برای فلسطین ???

این روز ها عجیب دلم گرفته است

همه جا پر است از اخبار تلخ غزه ..

پر از فیلم هایی که خون به دل آدم میکند

کاش از دستم کاری بر میومد

کاش می‌توانستم دردی دوا کنم

نمیتونم تصور کنم اون لحظات آخر ،قبل از بمباران بیمارستان آن مردم مظلوم چه احساسی داشتن یا به چی فکر میکردن ...

طبق وعده قرآن فلسطین یه روز آزاد میشه اما این داغ ها هیچوقت سرد نمیشن ...

تاریخ فراموش نمیکنه این همه خون رو ..این همه غم رو ...

این روز ها هر بار که اسم غزه رو می‌شنوم به این فکر میکنم که اگه امام زمان ظهور میکرد ..دیگه اسرائیلی باقی نمی‌گذاشت تا مثل یه خوانخوار از خونریزی کیف کنه ...

شاید بتونم قاطعانه بگم هیچوقت توی عمرم اینقدر دلم حضور امام زمان رو نخواسته

هیچوقت آنقدر فکر نکردم به اینکه کاش میومد ?

مولای ما

دیگر بس است ...

تاریخ دارد تکرار میشود ...پیکر اربا اربای علی اکبر (ع)

یا حتی علی اصغر شش ماهه

رباب ها هم که کم نیستند ... آقا جان بیا

برای ما نه ..میدانم لیاقت دیدنتان را نداریم ولی برای کودکان فلسطین بیا

بیایید و کاری کنید برایشان ...

اللهم عجل لولیک فرج ????

،
،

در گوشه و کنار مدرسه می‌شنوم حمایت از اسرائیل را

دیگر در برابر این حرف چیزی برای گفتن ندارم ..شاید هم دارم ولی دیگر توانی برای گفتن ندارم

فقط وقتی این حرف ها را می‌شنوم چهره دختر نوجوانی که برادر کوچکترش را در آغوش گرفته ،تصویر چهره گریان راننده آمبولانس یا همان کودک چند ماهه که یک جای سالم در صورت مثل ماهش نمانده جلوی چشم هایش نقش می‌بندد و با هزار بدبختی بغض سنگ شده در گلویم را می بلعم...?