تجربیات من از راه‌اندازی «شرکت فریلنسری حامی» با ۱۰ هم‌تیمی عالی

امسال می‌خواهیم دهمین سال تاسیس شرکت فریلنسری حامی را جشن بگیریم. شرکتی که سال ۸۸ با یک نفر در زمینه ترجمه شروع کرد و حالا ۱۰ همکار تمام وقت و پاره وقت دارد. امروز می‌خواهم از تجربیات ۱۰ سال زندگی فریلنسری برای شما بگویم که حالا تمام هزینه‌های یک زندگی مشترک چهار نفره از آن تأمین می‌شود.



من فقط ۴۵ روز برای کنکور درس خواندم و وقتی بعد از اعلام نتایج و خریدن روزنامه متوجه شدم رتبه‌ام ۲۰۰۰۰ (دقیقا همین عدد) شده است، فکر می‌کردم شاهکار کرده‌ام. با اینکه دانشگاه دولتی شبانه فیزیک قبول شدم ولی دنبال رشته مهندسی بودم. اگر آن زمان خرید و فروش شماره‌های رُند مُد بود می‌توانستم راحت این رتبه را به یکی از ژن‌های خوب آن موقع بفروشم!

۷ ماه بیکاری در دمای ۵۰ درجه!

من هم مثل خیلی از دهه شصتی‌ها رشته مهندسی خواندم و مثل بعضی از دهه شصتی‌ها زود ازدواج کردم. ۱۰ سال پیش وقتی بنا به دلایلی مجبور به مهاجرت به شهر جدید شدیم، ۶ ماهی از زندگی مشترک من و همسرم می‌گذشت و با اینکه شهر جدید، زادگاه و محل زندگی همسرم بود، ولی ۷ ماه برای پیداکردن کار به هر دری زدم نشد که نشد.

روزهای سختی بود. در شهری که دمای هوا به ۵۰ درجه هم می‌رسد، دو ماه از گرم‌ترین ماه‌های سال حتی یک کولر کوچک هم نداشتیم و از طرف دیگر من بعد از ۷ ماه تلاش و پیدانکردن کار مناسب و عجین‌نشدن با شرایط جدید، بیشتر اوقات در خانه بودم و جدول حل می‌کردم! البته بی‌پولی، کلافه‌گی، اجاره خانه، خرج زندگی و کار کردن همسر را نیز به این وضعیت اضافه کنید.

همه چیز از یک تصمیم شروع شد!

بالاخره به فکرم رسید از داشته‌های خودم استفاده کنم. من ۲۱ ترم زبان انگلیسی خوانده بودم و در دوران دانشجویی هم دستی بر ترجمه داشتم. گرچه تقریبا ۹۰ درصد ترجمه‌ها برمی‌گشت و مجبور بودم چندین بار آنها را اصلاح کنم! اما بالاخره تصمیم گرفتم از ترجمه و تایپ شروع کنم.

بزرگترین مشکل اینجا بود که ما حتی کامپیوتر هم نداشتیم! ارزان‌ترین سیستمی که پیدا کردیم ۴۲۰ هزار تومان قیمت داشت. دو تا انگشتر فروختیم برای پیش‌پرداخت و مابقی را هم یک چک دوماهه دادیم که وقتی کار کردیم آن را پاس کنیم.

سال ۸۸ و ۸۹ خبری از پونیشا و سایت‌های مشابه نبود و با اینکه پارسکدرز هم سال ۸۶ راه افتاده بود خیلی نمی‌شناختمش و فکر می‌کردم برای برنامه‌نویس‌هاست، اما نزدیک خانه ما دو دانشگاه بزرگ (دانشگاه پیام نور و دانشگاه آزاد) بود و این می‌توانست امتیاز خوبی باشد. به تمام دفاتر خدمات فنی نزدیک دانشگاه‌ها که کارهای دانشجویی انجام می‌دادند سر زدم و گفتم می‌توانم کار ترجمه انجام دهم.

باتوجه به تقاضایی که وجود داشت کم‌کم تماس‌ها و سفارشات شروع شد و من هم ترجمه‌ها را تایپ‌شده، سریع و باکیفیت تحویل می‌دادم تا بتوانم کار بیشتری بگیرم. هسمرم هم با توجه به اینکه تایپ ۱۰ انگشتی خوبی داشت، سفارشات تایپ را انجام می‌داد. خدا را شکر اوضاع در حال بهتر شدن بود.

تا اینکه در این بین با یک ناشر آشنا شدیم و سفارش ترجمه و تایپ چند کتاب گرفتیم. با اینکه به دلیل کم‌تجربگی تا چند سال به‌طور کامل با ما تسویه نکرد، ولی چاپ سه کتاب برای دانشگاه پیام نور به نام خودم، سکوی پرتاب و رزومه خوبی برای من بود.

