آن شب کذایی - یک مشت قرص

کوروش با پارتنرش دعوا کرده بود و من، کاسه‌ی داغ‌تر از آش، خودم را به عنوان قاضی و با اصرار کوروش، خودم را قاطی این رابطه‌ آبدوغ خیاری کرده بودم. حالا رفاقت من و کوروش هم به هم خورده و منی که افسرده هم بودم داغون‌تر هم شده بودم.


دستم پر بود از انواع قرص‌های مختلف. آسپرین، قرص ضد تهوع، استامینوفن و ایبوپروفن و اینجور قرصا. حدودا 80 تا قرصی می‌شد. کل قرص‌ها را ریختم در ماگ سفیدم و وارد آشپزخانه شدم. متین، هم‌اتاقی‌ام، داشت سیگار می‌کشید. یه سلامی با سر کردم و لیوان را تا خرخره، آب کردم و دادم بالا. سیگاری از جیبم بیرون کشیدم و فندک دادم زیرش. آرام از پله‌‌ها خزیدم و زسیدم به حیاط. دو سه دقیقه‌ای نگذشته بود بود که مثا سگ پشیمان شدم. دست کردم در حلقم تا هرچه خورده بودم بالا بیاورم. نشد. نتیجه گرفتم قرص ضدتهوع از همه زود جذبتر بوده! اشک از چشمانم جاری بود. زنگ زدمم 123.

-اورژانس اجتماعی... جهت آشنایی با خدمات خط عدد 1 و جهت....

مجال ندادم و زدم 2.

-الو بفرمایید
-الوو... سلام (با بغض) .... من قرص خوردم برای خودکشی و الان مث سگ پشیمونم! چیکار کنم؟
-اسکل! باید قبل اینکه قرص بخوری به ما زنگ میزدی! الان زنگ بزن 115!

قطع کردم و 115 رو گرفتم.


جلوی خوابگاه نشسته بودم که آمبولانس رسید. تکنسین حین پیاده شدن، چهره‌ی غمناکم را دید.
-مریض کجاست؟
-خودمم!
برگاش ریخته بود! احتمالا در فکرش این حرف می‌گذشت که این چه کصخلیه خودش میخوره و خودش زنگ میزنه!! ولی تمام تلاشش را کرد که این را نگوید و از در شوخی وارد شد.
-کوره دختر وفا نداره... ارا چه بخاطر یِی دختر ای کارارو با خودت موکونی؟
این را که گفت، گل از گلم شکفت! انگار نه انگار که اگر دیر بجنبند بیاد با مزدا‌ی یخچال دار برگردم شهر خودم!


داخل آمبولانس، راننده، یک آهنگ شکست عشقی کرمانشاهی پلی داده بود و سه تایی میخندیدیم!
-تا حالا سوار بنز نشده بودم!! چقد باحالهه!
تکنسین و راننده از خنده روده‌بر شدند. به حرفم نمی‌خندیدند. عدم تناسب وضعیت و حرفم بود که خنده‌دار بود.

وارد اورژانس شدیم و به سمت تریاژ رفتیم. راننده شروع کرد به صحبت.
-مگه مرد هم قرص میخوره؟ مگه مرد با قرص خودکشی می‌کنه؟
دنبال جوابی برای ابراز ندامت بودم که ادامه‌ی حرفش را شنیدم. "مرد باید با قرص برنج خودکشی کنه که یکسره شه!" آنقدر خندیدم که اشک در چشمانم جمع شد. دکتری آمد و با هم رفتیم برای شست و شوی معده.

رخو بگیر!
رخو بگیر!

پ.ن: داستان و ماجراجویی جالبی بود و گفتم با بقیه به اشتراک بزارم!