بدون اینکه بداند در آن شب برفی که احساس تنهایی و فروشکستن داشت، زیباتر از هر زمان دیگری به نظر میرسید و سرنوشتی که به آن اعتقاد نداشت او را به سمت مسیر «پروانگی» هدایت میکرد. مدت کوتاهی پس از آن نمایشگاه، «نَبی» متوجه خیانت دوست پسر خود میشود، آن مرد هنرمندی مشهور و استاد دانشگاه بود.
خیانت مرد و نمایش مجسمهای به اسم «نَبی» که در توضیح آن نوشته شده برترین لحظه عشق، آغازی برای اوجگیری احساسات متناقض درون این زن میشود. زندگی فروپاشیده «نَبی» هر روز بیمعناتر میشود تا وقتی که پَک جه آن (박재언) پا به زندگی او میگذارد.
دیداری اتفاقی با پسری که رفتاری خودمانی دارد، لحظات خوشایندی را برای «نَبی» فراهم میکند. در کنار «پَک جه آن» بودن از نگاه «نَبی» یک موقعیت موقتی است. در دیدار اول جهان از دید آنها چند ساعت بیشتر دوام ندارد و باید با دارت بازی در کافه و نقاشی کشیدن بر روی دست یکدیگر از آن لذت ببرند.
استادان دانشگاه رویای ادامه تحصیل «یو نَبی» را به خاطر کارهای هنری متوسط و نیمهکارهاش در آن زمان به مسخره میگیرند. این شخصیت، هیچ کسی را ندارد که برای موفقیتش اهمیت قائل شود. دنیای «نَبی» به همکلاسیهایش خلاصه میشود که در کارگاههای دانشگاه برای پروژههایشان تلاش میکنند. به تجربیات زندگی همکلاسیهایش گوش میدهد و سعی دارد تا جایی که میتواند از ارتباط برقرار کردن با افراد غریبه دوری کند. این شخصیت زمان کوتاهی دور خود دیوار میکشد، اما این دیوار یخی است و کسی که خوب از احساسات دیگران با خبر میشود میتواند دیوار را بشکند.
سریال «با اینکه میدانم...» درباره زنی است که میخواهد پروانه شدن فقط محدود به نامش نباشد، ولی در بلاتکلیفی قرار دارد و با اینکه ادعا میکند خودش و دیگران را خوب میشناسد، در تشخیص درست از غلط عاجز است.
در مقابل «یو نَبی»، دو مرد قرار دارند که یکی از آنها دوست دوران بچگی اوست و دیگری، غریبهای آشنا. «پَک جه آن» برای «یو نَبی» غریبهای آشناست زیرا هر دو معنی محبت به خود و دیگری را نمیدانند. در ظاهر به نظر میرسد «یو نَبی» دختر مظلومی است که تجربهی کافی در روابط با دیگر افراد ندارد و «پَک جه آن» پسری است سواستفادهگر با سابقهای طولانی در روابط با دیگران. با اینکه در ظاهر همهی شواهد اینطور نشان میدهند، مسائل آنقدرها هم ساده نیست.
نویسنده سریال جزییات کمی از زندگی «پَک جه آن» را به نمایش میگذارد تا راه برای قضاوتهای عجولانه باز شود. در عوض، زندگی دانشجویی «یو نَبی» و دوستانش را جزییتر میبینیم.
با اینکه میدانم، سریالی است که پا به دنیای ذهنی افراد میگذارد، حرص بیننده را در میاورد و به تماشاگر میگوید هر چقدر میخواهی به این داستان شاخ و برگ بده، شاید روزی حقیقت را کشف کردی. شروع رابطه «یو نَبی» با «پَک جه آن» با کنجکاوی کرم ابریشمی شروع شد که ادعای پروانگی داشت.«یو نَبی» هر بار«پَک جه آن» را میدید در ذهن خود تکرار میکرد که میدانم اما….