استخدام چهارمین همکار!

آخر مطلب می‌گویم چرا از ۴ شروع شد! من نیاز به سفارشات بیشتر داشتم و بالاخره چهارمین همکار را استخدام کردم! «حامی بازاریاب» چهارمین همکار ما بود که اتفاقا خیلی هم از بازاریابی برای جذب سفارش تولید محتوا چیزی نمی‌دانست و قبلا بازاریاب لپ‌تاپ و آگهی‌نامه‌های تبلیغاتی بود! ولی خیلی زود پیشرفت کرد و توانست سفارشات زیادی برای ما جذب کند. حالا که نیازی به بازاریابی نداریم، «حامی بازاریاب» به عنوان مسئول مذاکرات در کنار ماست و در جلسات پیش از شروع کار شرکت می‌کند.

از دنیای آفلاین به دنیای آنلاین

از دوران دبیرستان در یک مغازه کامپیوتری کار می‌کردم و به دنیای تکنولوژی علاقه داشتم. همین باعث شد همیشه آنلاین باشم و از اتفاقات حوزه‌های مختلف باخبر باشم. کم‌کم موضوع ترجمه و تولید محتوا در سایت‌های اینترنتی هم جدی شده بود و من هم همکاری با چند سایت کوچک را شروع کردم.

کلمه‌ای ۶ تا ۱۰ تومان کار می‌کردم و دیگر خبری از کارهای دانشجویی نبود که خیلی روی ترجمه گیر نبودند! دنیای ترجمه و تولید محتوای آنلاین تفاوت‌های زیادی داشت و این اوضاع را برای من تازه‌کار خیلی سخت می‌کرد.

تا اینکه اولین اتفاق بزرگ افتاد و دی ماه ۹۱ توانستم به عنوان مترجم و تولیدکننده محتوا همکاری خودم را با شیپور آغاز کنم که این همکاری تا همین لحظه پابرجاست (البته پیوسته نبوده) و من از ابتدای بلاگ شیپور تا الان هستم.

استخدام پنجمین همکار!

اما همکاری با شیپور به تنهایی برای گذران زندگی فریلنسری کافی نبود تا اینکه فروردین ۱۳۹۲ عضو پونیشا شدم. تازه فهمیدم من یک فریلنسر یا آزادکار هستم و توانستم از پونیشا هم پروژه بگیرم. گرچه بیشتر کارهای فریلنسری ما تا امروز خارج از این پلتفرم بوده است.

کم‌کم حجم کارهای پروژه‌ای و ثابتِ فریلنسریِ ترجمه و تولید محتوا در حال افزایش بود و دیگر نمی‌توانستم به خوبی آنها را مدیریت کنم. اینجا تصمیم گرفتم یک مدیر پروژه قوی به نام «حامی» استخدام کنم! مدیر پروژه خوبی بود، ولی عالی نبود و گاهی لنگ می‌زد! پروژه‌ها عقب و جلو می‌شد، بدقول می‌شدیم، ولی کم‌کم تلاش کرد، مطالعه کرد و بالاخره مثل قرقی (هنوز عقاب نشده بود!) توانست پروژه‌ها را مدیریت کند.

استخدام ششمین همکار!

واقعا لذت‌بخش بود. در حال بزرگ‌شدن بودیم و هیچ‌چیز بهتر از این نبود. «حامی بازاریاب» دائما در حال گرفتن پروژه بود و «حامی مدیر پروژه» هم تا جایی که می‌توانست به مدیریت کارها می‌رسید. دیگر وقت آن رسیده بود که «حامی منشی» را هم استخدام کنیم. بالاخره پاسخگویی به تماس‌ها، راضی‌کردن بعضی مشتریان ناراضی و یک سری کارهای دیگر را باید به او می‌سپردیم.

استخدام هفتمین همکار!

برای اینکه بتوانیم در دنیای فریلنسری که در حال رشد بود و رقبا زیاد می‌شدند فعالیت کنیم، باید همیشه خودمان را ارتقا می‌دادیم. همیشه تلاش می‌کردیم چیزهای جدید یاد بگیریم و بتوانیم از دیگران جلوتر باشیم. همکاری با سایت‌های بزرگ ایران از جمله زومیت همیشه برگ برنده ما بود و رزومه ما روز به روز بهتر می‌شد.

اما باید کارها را باکیفیت خیلی بهتر تحویل می‌دادیم تا کمترین مشکل ممکن را داشته باشد. همکار هفتم هم به جمع ما پیوست. «حامی ویراستار» کتاب شیوه نگارش در رسانه‌های دکتر احمد توکلی را خوانده بود و به نظرم در حد قابل قبول برای شروع کار می‌توانست به ما کمک کند.

استخدام هشتمین همکار!

