ما شکیبا بودیم و این است کلامی که ما را به تمامی وصف میتوان کرد.
چرا فریلنسرها هیچوقت فری نیستند؟
من یه فریلنسرم اما در عمل هیچوقت فری نیستم [free: آزاد]. کل روز فکر و ذکرم کاره، وقت خالی کم دارم [اصلا ندارم]، کرونا و تعطیلیاش تاثیری تو کارم نذاشته و تقویم زندگیم با تقویم زندگی بقیه فرق داره: هیچ روز تعطیلی نداره.
اوایلی که فریلنسر شده بودم خوشحال بودم که مجبور نیستم عین کارمندا صبحا سر یه ساعتی بزنم بیرون و درگیر یه روتین بشم. وقتی دورکاری میکنی ساعت کاریت دست خودته و خودت تصمیم میگیری کی بخوابی، کی بیدار شی و کی کار کنی. در واقع از این قید و بندها فری هستی.
ولی همونطور که از تیتر این پست متوجه شدین، نتونستم اونطوری که باید، فری باشم. اسمش اینه که تو خونه کار میکنی و ساعت کاریت دست خودته، ولی در عمل تو کل روز و کل هفته در حال کار کردنی.
راههای مختلفی رو برای مدیریت زمان و نظم و... امتحان کردم (چگونه بهعنوان یک فریلنسر زندگیام را جمعوجور میکنم؟) و هرکدوم تو یه برههٔ زمانی جواب میدادن و بعدش دوباره بینظمی بر نظم غلبه میکرد. تعداد پروژههای کاری زیاد میشد، پروژههای شخصی باز مونده بودن و یه خستگی مداوم همراهم بود.
راههای جدیدی رو که اخیراً امتحان کردم -یا به عبارتی اون روتین جدید- رو اینجا مینویسم شاید به درد بقیهٔ فریلنسرها یا اونایی که به خاطر کرونا دورکار شدن هم خورد:
پروندههای باز رو چطور بستم؟
تمرکزم رو گذاشتم روی به حداقل رسوندن تعداد پروندهها. این کار رو توی چند مرحله انجام دادم:
۱-ددلاین براشون گذاشتم. اگر کاری فقط یک مرحله مونده بود تا تموم بشه و همون مرحله مدتها به تعویق میافتاد، تاریخ تعیین کردم و تا اون تاریخ انجامش دادم تا قالش کنده شه. مثلا پیگیری مراحل دفاع پایاننامهام که سرجمع یک هفته هم نمیشد، چند ماه بود که به تعویق افتاده بود. برای خودم ددلاین گذاشتم که تا اول مهر تموم شده باشه. کاری که شش ماه به تعویق افتاده بود، ظرف دو هفته انجام شد. (آکراسیا؛ یا چرا انجام کاری که مهم است را به تعویق میاندازیم؟)
۲-ارزش و اهمیت پروژههارو بازبینی کردم. اگر پروژهای شغلی بود و آوردهٔ مالیاش به زحمت و وقتش نمیارزید، کنسل کردم. اگر پروژهٔ شخصی بود، موکولش کردم به آینده؛ اما اینطوری که براش تاریخ شروع تعیین کردم و به این دید نگاهش کردم که موقتاً بسته شده و فشاری روم نیست. از اونجایی که تاریخ شروع براش گذاشتم خیالمم راحته که قرار نیست به قبرستان پروژهها منتقل شه.
۳-یاد گرفتم نه بگم. هیچ موقع چیز دیگری رو -علیالخصوص پول رو- به آسایش خودتون مقدم ندونید. اگر سالهاست دارید به امید یک روزی که اون روز بلاخره استراحت کنید سخت کار میکنید، مطمئن باشید اون روز نمیاد. فشار کاری رو کمتر کنید، به پروژههایی که فقط قراره پاسخگوی طمع و هوس شما باشن نه بگید، کمی بیشتر به زمان حال اهمیت بدید. برای من این نه گفتن و کنده شدن از آینده و چسبیدن به حال، خیلی سخت بود. اما شد. اولش یکم درد داشت ولی بعد درست شد.
خستگی شخصی رو چطوری برطرف کردم؟
۱-دوز کوچیکی از لذتهای شخصی رو به شبانهروز تزریق کردم. برای اینکه کل روز رو کسل نباشم و خستگی بازدهیم رو پایین نیاره، برای خودم پاداشهای کوچیکی در نظر گرفتم که هم زود به دست بیاد (در پایان روز، نه پایان هفته) و هم راحت باشه (مهیا کردنش سخت نباشه که تبدیلش کنه به یه کار نشدنی). مثلا دوشنبهها روز فیلم دیدنمه؛ هر دوشنبه به شوق شب که قراره فیلم تماشا کنم کار میکنم.