او چیزهایی را میدانست که از شایعات شنیده یا یواشکی با چشمهایش دیده بود، ولی آیا توانست یک بار پای صحبت پسری بنشیند که عاشق پروانهها بود؟ «یو نَبی» میخواست به خود بقبولاند که دهانبین نیست و رفتار دیگران روی احساساتش تاثیری نمیگذارد، در حالی که عدم توانایی این زن در شناخت احساسات و درونیاتش بود که به پروژههای دانشگاه و زندگی شخصیاش آسیبزده بود.
دو زنی که در شکلگیری شخصیت «یو نَبی» تاثیرگذار بودند، در دو قطب مخالف زندگی میکردند. مادر «نَبی» زنی است که روابط موقتی بسیاری را پشتسر گذاشته و همچنان به این روابط موقتی ادامه میدهد. خاله «نَبی» اما زن هنرمندی است که به نظر میرسد تمام عمر تنهایی زندگی کرده است.
در ابتدا «یو نَبی» به واسطه نامش توجه «پَک جه آن» را به خود جلب میکرد و این فرد سعی میکند یک تعهد بین خودش و «نَبی» ایجاد کند. تعهدی که «پَک جه آن» به دنبال آن است با سوتفاهمها و ورود رقیب عشقی نقش بر آب میشود. همکاری «یو نَبی» با «پَک جه آن» در پروژهای دانشجویی راه را برای شناخت و درک بهتر آنها از یکدیگر هموار میکند، اما برطرف کردن سوتفاهمها و خودخواهیها آنقدرها هم ساده نیست.
هر چند تمرکز این سریال به رابطه «یو نَبی» با «پَک جه آن» و روابط این دو با رقبای عشقی آنهاست، ولی شخصیتهای متفاوت با عشقها و روابط متعارف یا نامتعارفی نیز در این سریال خودنمایی میکنند.
ابراز احساسات دختری به دختر دیگر، ترک عادتهای بد برای ساخت عادتهای خوب در کنار فردی حمایتگر، کمک به دیگری بدون انتظار جبران، کشف تاریکترین و روشنترین نقاط وجودی خود، شناخت درونیات شخصی و باور به خود در سریال «با اینکه میدانم» مشهود است و باید در هر اپیزود، چشمها را به روی لایههای پنهانی این سریال باز کرد.
«با اینکه میدانم»، مراحل تبدیل یک کرم ابریشم به پروانه است، پروانهای که میداند ممکن است بسوزد اما سوختن را به اسارت در قفس و سکوت ترجیح میدهد.
علاوه بر شخصیتپردازی گنگ این سریال که به نظر میرسد عمدی بوده، ورود به دنیای هنر و نمایش واقعیت با زبانی شاعرانه و تمثیلی بزرگترین نقطه قوت سریال «با اینکه میدانم» است. شاید دیالوگهای این سریال ساده به نظر بیایند، اما فلسفه پنهان پشت برخی از دیالوگهای این سریال به وضوح قابل مشاهده است.
موسیقی و فیلمبرداری سریال «با اینکه میدانم» کاملا مناسب فضای آن است. کلوزآپهایی که از شخصیتها به نمایش گذاشته میشود، تنهایی در خانه، جاده یا تونل احساسات درونی را به شکلی بیرونی به نمایش میگذارد.
نکتهای در سریال «با اینکه میدانم» توجه تماشاگر را به خود جلب میکند، هنردرمانی یا به عبارتی رابطه مستقیم هنر با احساسات آدمی است. این سریال همچنین انواع مختلف عشق را بازتولید میکند و قصد دارد نگاه روشنش را به روابط در جامعه نشان دهد.
میدانم اما، سریالی است که مخاطبانش را در مسیر خودشناسی قرار میدهد و آن وقت است که میفهمند گاهی راههایی را میروند که میدانند در آنها آسیب میبینند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
تجارت الکترونیک، کابوس کسبوکارهای سنتی (نگاهی به سریال چیزی درست شبیه به این)
مطلبی دیگر از این انتشارات
سریال هارتاستاپر (Heartstopper)، تلاشی برای پذیرش دگرباشان
مطلبی دیگر از این انتشارات
خانه کجاست؟ نگاهی به سریال ماهنامه خانه