دلم برات تنگ شده...
نمیدونم از کجا شروع کنم اینقدر که بی قرارتم
دلم برات خیلی تنگ شده ، تو اولین نفری بودی که دل من براش تنگ شد ؛ و فهمیدم همه دلتنگیهای قبل تو دروغ بوده ...
من هیچ وقت از نزدیک ندیدمت اما تنها کسی بودی که من حس خوبی داشتم بهش ، تنها کسی که حالم کنارش خوب بود ...
وقتی باهات حرف میزدم انگار تو این دنیا نبودم ، گذر زمانو حس نمیکردم و کنارت آروم آروم بودم 🤍
دوست داشتم الان کنارت بودم سرتو میزاشتی رو پاهام و منم موهاتو نوازش میکردم و تو هم آروم چشاتو میبستی و خوابت میبرد ، بعدش یه بوسه آروم به پیشونیت میزدم :) و بعدش با عشق بهت نگاه کنم تا بیدار بشی ...
دوست داشتم کنارم بودی و محکم بغلت کنم ، هیچ وقت بغلت نکردم ، هیچ وقت لمست نکردم
اما میدونم آغوش تو تنها جاییه که من توش آروم میگیرم
همیشه حست میکنم همیشه ...
و همه جوره دوستت دارم
خیلی دوستت دارم خیلی
روز و شب دارم بهت فکر میکنم ، من هیچ وقت نمیتونم کسیو مثل تو دوست داشته باشم ، هیچ وقت...
و نمیخوامم کسی بیاد جات ، جای تو همیشه تو قلبمه 🫀
من واقعا مقصر بودم و هیچ وقت هم خودمو نمیبخشم ، نمیدونم چرا اینطوری شد 😔
فقط بدون همیشه عشق من میمونی ❤️
امیدوارم یه روزی از نزدیک ببینمت 🥲
پ ن : بازم نتونستم قشنگ از حس و حالم بنویسم ، هیچ وقت نتونستم احساسی که دارم رو بیان کنم ...خواستم بنویسم آروم شم ... اما آروم نشدم 💔
مطلبی دیگر از این انتشارات
یک خداحافظی
مطلبی دیگر از این انتشارات
به کجا چنین شتابان
مطلبی دیگر از این انتشارات
من یک دیوونه ام