داستان های آموزنده

1_ یه روز شنگول و منگول و حپه انگول توی خونشون نشتسته بودن که یهو در صدا کرد

پرسیدن : کیه کیه در میزنه

_منم منم مادرتون وای فای آوردم براتون

اونام در رو باز می کنن که ناگهان کسی که پشت در بوده میگه

_هه هه هه گولتون زدم سروا احمدی هستم! بچه ها بریزید تو ماهواره هاشونو جمع کنین

2_گرگه میره دم خونه شنگول منگول در میزنه
یه دفعه خرسه گریه کنون میادبیرون میگه: بابا تو مارو کشتی ?
الان اینا ۲۰ ساله از اینجا رفتن !
بیشعور کثافت ولمون کن دیگه !
گرگه میگه : خیلی بیشعوری برات نذری آوردم !


3_  راننده باهوش:یارو داشته تو اتوبان با سرعت 180 تا رانندگی میکرده که پلیس میگیریشو و ماشینشو متوقف میکنه.
پلیسه میاد کنار ماشینو میگه:گواهینامه و کارت ماشین لطفا
بعدش یارو میگه : من گواهینامه ندارم.کارت ماشینم ندارم.این ماشینم مال من نیست.کارتو مارتاشم دست من نیست.من صاحب ماشینو به قتل رسوندم و جنازشو انداختم صندوق عقب.الانم ک داشتم میرفتم از مرز فرار کنم برم اون ور آب شما منو گرفتین
پلیسه که حسابی تعجب کرده بود میره درخواست کمک کنه .فرمانده اش هم میگه تو کاری نکن من خودم حلش میکنم .فرماندهه سریع میاد جای ماشین یارو به یارو میگه:
آقا گواهینامه و کارت ماشین لطفا:یارو قشنگ گواهینامه و کارت ماشینو رو از تو جیبش در میاره میده به فرماندهه.فرمانده میگه در صندوق عقبو باز کن ببینم:یارو در صندوق عقبو باز میکنه فرماندهه میبینه توش خالیه.به یارو میگه پس این مامور ما چی میگه؟
یارو میگه : نمیدونم والا جناب سرهنگ لابد الانم میخاد بگه که من داشتم با 180 تا سرعت میرفتم

4_  اردک:یه روز یه کشاورز اردکی رو میبینه که گشنه و تشنه افتاده کنار خیابون!

کشاورز ما هم اون رو میبره به خونش

و بهش آب و غذا میده

و بعدش کلشو میکنه و میخوره!!

شرمده داستانمون قرار بود آموزنده باشه ولی شرایط اقتصادی مردم بده!

کشاورزه هم گشنش بود!

5_ فلانی فداکار : یه روز فلانی میبینه که کوه جلوی راه قطار ریزش کرده

فلانی لباساشو در میاره و آتیش میزنه تا به قطار خبر بده!

راننده قطار متوجه مئوضوع می شه و پیاده میشه ازش تشکر کنه

فلانی ام جوگیر میشه و انگشتشو میکنه تو چشم راننده قطار

6_ خرگوش می ره تو جنگل روباه رو می بینه داره تریاک می کشه
می گه :
اقا روباه این چه کاریه پاشو بدوییم شاد باشیم
می رن تا می رسن به گرگه می بینن داره حشیش می کشه
خرگوش می گه :
...اقا گرگه این چه کاریه پاشو شاد باشیم بدوییم
گرگم پا می شه می رن 3تایی می رسن به شیره می بینن داره تزریق می کنه
خرگوش می گه:
اقا شیره این چه کاریه پاشو بدوییم ورزش کنیم شاد باشیم
شیره می پره می خورتش !!
گرک و روباه می گن چرا خوردیش این که حرف بدی نزد؟
شیره می گه:
نه بابا این پدر سگ هرروز اکس می زنه می یاد مارو می دوونه

7_ یک روز زاغی آیفون یازدهی را زیر بغل زده بود

که روبه پر فریب حیلت ساز رفت پای درخت و کرد آواز

چه سری چه دمی عجب پایی

بقیشم حال ندارم بگم

یه آواز بخون جیگرم حال بیاد

زاغ گفت اون موقع که گولم زدی ابتدایی بودم ولی الان دبیرستانیم

روباهه گفت عه!!! پس واسه همینه که کرک و پرت ریخته؟

زاغ بالش رو باز کرد تا نگاه کنه که آیفون 11 اش افتاد

کلاغه گفت منم اون موقع دانشجو بودم ولی الان مدیر عاملم :P

8_ روزی به قلبم گفتم خسته ام از این زندگی ! درد دارم

گفت گمشو!! من کارم خون رسانی به بدنه یه بار دیگه از این چرت و پرتا بهم بگی یه لحظه وایمیستم تا دیگه نتونی زر زر کنی!

قلبا نه 24 ساعته کار می کنن اصولا اعصاب ندارن!