درس هایی که از ارتباط با آدم ها گرفتم.

سلام. قصد دارم توی این پست درس هایی که از ارتباط با آدم ها؛ همون روابط اجتماعی، گرفتم رو شرح بدم. ممکنه نقد هایی به من وارد بشه و میشه، ولی خب؛ حرفام جدی ان و قصد بلوف زدن یا شوخی کردن ندارم. این ها نتیجه ی راه هاییه که رفتم و بعدا فهمیدم که ترجیح میدم دیگه همچین راهی رو نرم. اینجا منظورم از آدم ها رفیقای صمیمی تون [که بین تون هیچ فاصله ای نمونده] نیست، گروه دوست و آشنا ها و غریبه ها رو میگم.



ناشناخته بودن بهتر از شناخته شدنه

هیچوقت با یه آدم رندوم اونقدر گرم نگیر که باهاش در مورد علاقه ت حرف بزنی. علاقه ت، رابطه ت، آینده ی مد نظرت و الی آخر. هیچوقت زندگی نامه تو باز نکن؛ نه مثل من که تیکه تیکه های زندگی‌نامه م تو پست های ویرگولم پخشه.

زیادی با ذوق و مهربون نباش

فرض کن یه دوستی داری که کارش خیلی عالیه و تو با محبتِ زیاد اینو بهش میگی؛ در یه زمینه ی رندوم. مثلا، ایکس جان، تو خیلی نقاشی هات قشنگه. خب؟ از اونجایی که تو هیچوقت نمی بینی تو ذهن بقیه چیه و اونا هم نمیدونن تو ذهن تو چه خبره، به راحتی فکر می کنن خبریه. بهتره مثل من سکوت کنی و واکنشت یه لبخند مبهم باشه که هیچ معنی خاصی توش نهفته نیست.

زیادی پیگیر کسی که پیگیرت نیست نباش

یعنی چی که همش تو سراغشو بگیری؟ ولش کن! هر احساسی داری رو برای خودت نگه دار و بریز دور؛ بین تو و اون شخص یه دیوار آجری چند لایه‌ست که باعث میشه اون تو رو به ... هم نگیره؛ شاید خوب برخورد کنه ولی اگه ولش کنی می بینی عین یه گربه چنگت می کشه و میره. آره گور باباش!

ممکنه کسی که تو اون رو دوست خودت می دونی...

ممکنه کسی که تو اون رو دوست خودت می دونی همون لحظه در حال آماده کردن یه دیالوگ «بی نظیر» باشه که با دوتا جمله «از شرِت راحت شه». این یه نوع زیادی حساب کردن روی یه آدمه.

رو کسی که اعتبار نداره حساب باز نکن

فرض کن می خوای پول هاتو بذاری تو یه بانک کوفتی و بهت میگن فلان بانک حتی یه ریال هم اعتبار مالی نداره. خب معلومه که نمیری اونجا. الان قطعا منظورم اعتبار ریالی نیست. آدما ظرفیت دارن و خیلیاشون ظرفیت شون کمه؛ برای محبت! تو همون احساسات پاک دوستانه رو برای خودت نگه داری خیلی بهتره تا بریزی ش به پای کسی که یهو گورشو گم کنه و حسابت خالی شه.

مشکلات بقیه به تو مربوط نیست

مشکلات اونا، خب مشکلات خودشونه! درسته، شاید حرفم بی رحمانه به نظر برسه ولی اگه تو زندگیت بخوای غصه ی بقیه رو بخوری؛ فقط داری به خودت آسیب میزنی! می تونی درست گوش کنی و راه حل بدی. ولی اینکه بخوای برای اینکه «فلانی یه مشکل داره» ناراحت باشی؛ اسید ریختن روی ریشه ی خودته.

قرار نیست هرکسی از تو خوشش بیاد

فرض کن یه آدمِ باحالِ رندوم، به چشمت جذاب میاد. تو سعی می کنی باهاش ارتباط برقرار کنی و دست دوستی دراز می کنی ولی ناموفقی. تو ناموفق نیستی! فقط باید فیلدت رو عوض کنی. فقط باید زمینی که توش داری تلاش می کنی رو عوض کنی، همین. طرف یه نگاه بهت انداخته و ده تا برچسب بی ربط بهت چسبونده و الان ازت خوشش نمیاد، تمومه دیگه. واضحه باید ولش کنی یا واضح تر بگم؟

تو نیازی نداری خودتو به کسی ثابت کنی

هرکی که داره دست کمت می گیره، غلط کرده؛ گور باباش! تو نیازی نداری خودتو به بقیه ثابت کنی فقط برای اینکه تنها نمونی. کافیه انگشت وسطت رو بیاری بالا و بهش فاک بدی. طرف کی هست که از تو بخواد خودتو بهش ثابت کنی، هرکی که هست؛ گور باباش.

بد بودن بد نیست

الان من یه آدم تنهای نچندان خوش اخلاقم که هروقت برای یکی ذوق می کنم دلم می خواد با مشت دهن خودمو بیارم پایین. ولی این بد نیست. بهتر از اینه که دورمو پر از آدمای مزخرفِ زپرتی کنم که بند شلوار شونو به سختی می تونن بکشن بالا. والا.

توضیحِ مفهومِ خودت باش

اینکه خودت باشی همیشه آسون و همیشه سخت نیست. ولی خودِ کاملت باش. نمی خواد حال بدت رو سانسور کنی و تظاهر به خوشحالی کنی. نمی خواد نقش بازی کنی. اگه یه نفر از ورژن ناراحت تو خوشش نمیاد، این مشکل خودشه!



به قول شایع:

بهم بگو حکمش چیه، اون یه نفر که خوش‌بینی مو به همه کُشت.
دلم خواست کاورِ آهنگ موردعلاقمو بذارم.
دلم خواست کاورِ آهنگ موردعلاقمو بذارم.