۲-ساعت و روز تعطیلیِ کار برای خودم گذاشتم. از ساعت ۸ شب به بعد مطلقا هیچ کاری (شغلی) انجام نمیدم. در عوض پروژههای نیمهکارهٔ شخصی رو پیش میبرم. مثلا کتابی که نصفه مونده یا نوشتن یه پست ویرگول بعد از هفت ماه :))) . ساعت ۸ رو بعد از چندین روز تست کردن قطعی کردم. اول ساعت ۶ رو انتخاب کرده بودم، بعد ساعت ۴ و بعد ۹. بعد از چندین روز آزمون و خطا فهمیدم ساعت ۸ بهترین ساعت واسه منه که کارم رو تعطیل کنم.
جمعهها رو هم تعطیل در نظر گرفتم و با خودم قرار گذاشتم برای اینکه باقی روزهای هفته رو دووم بیارم لازمه که یک روز (حداقل!) استراحت کنم.
۳-از موبایل هوشمندانهتر استفاده کردم. با اینکه برای خودم ساعت تعطیلی گذاشتم ولی بعضیوقتا موظف بودم حتما در دسترس باشم و کار رو پیش ببرم. حالا اگر میخواستم استراحت کنم یا اگر جایی بودم که امکان بردن لپتاپ نداشتم چطور میشد؟
- نسخهٔ موبایلی خیلی از نرمافزارهایی رو که روی لپتاپ داشتم روی گوشی نصب کردم. مثلا اپلیکیشن Trello که مدیریت پروژه رو باهاش انجام میدم روی گوشی نصب کردم تا به محض اینکه نوتیفیکیشن برام میاد سریع پاسخگو باشم، در عین حال نیازی هم نباشه لپتاپم رو همهجا با خودم ببرم. اپلیکیشن Word و Excel رو هم نصب کردم که فایلهایی که ارسال میشن و نیاز دارن همون موقع بررسی شن رو در لحظه توی گوشی بررسی کنم. (البته گوشی من سامسونگه، نمیدونم اونایی که با آیفون کار میکنن میتونن اپلیکیشنهای مایکروسافت رو نصب کنن یا نه.)
- تنظیمات نوتیفیکیشنهای گروههای کاری رو تغییر دادم. روز پنجشنبه تنظیمات پیامرسانها رو طوری میکنم که تا شنبه میوت باشن و این یعنی روز جمعه نوتیفیکیشنهای مربوط به شغل مزاحم استراحتم نمیشه.
- برای اینکه از وضعیت پشت میز نشینی دور شم و ستون فقراتم شکل صندلی به خودش نگیره، وبگردیام رو از توی گوشی دنبال میکنم و در عوض هرجای خونه که بخوام لم میدم. قبلا اینطوری بود که اگر کاری رو میشد هم از گوشی پیش برد هم از لپتاپ، ترجیحم لپتاپ بود و برای کار با لپتاپ عادت دارم پشت میز بشینم. ولی الان یه سری کارارو (مثل چک کردن ایمیل، جواب به پیامهای کاری تو پیامرسانها، یادداشتبرداری) از توی موبایل انجام میدم و خودم رو محدود به نشستن پشت میز نمیکنم.
- اپلیکیشنی برای ایجاد و تثبیت عادت روی گوشی نصب کردم که هر روز بهم یادآوری میکنه باید کمِ کم یک صفحه کتاب مطالعه کنم (اسم اپ: Grow). اینطوری خیالم راحته اون دوز روزانهٔ خوشیهای شخصی رو یادم نمیره. [تو همین هفته با اجرای این قانون تونستم شروع کنم به خوندن جلد اول رمان در جستجوی زمان از دست رفته] (حقیقت سادهٔ چگونگی خواندن ۲۰۰ کتاب در سال)
در واقع نگاهم رو به گوشی موبایل از یک وسیلهٔ جانبی تغییر دادم به یک ابزار ضروری که کمک میکنه پروژههام رو هوشمندانه پیش ببرم و کلی دفتر دستک و لپتاپ رو همهجا دنبال خودم نکشونم.
به پایان آمد این ویرگول، حکایت همچنان باقیست...
با اینکه هرکسی که بهم میرسه میگه ایشالا یه روز توام کار پیدا میکنی ولی واقعیت اینه که فریلنسر بیبرنامه مثل کارمندی میمونه که دو شیفت داره کار میکنه. برنامهای رو که در حال حاضر دارم پیش میبرم، به لطف کمکهای یکی از عزیزترین دوستانم اجرایی شد که اگر نبود همچنان داشتم زیر فشار کار له میشدم.
شما پروندههای بازتون رو چطوری میبندید؟ یا برای پروژههای شخصیتون چطوری برنامهریزی میکنید؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
راهنمایی برای فریلنسرها و غیرفریلنسرهایی که کرونا خانهنشینشان کرده
مطلبی دیگر از این انتشارات
فری لنسینگ: آنچه بقیه فکر میکنند vs. آنچه در واقعیت هست
افزایش بازدید بر اساس علاقهمندیهای شما
کوچینگ: مفهوم و تاریخچهای جذاب