ماهِ مَن!

تو منو از همه‌ی واقعیت‌ها دور میکردی،باتو وارد یه دنیای دیگه میشدم از زمان فاصله میگرفتم

ثانیه هارو توی ثانیه ها جا می‌گذاشتم

چقدر زمان خریدیم که تهش شد این:

ارزش داشت؟!

نه نداشت،خیلی ارزشش بالاتر بود اصلا ارزشش این نبود.

حاضرم جونمو بدم تا اون ثانیه برگرده،ولی چقدر حیف که ممکن نیست

توی یکی از پستام گفتم غیر ممکن،ممکن میشه

اما فکر کنم باید حرفمو پس بگیرم،این قصه‌ی لیلی و مجنون ما بد غیرممکنه((:

چه بد.

کاش میشد درست شه تا وسط درس خوندن حسرت نداشتنت نشه نمکِ روی زخم

کاش درست شه تا با حسرت زل نزنم به ماه

کاش درست شه تا جا اهنگ فرستادن بازم تا ساعت 4 بهم پیام بدیم

کاش درست شه تا به ناهار نخوردنت گیر بدم

به دست خطتت بخندم

به دخترای دانشگاه حسودی کنم

به شرکت رفتنت گیر بدم

کاش بشه درست شه تا اخر قصمون رو با لبخندِ به دور از حسرت و غم نقطه بزارم.


کاش بشه برگردی(((:




زمستونی که بهار بود..!