مانند زردابی که این اواخر مدام گلویش را می سوزاند غم عمیق و فلج کننده ای از سینه اش بر می خاست پاهایش سست و بی حس میشد مجبور می شد دو دستی چیزی را بچسبد
عاشق روزایی ام مثل امروز
عاشق روزایی ام مثل امروز
همه چی ساکت اروم هر کی سرش به کار خودش گرمه .
دغدغه ی شنبه و درساشو ندارم آروم دارم میکس اهنگای قدیمی رو گوش میدم در کنارش اتاقمو مرتب میکنم ، کاغذای به درد نخور رو پاره میکنم ، گردگیری میکنم ، جارو میکنم
هروقت هم که خسته میشم میشینم یه گوشه و چایی میخورم ( معتادم بهش)
بعد از اینکه چایی رو خوردم به سراغ کشو هایی میرم که از بس پرن باز نمیشن اونجا هم چیز های به درد نخور رو دور میندازم و اون وسطا چند تا خاطره زنده میشه با خوندن بعضی نوشته ها
ولی خوب ،
خوش میگذره ...
زندگی بدون دغدغه من دقیقا اینجاست یه گوشه تو اتاقم که هیچ خبری هم از بیرون ندارم و تو دنیای خودم غرقم در حال نوشیدن چای>>>
![](https://files.virgool.io/upload/users/1847010/posts/lugvmqdccnfv/fobqtlwhaufm.jpg)
![](https://files.virgool.io/upload/users/1847010/posts/lugvmqdccnfv/rajiuggjup3e.jpg)
![](https://files.virgool.io/upload/users/1847010/posts/lugvmqdccnfv/956ok5uc2wsm.jpg)
![](https://files.virgool.io/upload/users/1847010/posts/lugvmqdccnfv/rrcuxg2u2qub.jpg)
میتونم تا اخر عمرم به این میکس گوش بدم و ازش خسته نشم
اینکه برای خودم دارم ول تو یوتیوب و پینترست میچرخم خیلی خوبه
مطلبی دیگر از این انتشارات
رز سفید؛
مطلبی دیگر از این انتشارات
دروغ
مطلبی دیگر از این انتشارات
قصه خودِ زن بود