فکر می کنم که تعلیم و تربیت ما بیشتر از هر چیز دیگه ای به بررسی مبانی نیاز داره و دوست دارم در این مسیر سهمی داشته باشم.
سرگرم آموزی یا آموزش مبتنی بر بازی؟!
سرگرم آموزی را معادل edutainment در نظر گرفته اند. سرگرم آموزی ترکیب آموزش و سرگرمی است. به عنوان کسی که هم بنیانگذار یک کسب و کار در بازی و بازی وار سازی هدفمند است، سرگرمی برای من معنایی منفی ندارد و آن را معادل بیهودگی نمی دانم و همین طور قطعاً سرگرمی را ترجمه ی fun نمی دانم. سرگرمی نوعی فعالیت لذت جویانه است که قرار نیست اتفاق عجیبی در آن بیفتد. سرگرمی خودش هدف خاصی را دنبال نمی کند و اهداف حاشیه ای مانند وقت گذراندن با عزیزان و استراحت در کنار آن قرار می گیرند و آن را معنا بخش می کنند. همین موضوع است که سرگرمی را به موضوعی تبدیل می کند که می تواند بیهودگی در زندگی را تشدید کند. پس سرگرمی نوع ابزار خوشایند سازی است تا انسان گذران سنگین وقت یا قورت دادن قورباغه هایش را راحت تر انجام دهد. سرگرمی به واسطه ی همین جانبی بودن ذاتی که با خود دارد، نمی تواند عمیق باشد. بازی های سرگرم کننده یا party game ها، Arcade ها همگی بازی هایی از جنس سرگرمی هستند. در نهایت سرگرمی چه اتفاقی می افتد؟ تقریباً هیچ. عمقی در سرگرمی متصور نیست.
حالا با این توصیف سرگرم آموزی چه معنایی پیدا می کند؟ سرگرم آموزی دو ایراد دارد. ایراد اول آن است که پیشفرض سرگرمی همراه شدن با قورباغه ای است که نمی توان آن را قورت داد! وقتی ما در کلاس تنها با استفاده از جنبه های لذت بخش بی ارتباط به موضوع تلاش می کنیم تا توجه دانش آموزان را جلب کنیم بصورت ضمنی برای بچه ها اثبات می کنیم که ما هم قبول داریم درس خواندن کار کوفت و عذاب آوری است. بچه ها از خندیدن ها و مسابقه ها لذت می برند یا از دیدن منفجر شدن موادّ آزمایشگاهی به هیجان می آیند اما آیا تجربه ی عمیقی در آنها شکل می گیرد؟! اولین ایراد سرگرم آموزی آن است که با اضافه شدن سرگرمی به آموزش به تلخ بودن آموزش اذعان کردیم و برای اینکه زهر کار را بگیریم اندکی عسل با آن آمیختیم تا پایین برود. مطمئن باشیم به محض اینکه عناصر سرگرم کننده از محتوای شما حذف شوند دانش آموزان شما شروع بهانه می گیرند که درس شما جذاب نیست و بهتر است برویم همان انیمیشن شِرِک را دوباره ببینیم. در یک کلام سرگرم آموزی شاید توجه ایجاد کند ولی تعهد هرگز.
ایراد دوم سرگرم آموزی عمق محتوایی آن است. همان طور که گفتیم معمولاً فعالیت های سرگرم کننده سطحی و با کمترین فشار ذهنی هستند چرا که قرار نیست محور باشند بلکه حاشیه ی هدف دیگری هستند یا اساساً برای زمان هایی طراحی شده اند که قرار است ذهن و جان ما اندکی آرام بگیرد. سرگرم آموزی از این جهت شاید باب میل نسل Z باشد و با طبع اسکرول کننده ی آنان مطابق باشد ولی ژرف نگری را در بچه ها از بین می برد. حیرت که از مهمترین مضامین فلسفی و عرفانی ماست با سرگرمی تضاد روشی دارد. حیرت زمانی اتفاق می افتد که فرد در عمق معنا فرو رفته باشد یا تجربه ای عمیق برای او حاصل شده باشد. اساساً بشر سرگرم شده با این واژه ها بیگانه است. شاید با کمک این دو مقدمه متوجه شده باشیم که سرگرم آموزی روش مناسبی برای آموزش نیست. هرچند چه آنکه گفته شد سرگرم شدن اساساً بد نیست ولی رویکرد آموزشی اگر بر سرگرم شدن استوار شود، اشکالات بالا را به همراه خواهد آورد.
راه درمان اما اصطلاح دیگری است به نام آموزش مبتنی بر بازی یا game based teaching and learning . بازی ها انواع مختلفی دارند که انواعی از آن صرفاً به دنبال سرگرمی هستند و همان اشکالات بالا را نیز بر آن می توان گرفت. اما اصل و ذات بازی با سرگرمی یکسان نیست. بازی ها از جنس تلاش هستند. چه آنکه برنارد سوتس تعریف میکند:
play is a voluntary attempt to overcome unnecessary obstacles.
بازی یک تلاش داوطلبانه برای غلبه بر چالش های غیر ضروری است.
آنچه این نوشته ارائه می کند این باور است که بازی ها هیچ کدام دو ایراد سرگرمی را ندارند. داوطلبانه بودن بازی ها باعث تعهد می شود. این در حالی است که عناصر بازی تجربه ای Fun (فعلاً ترجمه بفرمایید لذت بخش) ایجاد می کنند که رغبت بازیکن به تکرار بازی را تضمین می کند. در عین حال ذات بازی تلاش است. تلاش کردن تجربه آفرین خواهد بود در عین اینکه تلاش نیز بر تعهد بازیکن به بازی می افزاید. تجربه ی بازی، تجربه ای عمیق است. این تجربه از جنس خوانش نیست بلکه از جنس رویارویی است. یعنی بازیکن فعلانه این تجربه را می سازد. ممکن است بپرسید که واژه ی غیر ضروری در چالش های بازی چه معنایی ممکن است داشته باشد؟ اگر چالش ها غیر ضروری هستند پس همارز با بیهودگی قرار می گیرند! اما من گمان می کنم غیر ضروری بودن چالش ها به معنای بیهوده بودن آنها نیست. چالش های بازی غیر ضروری هستند چرا که اگر ضروری بودند دیگر تلاش برای آنها نمی توانست داوطلبانه باشد و اجباری می شد. اما بازی تلاشی داوطلبانه است.
آموزش مبتنی بر بازی به دنبال ایجاد تجربه ی عمیق و تعهد آور است و معلم عزیز می تواند عظمت این کلمه را در عمل مشاهده کند. این نوع از آموزش ژرف نگری را با خود به همراه دارد. بچه ها حتماً قبل ، حین و بعد از انجام بازی با همدیگر به گفت و گو می نشینند و از تجربه ای که در بازی داشتند حرف می زنند. این تجربه الزاماً یک تجربه ی عمیق است تا بتواند حیرت را به کلاس شما بیاورد. حیرتی که انسان را خاضِع و فکر او را به آسمان پرتاب می کند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
پارادوکسی به نام بازی آموزشی
مطلبی دیگر از این انتشارات
چیزی به نام «توفیق اجباری» وجود ندارد! - قسمت اول
مطلبی دیگر از این انتشارات
با اتاق فرار آموزشی، قفل اشتیاق دانش آموزان را باز کن!