من حدیثه سادات حسینی هستم، عاشق قهوه و بهترین دوستم کتاب! به زبان فارسی و انگلیسی مینویسم. کانال تلگرامم: https://t.me/HadisehWrites
زنی به مدت 12 سال در کاناپه ذوب شد
دکتر بیکهام پزشکی قانونی شهر کوچک اسلاتر بود. در چند دهه گذشته، در کارش به مهارت زیادی دستیافته بود. تا 3 ژانویه 2022.
او را به خانه کوچک سفید حومه شهر با چمن کاری آراسته فراخواندند. با قضاوت بو می توانست بگوید کسی در آنجا مرده است. او وارد اتاق نشیمن شد و یک کاناپه توجهش را جلب کرد.
اتاق نشیمن منظم و مرتب بود، با این تفاوت که این کاناپه در مرکز آن پوشیده از مدفوع بود. بو چشمانش را می سوزاند. نزدیکتر رفت و جسد زن جوانی را دید که در کاناپه ذوب شده بود.
او بی لباس بود، کِرم در موهایش، گوشت پوسیده استخوان هایش خورده بود، و با چشم و دهان باز آنجا نشسته بود. او در 12 سال گذشته زنده روی همین مبل نشسته بود.

اعضای شهر کوچکی به نام «کشتارگاه»، رای گیری کردند و برای شهر کدخدایی به نام شیلا انتخاب کردند. همسرش به نام کِلِی در شهر معروف بود. آنها هر روز از احوال اهالی شهر خبردار میشدند و به آنها اهمیت میدادند. اما چه کسی از حال آنها خبردار است؟
رابرت همسایهی آنها، به یاد دارد شیلا و کلی دختری 25 ساله داشتند که هر سه روز، دمبل به دست در محوطه میدوید اما حالا دوازده سال است که از او خبری ندارد. رابرت با خود فکر کرد حتما به بیرون از شهر رفته و زندگی خودش را دارد. برای همین از کِلِی احوال لِیسی را پرسید و رابرت چواب داد: «اوه نه، او هنوز اینجاست و حالش خوب است.»؛ مادر لِیسی از روی کاناپه نشستن مداوم لِیسی به دیگران شکایت میکرد تا اینکه کم کم دیگر سراغی از لِیسی گرفته نشد.

اما لِیسی، درون کاناپه دراز کشیده بود. یک سوراخ بزرگ اندازهی بدن انسان در کاناپه بوجود آمده بود. لِیسی در حالت چهارزانو نشسته، گوشهی کاناپه فرو رفته بود. چشمان و دهان او باز و هیچ لباسی نداش به غیر از یک تاپ آبی که بالای سینهاش کشیده شده بود. بعضی از اندامهایش، فاسد شده و توسط حشرات خورده شده بود؛ استخوان او قابل مشاهده بود؛ درحالیکه لِیسی هنوز زنده بود. توسط کثافت احاطه شده بود و درون دهان، گوشها و شکمش هم رفته بود. دستههای کاناپه مملو از خش بود.
لِیسی برای دوازده سال، روی کاناپه گیر افتاده بود تا دو روز قبل از کریسمس سال دوازدهم از دنیا رفت.
حالا شیلا و کِلِی که هر روز از کنار کاناپهی پذیرایی رد میشدند و بعضی اوقات رویش مینشستند، هیچ توضیحی برای این صحنه ندارند.
شیلا در دادگاه توضیح میدهد: «من به لِیسی نصف ساندویچ و چیپس دادم. اینکه او از روی کاناپه بلند نمیشد، تقصیر خودش بود.» اما در کالبدشکافی، اثری جز از فوم کاناپه و کثافت در شکم او پیدا نکردند.

این پرونده هنوز در جریان است؛ آنها محکوم به قتل درجه دو شدند و هنوز در زنداناند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
والدین شهریهی زجر فرزندانشان را میدهند
مطلبی دیگر از این انتشارات
حکم اعدام فروشندهیِ دختری ۵ ساله
مطلبی دیگر از این انتشارات
دختر دانشگاهی به دلیل "جاسوس بین المللی" بودن، توسط نیروهای ویژه به قتل رسید