باتوجه به حجم و تنوع پروژه‌های ثابت و موقت و باتوجه به تجربه‌های تلخ گذشته زمان آن رسیده بود که واحد مالی را راه‌اندازی کنیم. «حامی مدیر مالی» هشتمین همکاری بود که به شرکت «فریلنسری حامی» اضافه شد تا بتواند قیمت‌ها و تسویه‌ها را کنترل کند. ولی کم‌تجربه بود و ما هم تجربه کافی نداشتیم، قیمت اشتباه می‌دادیم، پول‌مان را دیر می‌دادند یا نمی‌دادند. به همین دلیل تا مدتی بنده خدا بیشتر مأمور وصول مطالبات بود تا مدیر مالی!

استخدام نهمین همکار!

حالا ما یک شرکت فریلنسری بزرگ و حرفه‌ای بودیم که ۸ نفر با توانایی مختلف در آن کار می‌کردیم. اما باز هم باید بهتر می‌شدیم. حوزه خلق و تولید محتوا وارد فازهای جدید شده بود. ورود بسیاری از کسب و کارهای به دنیای دیجیتال مارکتینگ، رقابت سخت برای گرفتن رتبه در گوگل و موضوع مهمی به نام بازاریابی محتوایی نیاز ما را به یک کارشناس سئو بیشتر می‌کرد.

البته که نیازی نبود وارد بخش سئوی تکنیکال شویم و ما بیشتر به سئوی محتوایی نیاز داشتیم. این شد که یک کارشناس سئوی پاره‌وقت به نام «حامی» استخدام کردیم که در حد خودش کار ما را خوب راه می‌اندازد! انصافا اطلاعات خوبی دارد و حسابی کمک می‌کند.

استخدام دهمین همکار!

چند سالی است کار تولید محتوای متنی حسابی به وردپرس گره خورده است و ما هم ناچار بودیم کسی را داشته باشیم که دغدغه ما را در قسمت وردپرس برطرف کند، گهگاهی هم لازم شد سایتی راه‌اندازی کنیم یا کارهایی فراتر از یک انتشار ساده محتوا انجام دهد. تازه قرار است به همین زودی‌ سایت حامی غفاری را هم راه‌اندازی کند.

درست حدس زدید! «حامی وردپرس کار» هم دهمین و آخرین نفری است که تا این لحظه به شرکت فریلنسری حامی اضافه شده است.

البته به فکر اضافه کردن یک حامی جدید هم هستیم که ما را در زمینه شبکه‌های اجتماعی یاری کند تا تیم فوتبال «شرکت فریلنسری حامی» هم تکمیل شود!

حرف آخر

حتما دیگر تا حالا متوجه شده‌اید که این شرکت و این تیم ۱۰ نفره خودِ من هستم. مدیر، مترجم و تولیدکننده محتوا از اول بودند و برای همین استخدام همکاران از نفر چهارم شروع شد. برای زندگی کردن در فریلند (سرزمین فریلنسرها) اگر می‌خواهید موفق شوید باید حداقل ۱۰ نفر باشید، ۱۰ نفر با توانایی‌های مختلف، ۱۰ نفر حرفه‌ای و قوی!

من در ۱۰ سال گذشته با اینکه گاهی به صورت تمام وقت جاهایی مشغول بودم اما هیچ‌گاه فریلنسری را رها نکردم. تمام پیش‌نیازهای مورد نیاز به عنوان تخصص این ۱۰ نفر -جز یادگیری زبان انگلیسی- را خودم به صورت خودآموز یاد گرفتم تا یک گام جلوتر باشم.

چون همیشه دوست داشتم تمام اختیارات با خودم باشد، حالا با تمام سختی‌ها زندگی کاملا فریلنسری دارم و همه هزینه‌های زندگی من، همسر عزیزم (که همیشه همراه و همکار واقعی من بوده است) و دو پسر دلبندم از فریلنسری محتوا تامین می‌شود.

سبک زندگی فریلنسری اصلا راحت نیست. حالا که یک دهه می‌گذرد، حالا که مدیر محتوای وب ۲۴ شده‌ام و فعلا چند پروژه مهم دیگر دارم، حالا که خیلی‌ها در حوزه محتوا مرا می‌شناسند و حتی برای کارکردن به تهران نرفتم، تجربه ۱۰ ساله فریلنسری به من ثابت کرده است اگر می‌خواهید در این مسیر سخت، فریلنسر موفقی باشید باید ۱۰ ویژگی زیر را داشته باشید:

  • سخت‌کوش و بااراده باشید
  • به‌روز باشید
  • یادگیرنده باشید
  • حرفه‌ای باشید
  • متخصص باشید
  • متمرکز باشید
  • به جای ۱۰ نفر کار کنید
  • با زندگی فریلنسری کنار بیایید
  • خودمدیر باشید
  • صبور باشید